سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: نهاد ترجمه در ایران معاصر ابزاری محوری در خلق و ترویج اندیشههای علمی و فلسفی به شمار میآید. بخشی مهم از گفتمان نخبگان ایرانی و تحول فضای فکری، مدیون آثار ترجمهشده است. با بالا رفتن سواد زبانی جامعه و پررنگ شدن نقش هوش مصنوعی در تولید و انتقال معنا اما، کمتر کسی است که درباره استمرار نقش سنتی مترجمان بیپرسش بماند. با همین دغدغهها به سراغ مرتضی قلیچ مترجم و استادیار دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره) رفتم تا دریچهای تازه به موضوع ترجمه و مترجم باز کنم.
***
نخست بفرمایید اصولاً نگاه شما به ترجمه چیست و چه تعریفی از آن دارید؟
ترجمه، آنگونه که بزرگان و متفکران نیز گفتهاند، اساساً خلق یک متن فرهنگی است؛ متنی ارزشمند و حامل پیام. این پیامها که از فرهنگی به فرهنگ دیگر راه مییابند، با خود دستاوردها و یافتههایی را در رشتههای گوناگون به همراه میآورند. بنابراین، ترجمه به یک معنا نوعی انتقال یا اشاعهی فرهنگی است. از دید من، ترجمه در هر علمی، پیامی را از فرهنگ مبدأ به فرهنگ مقصد منتقل میکند.
به نظر شما نقش و تأثیر مترجمان در ایران معاصر چیست؟
به باور بسیاری، متفکر اصیل کسی است که درک درستی از زبان مبدأ داشته باشد. اساساً برخی معتقدند عنوان «متفکر» یا «اندیشمند» به شخصی اطلاق میشود که متون بنیادین را به زبان اصلی میخواند و سپس به ترجمه یا شرح آنها میپردازد. در حوزههای مختلف، از جامعهشناسی گرفته تا مطالعات موزه و ارتباطات، بسیاری از متونی که ظاهراً تألیفی هستند، در واقع شکلی از ترجمه یا اقتباس را در خود نهفته دارند. به بیانی دیگر، ما بهندرت با تالیفی عاری از ترجمه مواجهایم.
از این منظر، متون رایج در حوزههای گوناگون عمدتاً ماهیتی ترجمهای دارند و اندیشمند اصیل، در حقیقت، همان مترجم است؛ زیرا اوست که حامل و ناقل اندیشه است. این اندیشه ممکن است تلفیقی از نظریات مختلف باشد، یا شاید آن اندیشمند، شارح توانایی باشد که نظریههای موجود در یک حوزه را بهدرستی درک کرده، بهخوبی توضیح دهد و به مخاطب منتقل کند. این انتقال فرهنگی نیز مستلزم آن است که اندیشمند بر هر دو فرهنگ مبدأ و مقصد، آگاهی و تسلط کافی داشته باشد.
آیا میتوان دوران کنونی را یک «عصر ترجمه» خواند؟
بله، میتوان دوران کنونی را «عصر ترجمه انبوه» نامید. امروزه کتابهای ترجمهشده در حوزههای گوناگون علمی، سهم قابل توجهی در ترویج اندیشهها دارند. همزمان، در رسانههای اجتماعی نیز شاهد گسترش روزافزون و شکلی نوین از ترجمه هستیم؛ جایی که ابزارهایی مانند هوش مصنوعی و نرمافزارهای مترجم، نقشی کلیدی ایفا میکنند.
این فناوریها امکان ترجمه فوری نهفقط متون نوشتاری، بلکه محتوای دیداری-شنیداری مانند فیلمها و قطعات موسیقی را فراهم کردهاند که به صورت زیرنویس یا دوبله بهسرعت در جامعه مصرف میشوند. در واقع، ما با پدیدهای به نام «مصرف فرهنگی انبوه» در حوزه ترجمه روبهرو هستیم که بسیار فراتر از کتابهای علمی است.
این جریان البته پدیده جدیدی نیست. اگر به گذشته نگاه کنیم، درمییابیم که ترجمه رمانها و آثار ادبی جوامع دیگر نیز همواره بازاری گرم داشته است؛ بازاری که امروز نیز با حضور تولیدکنندگان و مصرفکنندگان پرشمار، همچنان پویاست. اهمیت این حوزه به حدی است که زیرساختهای تخصصی برای آن شکل گرفته است: نشریات و مجلاتی که به نقد و داوری آثار ترجمه میپردازند، مجلات علمی-پژوهشی با تمرکز بر نقد ترجمه، و همچنین جشنوارهها و همایشهای متعدد.
