جمعه ۲۵ مهر ۱۴۰۴ - ۱۱:۲۲
کتابی در نقد کلیشه‌سازی از زندگی نابینایان 

رضا بهار گفت: جامعه پیشاپیش برای فرد نابینا نقشی نوشته است؛ یا باید قهرمان الهام‌بخش باشی یا قربانی مظلوم. جایی برای روایت عادی یک انسان نابینا وجود ندارد. گویی نابینایی خود به داستانی از پیش نوشته‌شده بدل شده است.

به گزارش خبرگزاری کتاب و ادبیات ایران (ایبنا به مناسبت روز عصای سفید، نشست نقد و بررسی کتاب «در همین چند قدمی» عصر روز چهارشنبه ۲۳ مهرماه ۱۴۰۴ با حضور رضا بهار (یکی از دو نویسنده کتاب)، امید هاشمی (روزنامه‌نگار و منتقد) و با دبیری امین خرمی در سرای اهل قلم خانه کتاب و ادبیات ایران برگزار شد.

این نشست با حضور جمعی از علاقه‌مندان به مطالعات معلولیت، منتقدان و نویسندگان همراه بود و حاضران به بررسی ابعاد مختلف روایت‌های زیسته نابینایان و بازنمایی این جامعه در ادبیات و رسانه پرداختند.

یا باید قهرمانی الهام‌بخش باشی یا یک قربانی مظلوم
رضا بهار در این نشست درباره روند شکل‌گیری کتاب گفت: نوشتن این کتاب برای من تصمیمی برنامه‌ریزی‌شده نبود بلکه از دل زندگی برآمد. از جایی شروع کردم که احساس کردم آنچه در زندگی شخصی و اجتماعی تجربه کرده‌ام، در هیچ روایت رسمی یا غیررسمی وجود ندارد. کسی از زبان خودِ ما درباره ما نمی‌نویسد.
وی افزود: وقتی تصمیم به انتشار این روایت گرفتم، با مسئله‌ای عجیب روبه‌رو شدم؛ جامعه پیشاپیش برای فرد نابینا نقشی نوشته است؛ یا باید قهرمان الهام‌بخش باشی یا قربانی مظلوم. جایی برای روایت عادی یک انسان نابینا وجود ندارد. گویی نابینایی خود به داستانی از پیش نوشته‌شده بدل شده است. از این‌رو، نوشتن تجربه شخصی من تنها یک انتخاب ادبی نبود، بلکه نوعی مقابله با این نگاه به شمار می‌رفت.
بهار درباره بازخوردهای مخاطبان گفت: بسیاری از واکنش‌هایی که دریافت کردم نه به خاطر متن، بلکه به سبب پیش‌داوری‌ها بود. برخی می‌پرسیدند چرا این‌قدر صریح نوشته‌ای؟ اما من باور دارم تجربه زیسته باید همان‌گونه که هست روایت شود، نه آن‌گونه که مخاطب دوست دارد بشنود. برخی از منتقدان نابینا معتقد بودند که این کتاب یا نباید نوشته می‌شد، یا در انتشارش باید محافظه‌کارانه عمل می‌کردیم، اما تجربه من و همسرم نشان داد که بیان واقعیت زندگی با همه تلخی‌ها و دشواری‌ها نیازمند شجاعت است.
بهار نگاه جامعه به مقوله «نابینایی» را نیازمند اصلاح دانست و ادامه داد: قضاوت اجتماعی از مهم‌ترین محورهای کتاب است. همه ما با قضاوت دیگران روبه‌رو می‌شویم، اما برای افراد نابینا این قضاوت مضاعف است. در فیلم‌ها و رمان‌ها، نابینا یا شرور و عجیب است یا نابغه و خارق‌العاده. این دوگانه خطرناک جایی برای زندگی معمولی باقی نمی‌گذارد. من فقط می‌خواستم بگویم ما هم انسانیم، با همه تنوع، ضعف و توانایی‌هایمان.
چرا باورهای نادرست درباره نابینایان اصلاح نمی‌شود؟
در ادامه نشست، امید هاشمی درباره چالش‌های محتوایی جامعه نابینایان گفت: یکی از مشکلات اصلی این جامعه آن است که نوشته‌های نابینایان اغلب برای مخاطبان نابینا تولید می‌شود و کمتر تجربه‌هایشان به دست مخاطبان غیرنابینا می‌رسد. این امر سبب می‌شود کلیشه‌های نادرست درباره نابینایی در جامعه اصلاح نشود.
وی افزود: ما باید تولید محتوای متنوع و دقیق داشته باشیم تا نشان دهیم افراد نابینا همانند دیگر اعضای جامعه، با سلایق و توانایی‌های گوناگون زندگی می‌کنند. اتوبیوگرافی، مصاحبه، داستان و یادداشت‌های روزانه می‌تواند ابزاری برای ارتقای درک برابر میان جامعه نابینا و غیرنابینا باشد.

