سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - هما شادکام؛ کتاب «سرگذشت و سوانح دانشگاه در ایران» نوشته مقصود فراستخواه پس از سالها، با مقدمهای تفصیلی از نویسنده توسط انتشارات نگارستان اندیشه منتشر شده است. به این مناسبت و همچنین به بهانه روز دانشجو نگاهی به این کتاب خواهیم انداخت.

دانشگاه در تراز جهانی، خاستگاه اندیشه و معناست، نهاد تولید و انتقال دانش و کانون نقد و روشنگری اجتماعی است. دانشگاهیان در سطح ملی، نقش مؤثری در توسعه فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دارند و در سطح بین المللی نیز، ضمن گسترش مرزهای دانش، به صلح جهانی، و بهبود و ارتقای شرایط زیست بشری، و ظهور امکانات نهفته انسانی کمک میکنند.
کانونهای دانشجویی، سرشار از انگیزه و ناظران و ناقدان نقاط آسیبمند جوامع و اداره کشورها هستند. سرشت دانشگاه، مستلزم استقلال آکادمیک و آزادی علمی است و از این طریق میتواند کار ویژه های خود را ظاهر سازد و راهگشای سیاستگذاری و مدیریت کشور باشد. اما این امر نیازمند ساختارها و نهادهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مناسبی است. در کشور ما نیز این موضوع، ماجرایی بسیار تأمل برانگیز داشت و دانشگاه ایرانی در قبل از انقلاب و بعد از آن، با فراز و نشیبها و چالشهایی روبه رو بوده است. کتاب حاضر با بررسی این روند و چالشهای آن از بُعد تاریخی و سیاسی، برخی از اضلاع موضوع را برای علاقهمندان و محققان روشن میسازد.
مقصود فراستخواه در مقدمه تازهای که بر این اثر نوشته میگوید دانشگاه و آموزش عالی در ایران طی دو قرن اخیر، کانون تحولات فکری و اجتماعی بوده است. او به «اضطراب تاریخی» اشاره میکند: مواجهه با اندیشههای نو، بحران هویت، و شوق همزمانی با پیشرفت جهانی. حافظه فرهنگی و تمدنی ایران، مانند گندی شاپور و دیگر دستاوردها، همیشه حضور داشت اما با نارضایتی تاریخی ترکیب میشد. راه پیشرفت، از نظر او، اصلاح نظام اندیشه و تربیت از طریق نهادسازی و بهبود زیست اجتماعی است.
به اعتقاد وی هفت دوره تاریخی دانشگاه ایرانی را میتوان ترسیم کرد:
دوره تأخیر و تعویق تاریخی: از رنسانس تا سده ۱۹، ایران در انحطاط طولانی و پسافتاده بود. ظرفیتهای فرهنگی و نبوغ فردی وجود داشت، اما جامعه بستر مناسبی برای بسط خردورزی و دانش نداشت. دانشگاهها در غرب شکل میگرفتند، اما در ایران نهادهای آموزشی پایدار رشد نکردند.
دوره تمهید (قرن ۱۹، ۱۱۷۷ تا ۱۲۸۵ شمسی): آمادگی برای تحولات آموزشی و دانشگاهی با تبادل فرهنگی و تجربههای جهانی وجود داشت. اصلاحات نهادی محدود، شامل مدارس غیر دولتی، دارالفنون و مدارس عالی انجام شد. با این حال، مقاومت حاکمان و سنتها نسبت به تحول و آموزش جدید، به ویژه برای دختران، ادامه داشت.
دوره تکوین (۱۲۸۵ تا ۱۳۱۳ شمسی): پس از مشروطه، شکلگیری مدارس عالی و تلاش برای قانونمند شدن آموزش عالی آغاز شد. مشارکت بینالمللی و جذب کادر خارجی انجام گرفت، اما ضعف سازمان اجتماعی و وابستگی به دولت مانع استقلال دانشگاه بود.
دوره تأسیس (۱۳۱۳ تا ۱۳۲۵ شمسی): دانشگاه تهران در دوره رضاشاه شکل گرفت، در چارچوب پروژه مدرنیزاسیون دولتی. جامعه هنوز بستر لازم برای مشارکت و نوآوری دانشگاهی نداشت. دانشگاه بیشتر پاسخگوی خواست و سفارش اجتماعی بود تا تصمیم اداری. دکتر فراستخواه میگوید دانشگاه در این دوره «هم بود و هم نبود»: ساختمان وجود داشت اما توسعه اندیشه و بستر اجتماعی کافی نبود.
دوره تکثیر (۱۳۲۵ تا ۱۳۵۲ شمسی): رشد کمی آموزش عالی و گسترش دانشگاهها با حمایت دولتی و پروژه مدرنیزاسیون پهلوی دوم اتفاق افتاد. نقش نخبگان و بخش غیر دولتی محدود بود اما برخی نوآوریها و همکاریهای بینالمللی صورت گرفت.
دوره توسعه ناکام (۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷ شمسی): رشد کمی و توسعه کیفی محدود ادامه یافت. برنامههای توسعه نیمهتمام ماند. شکاف میان نهادهای سیاسی و جامعه، عدم انسجام و تاخیر در استقلال دانشگاه مشهود بود.
دوره تعطیل، اختلال و تقلاهای ناتمام (پس از انقلاب ۱۳۵۷): انقلاب اسلامی باعث تصرف دانشگاه توسط ایدئولوژی سیاسی-مذهبی، تعطیلی و تمرکز ناکارآمد شد. دانشگاه ایرانی در این دوره هم قربانی و هم شریک شکستهای سهگانه بود: شکست دولت در مدرنیزاسیون، شکست جامعه سیاسی در سیاست انقلابی و اسلامیسازی دانشگاه، و شکست اصلاحات اجتماعی و نهادی به دلیل غفلت از ظرفیتهای متن جامعه و نهادهای محلی و مدنی. با این حال، تلاشهای نخبگان برای ترمیم و استقلال دانشگاه ادامه یافت و دانشگاه نشان داد که ظرفیت زنده و انعطافپذیر دارد.
در این کتاب، به دانشگاه از دید نشانهشناسی تمدن / تجدد در جامعه ایرانی و پویشهای صورت گرفته در آن نگریسته شده است. دانشگاه نماد و نهاد برجستهای در متن این پویشها بود. به عنوان مثال، در اقتصاد ایران اتفاقات نوپدیدی روی می داد و اقتصاد ایلی به نفع اقتصاد شهری کاهش مییافت.
بدین ترتیب، در کنار اقتصاد ایلی، دهقانی و خرده کالایی سنتی در ایران، یک نوع اقتصاد جدید تجاری- صنعتی در ارتباط با دنیای آزاد بیرون به وجود میآمد و این از منظر تحولات اجتماعی ونهادی بسیار مهم است؛ چرا که به واسطه این امر، در ایران مناسبات پولی و شهرنشینی توسعه پیدا میکرد و در متن شهر پویشهایی شکل میگرفت که دانشگاهها نیز پشتگرم به آن بودند. به تعبیر ارسطو، شهر معلم انسان است. شهر در بستر خود نهادهای مدرن را امکانپذیر می کند و اساساً با خود نوعی نگاه متفاوت به عالم میآورد و مناسبات و هنجارهای تازه پدید می آورد.
چنین بود که نخبگانی جدید در ایران به عرصه می آمدند، پویشهای جدید در پیش میگرفتند، سودای عاملیت داشتند و حاملان ارزشهای تازهای بودند. دلهای اینان با آفاق و ارزشهای مدرن بود و حتی تا درون حکومت هم میتوانستند برخی از این ارزشهای تازه جهانی را منتقل بکنند. در چنین شرایطی، این امکان نیز به وجود می آمد که نخبگان جدید در درون ساختار دولت حضور یابند و چالشی را با حواشی بلوک قدرت داشته باشند.
به گفته این جامعه شناس در مقدمه اثر، دانشگاه رمزگانی اصلی تحول و توسعه مدرن ایران است و محتوای اندیشه مدرن را تولید میکند. با این حال، مدرنیته به مدرنیزاسیون دولتی فروکاسته شد و دانشگاه در چارچوب دولت و با کمبود مشارکت اجتماعی شکل گرفت. دانشگاه ایرانی در معرض تضادهای درونی، دولت مقتدر، نخبگان محافظهکار درون دولت و نخبگان رادیکال بیرونی قرار دارد.
وی در مقدمه کتاب در تحلیل شکستها و محدودیتها دانشگاه در ایران بر این باور است که دانشگاه قربانی پروژههای شکستخورده مدرنیزاسیون دولتی شد. جامعه سیاسی ایران با ایدئولوژیگرایی و انقلابخواهی نتوانست اصلاحات پایدار و مستمر ایجاد کند. ظرفیتهای متن جامعه و نهادهای محلی و صنفی غفلت شد، قوانین و برنامهها بدون فرامتن اجتماعی کافی، به نتایج مؤثر نرسید.
فراستخواه میگوید دانشگاه ایرانی همواره نماد مدرنیته و توسعه بوده است، اما در بستر جامعه و دولت ناپایدار، رشد آن ناقص و پرچالش بوده است. با این حال، دانشگاه هنوز با سرمایه فکری، ارتباطات و نخبگان، ظرفیت احیای نقش خود در توسعه علمی، اجتماعی و فرهنگی را دارد.
نظر شما