این رویدادها، از جمله مراسم رونمایی کتاب که گاه با حضور آنلاین نویسنده اصلی برگزار میشود، خود به نوعی «بازخوانی» یا «ترجمه مجدد متن» هستند. در این فضاها، متن اصلی نقد، واسازی و بازشناسی میشود. با این تفاسیر، میتوان گفت جوامعی مانند جامعه ما همچنان در «عصر ترجمه» به سر میبرند و این جریان هرگز متوقف نشده است.

آیا با این دیدگاه موافقید که مترجمان تبدیل به متفکران و اندیشمندان شده اند یا دست کم نقش و جایگاه آنها را گرفتهاند؟
متفکر اصیل، به باور بسیاری، متفکری است که بتواند درک درستی از زبانِ مبدأ داشته باشد. اساساً برخی معتقدند که «متفکر» یا «اندیشمند» به کسی اطلاق میشود که متون اصیل را به زبان اصلی میخواند و سپس ترجمه میکند. در حوزههای مختلف، در حوزه جامعهشناسی یا ارتباطات بسیاری معتقدند که نویسنده یا متنش ترجمه است یا زمانی هم که تالیف میکند متنش شکلی از ترجمه دارد. به نوعی شما با تالیف عاری از ترجمه مواجه نیستید.
متنهایی که در حوزههای گوناگون مطرح هستند، عمدتاً ترجمهاند و از همین رو اندیشمند اصیل را میتوان مترجم دانست، زیرا حاملِ اندیشه است. این اندیشه ممکن است تلفیقی باشد یا شاید اندیشمند شارح خوبی محسوب شود؛ شارحی که بتواند نظریههای موجود در یک حوزه را بهدرستی شرح دهد، خوب درک کند و بهخوبی منتقل کند. انتقال فرهنگی نیز مستلزمِ آن است که اندیشمند، آگاهی و تسلطِ کافی نسبت به هر دو فرهنگ داشته باشد؛ هم فرهنگِ مبدأ و هم فرهنگِ مقصد.
آیا فکر نمیکنید برخی در اهمیت و تأثیر مترجمان اغراق میکنند؟
اگر ترجمه را، چنانکه پیشتر گفتم، «انتقال دقیق اندیشه، تفکر و تکنیک» بدانیم، نه تنها اغراقی در کار نیست، بلکه باید گفت مترجم یکی از بزرگترین خدمات فرهنگی را به جامعه خود ارائه میدهد. از این منظر، نقش مترجمان هرگز کماهمیت نبوده است؛ آنان همواره تأثیری برجسته و انکارناپذیر در انتقال و غنای فرهنگی داشتهاند و همچنان دارند.
جایگاه واقعی یا حقیقی مترجمان و ترجمه از نظر شما چیست؟
جایگاه ترجمه و مترجم، به کیفیت و عمقِ عملِ ترجمه بستگی دارد. اگر ترجمه صرفاً یک برگردان مکانیکی نباشد و با تفکر عمیق همراه شود، جایگاهی والا خواهد داشت. ترجمهای ارزشمند است که بتواند متن اصلی را با تمام ظرایفش بهدرستی منتقل کند و در جامعهٔ مقصد، تأثیری ملموس بر جای بگذارد؛ برای مثال، گفتمانی تازه بیافریند، مفاهیمی نوین را معرفی کند، یا جرقهبخشِ پژوهشهایی تأملبرانگیز شود. بر این اساس، مترجمی که خود اندیشمند و صاحبنظر است و با چنین رویکردی به ترجمه میپردازد، جایگاهی همتراز با یک متفکر اصیل دارد. در حقیقت، چنین مترجمی دیگر تنها یک «ناقل» نیست، بلکه یک «عامل فرهنگی» و «مشارکتکننده فعال در تولید اندیشه» است.

برخی معتقدند که به علت تحولاتی که رخ داده، عصر ترجمه به سر آمده است. آیا با این دیدگاه موافق هستید؟
تحولاتی که رخ داده، جامعه را به «جامعه پساسواد» تبدیل کرده است؛ جامعهای که پیشتر خوانا و نویسا بود، اما اکنون به جامعهای تماشاگر مبدل شده و میکوشد بیشتر محتوای تصویری را دنبال کند. جهان نیز بهطور کلی، جهانِ تصویری شده است. این تصویری شدنِ جهان موجب شده که ترجمهها هم از قالب خواندنی به سمت قالب تصویری حرکت کنند. اما این تغییر، ترجمه را حذف نکرده، بلکه آن را به عرصههای جدیدی کشانده است. امروز، ترجمه از قالب صرفاً «خواندنی» به قالب «دیداری-شنیداری» نیز گسترش یافته است.
حتی میبینیم که بسیاری از ترجمههای ارزشمند، در قالب کلیپهایی کوتاه در یوتیوب، اینستاگرام و دیگر پلتفرمها بازنشر میشوند؛ بنابراین، نفسِ ترجمه متوقف نشده است. شاید جامعه کمتر کتاب بخواند، اما همچنان به شکل انبوهی محتوا تولید و مصرف میکند و همین تولید و مصرف انبوه، خود، گواهِ زنده بودنِ انتقال فرهنگی است.
این انتقال فرهنگی ممکن است اکنون بیشتر جنبهٔ تصویری داشته باشد و در قالب کلیپ و ویدئو ارائه شود، اما ترجمه هرگز تعطیلبردار نیست. امروز شاهدیم که حتی بخشهایی از متون کلاسیکِ ترجمهشده—برای مثال، از برادران کارامازوف داستایوفسکی یا آثار فلسفی برجستهای چون نوشتههای راسل که مترجمان بزرگ ما به فارسی برگرداندهاند—بار دیگر در قالب زبان تصویر بازآفرینی و به نسل جدید منتقل میشوند.
تأثیر پیشرفتهای هوش مصنوعی در ترجمه چیست؟ آیا فکر نمیکنید که مترجمان در حال حذف شدن هستند؟
تأثیر هوش مصنوعی بر ترجمه را باید در چشماندازی وسیعتر دید. این فناوری نهفقط حرفه مترجمی، بلکه تمام عرصههای زندگی ما را دگرگون کرده است. امروزه ابزارهای مبتنی بر هوش مصنوعی عملاً کار ترجمه را بر عهده گرفتهاند، با سرعتی شگرف پیشرفت میکنند، پیوسته خود را روزآمد میسازند و از دادهها میآموزند. این تحول، همانگونه که بر حرفهٔ معلمی یا روزنامهنگاری تأثیر گذاشته، بر حرفه مترجمی نیز تأثیری عمیق داشته است و باعث میشود معنای سنتی بسیاری از مشاغل، از جمله مترجمی، بازنگری شود.
بنابراین، طبیعی است که مترجمی نیز از این قاعده مستثنا نباشد و ماشینها در حال گرفتنِ جایگاه مترجمان در برخی حوزهها باشند. همانطور که هوش مصنوعی اکنون میتواند بسیاری از امور تشخیصی در پزشکی را انجام دهد یا در عرصهٔ رسانه، به طور خودکار خبر بنویسد و گزارش تهیه کند، در حوزه ترجمه نیز چنین نقشی را ایفا میکند.
آینده وضعیت ترجمه و مترجمان در ایران را چطور پیشبینی میکنید؟
مترجمی، بهعنوان یک حرفه و شغل، به نظر میرسد دیگر آینده روشنی نداشته باشد. دلیل این امر در همان مفهومی نهفته است که ژوزف شومپِتِر آن را «تخریب خلاق» مینامد؛ فرآیندی که اکنون در عرصهٔ ترجمه نیز در حال وقوع است.
برای توضیح تخریب خلاق، میتوان از مثالی، شاید نامرتبط اما روشنگر، استفاده کرد. در گذشتهای نهچندان دور، در شهرهای بزرگ مانند تهران، اگر شما صاحب یک تاکسی با خطی پرمسافر بودید، ارزش آن خط گاهی از قیمت خود اتومبیل فراتر میرفت. با پیدایش تاکسیهای اینترنتی، نوعی تخریب خلاق رخ داد: نظامی کاملاً متفاوت از حملونقل شکل گرفت و الگوی جاافتادهٔ پیشین کنار گذاشته شد. اینکه فردی به یک ایستگاه خاص مراجعه کند یا کنار خیابان منتظر تاکسی بایستد، تقریباً در شهرها بیمعنا شده است.
همین اتفاق در عرصه ترجمه نیز در حال رخ دادن است؛ ماشینها عملاً این وظیفه را بر عهده گرفتهاند. حتی میتوان پیشبینی کرد که در آینده دیگر نیازی به مراجعه به دارالترجمه برای ترجمه رسمی یک مدرک نباشد. این سیستمها خودشان متون را به زبان مقصد برمیگردانند و حتی قادرند اصالت متن را نیز تأیید کنند. به تعبیری، مترجمی بهعنوان یک حرفه، آینده روشنی ندارد. اما برای تفکر و اندیشمند شدن، همچنان نیاز است که به متون دیگر زبانها مراجعه کنیم، پژوهشها را بخوانیم، ترجمه کنیم و با دانش جهانی تلفیق شویم. با این حال، از منظر شغلی، به نظر میرسد مترجمی آینده درخشانی نخواهد داشت.