هاشمی درباره نقش زبان در شکل‌دهی به نگرش جوامع گفت: واژه‌ها اهمیت بسیاری دارند. برای نمونه، واژه «روشندل» در ظاهر محترمانه به نظر می‌رسد، اما برای بسیاری از ما بار منفی دارد. این واژه، جامعه را از واقعیت نابینایی دور می‌کند.
او درباره پیشینه رواج این اصطلاح توضیح داد: رواج واژه «روشندل» به اواخر دهه ۴۰ شمسی بازمی‌گردد. دکتر محمد خزائلی برای مقابله با نگاه ناتوان‌انگاری نسبت به نابینایان، این واژه را از حکایتی از سعدی وام گرفت و نشریه‌ای با نام «پیک روشندل» منتشر کرد. نیت او خیرخواهانه بود، اما نتیجه آن شد که این واژه در ذهن جامعه ماند و واقعیت نابینایی در پوششی از دلجویی مصنوعی پنهان ماند. بهترین واژه، خنثی‌ترین واژه است. نابینایی نه فضیلت است و نه نقص، بلکه ویژگی‌ای انسانی است. هنگامی که این مفهوم را در لفافه‌های عاطفی می‌پیچیم، آن را از حقیقت دور می‌کنیم. رسانه جایی است که این واژه‌ها تکرار و تثبیت می‌شوند. وقتی در خبرها مدام «روشندل» می‌گوییم، تصویری غیرواقعی را بازتولید می‌کنیم. رسانه باید دقیق و خنثی باشد، نه عاطفی و دلسوزانه.

کلیشه‌سازی ادبیات و سینما از نابینایی
در بخش دیگری از نشست، رضا بهار درباره واکنش‌ها به کتاب گفت: بسیاری از انتقادات نه به متن، بلکه به اصلِ عملِ روایت کردن بود؛ گویی از من انتظار می‌رفت سکوت کنم. وقتی نابینا از رنج یا تجربه‌اش سخن می‌گوید، عده‌ای آن را قهرمان‌سازی یا ترحم می‌دانند، در حالی که ما فقط حرف می‌زنیم. کلیشه‌های موجود در ادبیات و سینما تأثیری عمیق می‌گذارد. شخصیت نابینا در فیلم‌ها یا شرور است یا مظهر پاکی مطلق. این تصویر دوگانه مانع ارتباط طبیعی جامعه با نابینایان می‌شود. من می‌خواستم این دیوار را بشکنم.

وی افزود: بزرگ‌ترین نقدی که به من وارد شد این بود که چرا زندگی خصوصی‌ام را این‌قدر عریان روایت کرده‌ام. پاسخ من روشن است؛ این زندگی من است. اگر ما از تجربه زیسته خود ننویسیم، تصویری که باقی می‌ماند همان کلیشه‌هایی است که دیگران ساخته‌اند.
ضرورت در دسترس قرار دادن منابع برای نابینایان
در بخش دیگری از این نشست بهار به ضرورت دسترسی‌پذیری منابع اشاره کرد و ادامه داد: ما هنوز به سنت‌های قدیمی در نشر پایبندیم، در حالی که امروز می‌توان کتاب‌ها را به‌صورت دیجیتال یا صوتی در دسترس نابینایان قرار داد.

