سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سایه برین: رمان «نفرینشکن» یک فانتزی سیاه از فرنسیس هاردینگ است که سفری ماجراجویانه به جهان نفرینها را به تصویر میکشد. در این جهان شگفتانگیز و رازآلود، نفرینها فقط احساسی در قلب آدمها نیستند بلکه نمود پیدا میکنند و اتفاقات وحشتناکی میافتد. این کتاب را امسال نشر افق منتشر کرد و استقبال خوبی هم از آن شد. خواندن «نفرینشکن» برای کسانی که به کتابهای فانتزی و تخیلی علاقهمند هستند میتواند خیلی جذاب باشد.
ترجمه «نفرینشکن» را پیمان اسماعیلیان انجام داده است؛ مترجمی که بیشتر ترجمه آثار فانتزی و علمی-تخیلی را در کارنامه کاری خود دارد. اسماعیلیان میگوید اصلاً علاقه به این ژانر او را مترجم کرده و درباره ظرایف ترجمه کتابهایی مثل «نفرینشکن» توضیحاتی میدهد. گفتوگو با این مترجم را با هم میخوانیم:
«نفرینشکن» از تازههای نشر افق است که خیلی هم از آن استقبال شد. لطفاً از تجربه ترجمه این کتاب بگویید؛ آیا شما هم مثل کسانی که از آن استقبال کردند دوستش دارید؟
کتاب را دوست داشتم. یکی از قشنگترین فانتزیها با پیرنگ جالب و نویسنده بااستعداد است. البته هاردینگ را شخصاً نمیشناسم ولی از نوشتههایش معلوم است که متفاوت است. من نزدیک ۳۵ سال است که کار ترجمه انجام میدهم. خودم را ژانری نمیدانم ولی بیشتر کتابهای علمی-تخیلی و فانتزی را ترجمه کردهام. ترجمه این کتابها چالشهایی به همراه دارد. نویسندههای فانتزی و علمی-تخیلی دست به جهانسازی میزنند و دنیای تازهای معرفی میکنند که مناسبات خاصی دارد. این دنیایی که میسازند مؤلفههایی دارد و قهرمانان باید با آنها کنار بیایند، زندگی کنند و به بقا ادامه بدهند. «نفرینشکن» کتاب خاصی است. نویسنده با موضوع نفرینهایی که واقعاً اثربخش هستند، برای خواننده دنیای قشنگی درست کرده است. دوست داشتم که نویسنده قسمت دوم و سوم این کتاب را هم مینوشت و خودم آن را ترجمه میکردم اما تا جایی که میدانم فعلاً قصدی برای این کار ندارد.
آیا به ژانر کمدی و فانتزی سیاه علاقمند هستید یا ترجیح میدهید سراغ سبکهای دیگر بروید؟
«نفرینشکن» فانتزی سیاه است. من این کتاب را کمدی نمیدانم چون مولفههای کمدی را ندارد. سبک فانتزی سیاه در کشورهای دیگر بیشتر مورد استقبال قرار گرفته است. به ندرت در این کتاب طنز مشاهده شود که آن طنز هم سیاه است. حتی باید دقت کنیم که طنز و کمدی هم از هم جدا هستند و فکاهه با طنز فرق میکند، پس مرز بین اینها خیلی باریک است. من از این شیوه لذت میبرم و اگر باز هم پیشنهادی داشته باشم قبول میکنم چراکه پسزمینهای که ایجاد میکند برای من مطبوع است. من همیشه خودم را به چشم خواننده نگاه میکنم و از خودم میپرسم آیا منِ خواننده دوست دارم که این اثر را با بقیه شریک باشم؟ با این نگاه من هیچ کتابی ندارم که ترجمهاش کرده باشم و دوستش نداشته باشم؛ پس خودم را مترجم آماتوری میدانم.
در داستان «نفرینشکن» نام گونههایی از موجودات خیالی را میخوانیم مثل «ستاره رقصان» یا «کتابکشها». ترجمه این اسامی از زبان اصلی به فارسی چه چالشهایی داشت؟
تقریباً ۸۰ درصد کتابهای فانتزی و علمی-تخیلی با توجه به اینکه دنیای جدید خلق میکنند، روابط، مولفهها، موجودات و مناسبات خاص خودشان را دارند. مترجم نیاز به ابداع خاص و بازیهای زبانی دارد. مثلاً تبدیل کردن واژهها در انگلیسی و فرانسه از ریشه لاتین ساده است اما من به عنوان مترجم ایرانی، برای ترجمه واژههایی که بار معنایی خاصی دارد تلاش میکنم معادل مناسب پیدا کنم. به سراغ عربی میروم تا قیاس کنم یا لهجههای فارسی را جستجو میکنم و گاهی به واژههایی میرسم که به نظر مهجور هستند اما فارسیاند و فقط در تبادل عامه کمتر مورد استفاده بودهاند و جنبه بومی دارند. شاید به نظر خواننده عجیب باشد اما این روش من است. از هیچ کاری هم ابا ندارم چراکه چیزی که من را وادار به عمل میکند، سلیقه مخاطب و نامربوط نبودن واژهای است که میسازم و البته اینکه به نویسنده وفادار باشم.

فضای تخیلی و پر از اضطراب کتاب به خوبی تصویر شده بود. از تجربه ترجمه دقیق این توصیفها برایمان بگویید.
«نفرینشکن» متن عجیبوغریب و پیچیدهای نبود. گاهی مثلاً مترجم با ادگار آلنپو طرف است؛ صاحبان متنهایی که مربوط به قرن ۱۹ و ۲۰ هستند. در ترجمه کردن امثال متن «نفرینشکن»، مترجمها با چالشهای خاصی مواجه نمیشوند. کافی است که از لحاظ ادبی، سبک و لحن نویسنده را پیدا کنند و بتوانند آنها را با مترادفهایش در فارسی تطبیق دهند. گاهی نویسندهای از لحن قدیمی و باستانی استفاده میکند که من هم به ناچار مجبورم سراغ زبان قاجاری یا پهلوی بروم، یعنی از یک زبان سنگین ادبیتر استفاده کنم اما این متن برای من این چالشها را نداشت.
تفاوت خاصی در ترجمه اثر بزرگسال و کودکان و نوجوان وجود دارد؟ میتوان گفت کسی که به هنر ترجمه واقف است قادر خواهد بود تمام سبکها و انواع ادبی را ترجمه کند؟
در ترجمه متنها، تفاوتهایی است. نویسندگی و ترجمه برای کودک و خردسال که تا حدود ۱۰ تا ۱۲ سالگی است، ویژگیهای خاصی دارد و باید زبان کودک را شناخت و بعد دست به این کار زد. انجام این کار برای افراد تازهکار ساده نیست. مطابق چیزی که آکسفورد میگوید، جوانی بین ۲۰ تا ۳۰ سال است و نوجوانها و جوانها نسبت به کودکان و خردسالان به هم نزدیکتر هستند. به این نکته هم باید توجه کنیم که این تقسیمبندی در جاهای مختلف دنیا با هم فرق دارد. مثلاً آمریکاییها از ۱۸ سال را جوان میدانند. بنابراین از چالشهای ترجمه و ویرایش این است که تا کجا اعتماد کنیم که نوجوان متن را میفهمد و برایش ثقیل نیست؛ چراکه آدمها فرق دارند. گاهی نوجوانی سواد ادبی دارد اما یک جوان ۲۰ ساله اندازه نوجوان ۱۳ ساله متوجه نمیشود، یا مثلاً فردی را میبینیم که دیپلم دارد اما وقتی نامه مینویسد، غلط املایی دارد. پس الزاماً همه کتابها را نمیتوان به دست همه داد و انتخابی است. نویسندهها هم این چالش را دارند و توقع ندارند مثلاً همه ۱۵ سالهها کتابهایشان را بفهمند. گاهی کتابهای نوجوان برای بزرگسالان هم مناسب است. من «نفرینشکن» را از آن کتابها میدانم. متن خاصی دارد و به دلیل نویسندگی ویژه هاردینگ سطح بالاتری نسبت به سایر کتابهای نوجوان دارد.
شما بیشتر کتابهای نوجوان و علمی-تخیلی ترجمه کردهاید. آیا دوست دارید ترجمه کتاب بزرگسال را هم تجربه کنید؟
من کتابهای بزرگسال هم ترجمه کردهام. «غروروتعصب» از جین آستین، «عشق در میان مرغها» از پی. جی. وُدهاوس و «بچهها در روز تولدشان» از ترومن کاپوتی از کتابهای بزرگسالیاندکه ترجمه کردهام. من عاشق کتابهای علمی-تخیلی بودم و از ۱۲ سالگی شروع به خواندن کتابهای بزرگسال کردم و اولین کتابی که خواندم «سفرهای گالیور» بود. سپس سراغ «رابینسون کروزوئه»، «برادران کارامازوف»، «ابله» و… رفتم. تقریباً همه روسیها را خواندم. همراه با درسهایم کتاب میخواندم و تا ۱۸ سالگی تقریباً تمام ادبیات رمانتیک، روس، فرانسه، آلمان، انگلیس، آمریکا و… را خوانده بودم. از کتابهای فارسی هم آثار صادق هدایت، صادق چوبک و احمد محمود را میخواندم. من همه چیز خواندم اما ژانری که به آن خیلی علاقه داشتم علمی-تخیلی فنی بود. یعنی علمی-تخیلی که علم پایه اصلی آن است. علمی-تخیلی دو شاخه دارد؛ یکی از آنها علوم نرم مثل جامعهشناسی و فلسفه را شامل میشود و دیگری شامل متافیزیک، شیمی، زیست و امثالهم است. من این ژانر را دوست داشتم اما هر چقدر میگشتم چیزی پیدا نمیکردم. پس برای اینکه عطشم را برطرف کنم فرانسه، عربی و انگلیسی یاد گرفتم تا این کتابها را بخوانم. یک روز فکر کردم من میتوانم اینها را بخوانم اما کسانی که زبانهای دیگری بلد نیستند نمیتوانند بخوانند، پس دست به قلم شدم و شروع کردم به ترجمه. علت زیاد بودن کتابهای فانتزی و علمی-تخیلی در کارهایم این است؛ اما مثلاً من کتابهای فلسفی دارم که هنوز چاپ نشده و در عرصه نظامی هم کتابهایی چاپ کردم.
نظرات