در پایان بفرمایید خود شما در حوزه ترجمه چگونه عمل میکنید؟ بر چه مبنایی آثاری را برای ترجمه انتخاب میکنید و چه رسالت و وظیفهای برای خودتان به عنوان مترجم قائل هستید؟
در مورد رویکرد من به انتخاب متن برای ترجمه، باید بگویم که در سالهای گذشته، ترجمه کردن برای افراد نوعی سرمایه فرهنگی محسوب میشد؛ سرمایهای که میتوانست به سرمایههای دیگر، مانند سرمایه اجتماعی یا حتی اقتصادی، تبدیل شود. بهعنوان عضوی کوچک از جامعه مترجمان حرفهای ایران—که در تاریخ معاصر کارهای بزرگ و تاریخسازی انجام داده و به تعبیری دورانساز بودهاند—من نیز از همین منظر به ترجمه نگاه میکردم. انتخابهای ما در حوزههای علوم انسانی، بهویژه جامعهشناسی، مبتنی بر کاستیها و نیازهای آن حوزه بود.
برای مثال، زمانی جای خالی مفهوم «سیاستگذاری فرهنگی» (Cultural Policy) احساس میشد. من در کنار اساتیدم کوشیدم مجموعهای از متون را در زمینه «تاریخ فرهنگی» (Cultural History) ترجمه کنم، نه «تاریخِ فرهنگ»؛ چراکه این دو مفهوم کاملاً متفاوتاند. تلاش ما بر این بود که در حوزههایی مانند تاریخ فرهنگی، پیوست اجتماعی و ارزیابی تأثیرات اجتماعی، متونی تولید کنیم. بخشی از این فعالیتها نیز در حوزه سیاستگذاری فرهنگی و اجتماعی بود که عمدتاً بر پایه همان خلأها و نیازهای موجود در ادبیات ترجمه شکل میگرفت.
در گذشته نهچندان دور، مترجم بودن و عملِ ترجمه، خود یک سرمایه فرهنگی بود که فرد را وارد اجتماعِ علمی، مثلاً جامعه جامعهشناسان، میکرد و مترجم میتوانست این سرمایه را در عرصههای دیگر به کار گیرد. اما امروزه، متأسفانه، در بسیاری از موارد، مترجمی با «کتابسازی» مترادف شده است. برخی افراد صرفاً برای اینکه کتابی منتشر کرده باشند و از آن در حوزههای دیگر—مانند کسب رتبهٔ هیئت علمی، ارتقای شغلی یا حتی شرکت در انتخابات—بهرهبرداری کنند، به ترجمه روی میآورند تا بگویند: «من کتاب ترجمه کردهام.»
انتخاب متن برای ترجمه، از منظر ما، عمدتاً بر مبنای خلقِ یک ادبیاتِ تازه بود. این خلقِ ادبیات، در واقع، یک خدمت فرهنگی تلقی میشد و برای مترجم، خود، نوعی سرمایه فرهنگی به حساب میآمد. من نیز بهعنوان یک معلم، همواره سعی کردهام درسهایی را برای تدریس انتخاب کنم که پیشتر در آن زمینهها متونی را ترجمه و بر آنها تسلط نسبی پیدا کرده باشم. این، بهعنوان عضو کوچکی از جامعه معلمان و اساتید دانشگاه، رسالتی بود که برای خود قائل بودم و هنوز هم هستم. همواره میکوشم تحولات و متون جدید حوزه جامعهشناسی را در کلاسهای درسم پیاده کنم. وقتی کتابهای تألیفی یا ترجمهای خوبی منتشر میشود، میبینیم که آن آثار از متون اصلی و ترجمههای دقیق و ارزشمند بهره برده و توانستهاند بر غنای ادبیات آن حوزه بیفزایند.
ما نیز نیاز داریم که متون مختلف را بیابیم؛ نه صرفاً برای ترجمه، بلکه برای آنکه بتوانیم سرمایه فرهنگی خود را غنی سازیم. ترجمه نباید فقط ابزار دیده شود؛ بلکه باید آن را ادامه همان انتقال فرهنگی دانست؛ انتقال آن انباشت دانشی که در یک حوزه شکل گرفته و باید به واسطه ترجمه منتقل شود.
نظر شما