امید هاشمی نیز درباره نقش فناوری گفت: رعایت نکردن استانداردهای دسترسی دیجیتال موجب فقر مطالعاتی در جامعه نابینایان شده است. فناوری امکان انتشار نسخه‌های صوتی و الکترونیک را فراهم کرده، اما این امر نیازمند همکاری ناشران و پیروی از استانداردهای جهانی است. ایران نیز با پیوستن به معاهده مراکش متعهد به این دسترسی شده است، اما متاسفانه در عمل این اتفاق رخ نداده است. حتی وقتی من از دوستانم در پلتفرم فیدیبو پیگیر نسخه e -pub برخی از کتاب‌ها شدم گفتند که متاسفانه ناشران در انتشار نسخه مناسب با ما همراهی نمی‌کنند.

هاشمی درباره تجربه کاری خود در رسانه‌ها گفت: کار در روزنامه «ایران سپید» برای من تعیین‌کننده بود، زیرا دریافتم روایت باید از درون جامعه نابینایان برخیزد، نه از بیرون. رسانه باید متعلق به همه باشد؛ نابینایان و افراد دارای معلولیت نیز بخشی از جامعه‌اند. غیبت آنان در روایت‌های رسانه‌ای به معنای انجام‌نشدن وظیفه رسانه است. بازنمایی عادلانه، بخشی از مسئولیت حرفه‌ای رسانه‌هاست.

دشواری روایت زیسته نابینایان
وی همچنین به دشواری روایت زیسته اشاره کرد و ادامه داد: شهامت می‌خواهد که فردی نابینا از جزئیات زندگی خود بنویسد، زیرا جامعه سریع قضاوت می‌کند. برداشت‌ها سطحی است و گاه از تجربه یک فرد، تصویری کلی از همه نابینایان ساخته می‌شود. در حالی که هر روایت، فقط بیان تجربه‌ای شخصی است.

در پاسخ به پرسشی درباره هدف کتاب، رضا بهار گفت: از ابتدا قصد نداشتم کتاب ابزاری برای ترحم یا الهام باشد. هدف من کاوش در لایه‌های زیرین تجربه نابینایی بود. زندگی من مجموعه‌ای از مواجهه‌ها، شادی‌ها و رنج‌هاست و این کتاب می‌کوشد آن را به‌روشنی بازنمایی کند. بسیاری گمان می‌کنند از دست دادن بینایی موجب تقویت سایر حواس یا نیک‌سرشتی ذاتی فرد نابینا می‌شود، اما واقعیت این است که جامعه نابینایان نیز مانند سایر گروه‌ها متنوع است. همانقدر که در میان شما افراد درست‌کار با تبهکار وجود دارد در جامعه نابینایان نیز همین‌گونه است. رسانه‌ها باید این تنوع را نشان دهند و از کلیشه‌سازی پرهیز کنند.

همچنین هاشمی درباره بازنمایی حوزه هنر از نابینایان گفت: زمانی می‌توان از فراگیری سخن گفت که شخصیت نابینا در فیلم یا نمایش، نه قهرمان باشد و نه قربانی؛ بلکه فردی عادی مانند وکیل، معلم یا شهروندی معمولی باشد که نابینایی‌اش بخش اصلی روایت نیست.
وی افزود: این نگرش زمانی محقق می‌شود که جامعه حساسیت افراطی را کنار بگذارد. نابینایی ویژگی‌ای انسانی است؛ نه مثبت و نه منفی. همان‌طور که در زندگی واقعی بسیاری از ما حتی در طول روز به نابینایی خود نمی‌اندیشیم، در هنر و رسانه نیز باید همین نگاه بازتاب یابد.
هاشمی ادامه داد: فراگیری واقعی یعنی حضور برابر، نه صرفاً دعوت کردن. باید موقعیت‌هایی طراحی شود که حضور افراد نابینا در فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی ممکن باشد. وقتی این اتفاق بیفتد، زندگی همه ما غنی‌تر و برابرتر خواهد شد. در یکی از برنامه‌های رادیویی، مجری پس از پخش صدای خواننده‌ای نابینا گفت: «ایشان با اینکه نابینا هستند، اما صدای خوبی دارند.» این جمله ظاهراً ساده، در واقع همان نگاه کلیشه‌ای را بازتاب می‌دهد؛ گویی مثلاً داشتن صدای خوب برای یک نابینا امری عجیب است. این نگاه باید تغییر کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها