پنجشنبه ۳ مهر ۱۴۰۴ - ۱۰:۵۳
تیم برتون و هنر اقتباس؛ از ادبیات کلاسیک تا بازآفرینی گوتیک در سینما

تیم برتون یکی از نام های آشنا سینمای گوتیک است. کارگردانی خلاق با سبکی منحصر به فرد که آثارش اغلب در مرز میان فانتزی، طنز سیاه و وحشت حرکت می کند و در عین حال از چاشنی سورئال نیز بهره می گیرد. شخصیت‌های آثار او بازتابی از شخصیت فیلمساز هستند، عجیب و دوست داشتنی.

سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - صدف غلامعلی‌خان؛ تیم برتون یکی از نام های آشنا سینمای گوتیک است. کارگردانی خلاق با سبکی منحصر به فرد که آثارش اغلب در مرز میان فانتزی، طنز سیاه و وحشت حرکت می کند و در عین حال از چاشنی سورئال نیز بهره می گیرد. شخصیت‌های آثار او بازتابی از شخصیت فیلمساز هستند، عجیب و دوست داشتنی.

یکی از ویژگی های مهم سینمایی تیم برتون پرداختن به شخصیت‌های نامتعارف است؛ کسانی که در جامعه احساس تنهایی، طرد شدگی یا ناسازگاری دارند و به گفته خودش انعکاسی از دنیای درونی او هستند. برتون در کودکی فردی درون گرا، انزوا طلب و متفاوت بود که بیشتر وقتش را به نقاشی، خیال پردازی و تماشای فیلم‌های ترسناک کلاسیک می گذارند. این تجربه بیگانگی با دیگران الهام‌بخش خلق بسیاری از قهرمانان فیلم‌هایش شد.

از منظر بصری او به شدت تحت تاثیر سینمای اکپرسیونیسیتی آلمان و فیلم های کلاسیک وحشت بوده است. این تاثیرپذیری را می‌توان در طراحی صحنه‌های تاریک، نورپردازی‌های پرکنتراست و قاب‌های زاویه‌دار و غیرعادی مشاهده کرد. تضاد میان نور و سایه و استفاده هوشمندانه از رنگ‌های سرد و خنثی با نقاط درخشان و تند از دیگر نشانه‌های سبک اوست. برتون همچنین با ترکیب ژانرهای گوناگون موفق شده است فضایی بیافریند که طیف گوناگونی از مخاطبان را جذب می کند.

تیم برتون در طول فعالیت هنری‌اش نشان داده به اقتباس ادبی علاقه دارد. در اقتباس‌های کارنامه هنری او داستان‌ها با فضای ذهنی‌اش ترکیب شده‌اند و آثاری پدید آورده‌اند که در عین پایبندی به موضوع اصلی، ابعاد تازه ای را نمایش می دهند.

یکی از مهم‌ترین اقتباس‌های تیم برتون از ادبیات کلاسیک آمریکا و بر اساس داستان کوتاه «افسانه دره خفته» نوشته واشینگتن اِروینگ ساخته شده است. برتون در این اثر نشان داد که چگونه می‌تواند قصه‌ای ساده و فولکلوریک را با بصری‌سازی گوتیک، طراحی صحنه‌های تاریک و شخصیت‌پردازی‌های متنوع به یک جهان کاملاً برتون‌وار تبدیل کند.

او در مصاحبه‌ای گفته است: «من پویایی در اثر را دوست دارم. در روند ساخت من اسلیپی هالو را مانند یک فیلم صامت در نظر گرفتم؛ در فیلم‌های ترسناک کلاسیک پویایی بخشی از شخصیت است. به همین دلیل سعی کردم بیشترین جنب و جوش را برای شخصیت‌های خلق کنم.»

این نشان می‌دهد که برتون اقتباس را فراتر از روایت کلامی می‌بیند و با تاکید بر بیان بصری، هویت جدیدی به داستان می‌دهد.

آلیس در سرزمین عجایب

تیم برتون در این اثر تلاش کرده فضایی خیالی خلق کند که در عین وفاداری به روح جهان خیالی لوئیس کارول- نویسنده کتاب آلیس در سرزمین عجایب - هویت خود را نیز بازتاب دهد. برتون عقیده داشت که اقتباس‌های قبلی، بیشتر به بازنمایی مجموعه‌ای از صحنه‌های عجیب و غریب محدود می شوند و از یک روایت با ساختاری منسجم که قادر به برقراری ارتباط عاطفی با مخاطب باشد، برخوردار نیستند.

او همچنین بر شخصیت‌پردازی نیز تاکید داشت. برای مثال در همکاری با جانی دپ برای نقش کلاهدوز دیوانه، بر این نکته پافشاری می‌کرد که این شخصیت نباید تنها تجسمی از جنون باشد، بلکه باید بعدی انسانی و ملموس نیز داشته باشد تا تماشاگر بتواند با او همذات‌پنداری کند.

همین دیدگاه سبب شد که شخصیت‌های فیلم با وجود ظاهری غیر عادی، از یک بعد انسانی و احساسی نیز برخوردار شوند. تجربه ساخت این فیلم برای برتون چالش‌های خاص خود را نیز داشت. او در مصاحبه‌ای گفت که برخلاف روند همیشگی‌اش که ابتدا فضای عاطفی صحنه‌ها را مشخص می‌کرد، در این پروژه به دلیل استفاده گسترده از پرده سبز و جلوه‌های ویژه بسیاری از صحنه‌ها در مرحله پساتولید ساخته شدند و او روندی کاملاً وارونه در پیش گرفت. با این حال «آلیس در سرزمین عجایب» به برتون اجازه داد جهانی بسازد که در آن فناوری‌های نوین با سبک بصری خاص کارگردان تلفیق شده اند.

سایه‌های تاریک

اقتباسی از سریالی گوتیک که داستان یک خانواده نفرین شده و خون آشامی به اسم بارناباس کالینز را روایت می کند. در این فیلم بارناباس پس از دو قرن از تابوت بر می خیزد و ناگهان خود را در دهه ۱۹۷۰ می یابد؛ دورانی سرشار از رنگ، موسیقی و فرهنگی متفاوت با قرن هجده.

این تضاد زمانی به نقطه عطف داستان تبدیل می شود و همانطور که منتقدان اشاره کردند برتون با تلفیق فرهنگ دهه هفتاد و حال و هوای گوتیک قرن هجدهم به فیلم حالتی نوستالژیک و طنز آمیز داده است. فیلمنامه‌نویس این اثر، سیث گراهام اسمیت، در مصاحبه گفته است که چالش اصلی نه فقط پایبندی به نسخه قدیمی سریال، بلکه خلق کاراکتری بود که تماشاگر امروز هم بتواند با آن ارتباط برقرار کند.

او می گوید: «بارناباس کالینز گذشته تاریکی دارد، اما ما تلاش کردیم لایه های انسانی و حس پشیمانی او را برجسته کنیم تا مخاطب به جای تماشای یک خون آشام کلیشه ای، با شخصیتی تراژیک و در عین حال کمیک روبه‌رو شود.»

بتمن

داستان فیلم بر اساس مجموعه کمیک های کمپانی دی سی ساخته شده است. تقابل بین بتمن و یکی از معروف ترین شرورهای دنیای کمیک، جوکر.

تیم برتون با «بتمن» ژانر ابر قهرمانی را بازتعریف کرد و آن را از فضای دنیای سرگرمی -که در آن طرفداران ابرقهرمانان بیشتر نوجوانان و کودکان بودند به سمت فیلمی تاریک، گوتیک و روانشناختی سوق داد. سبک بصری او – الهام‌گرفته از «مترو پلیس» فریتز لانگ و لس‌آنجلس مدرن «بلید رانر» – گاتهام را به شهری سرشار از رمز و راز و سیاهی تبدیل کرد که خودش یک شخصیت اصلی است.

برتون تأکید داشت که «بتمن» دوئل دو شخصیت خاکستری و سیاه است، نه یک قهرمان و شرور کلیشه ای. زره بتمن نماد قدرت است که بروس وین با پوشیدن آن از یک میلیونر معروف به ارباب سایه ها تبدیل می شود. موفقیت فیلم (و دنباله آن «بازگشت بتمن» محصول ۱۹۹۲۲) سبک فرنچایز بلاک باستر را پایه‌گذاری کرد و الهام‌بخش فیلم‌های ابر قهرمانی مدرن شد. هرچند استدیو برادران وارنر بعدها برتون را به دلیل سبک تاریک و عجیب او کنار گذاشت و جوئل شوماخر را جایگزین کرد. برتون بعدها گفت که دخالت استودیو او را آزار داد، اما فیلم راه را برای فیلم های دیگری چون «شوالیه تاریکی» (محصول ۲۰۰۸) هموار کرد.

چشمان بزرگ

این فیلم یک درام بیوگرافیکال است که بر اساس زندگی واقعی مارگارت کین، نقاش آمریکایی دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، ساخته شده است.

برتون از کودکی طرفدار نقاشی‌های مارگارت کین بود و حتی پوسترهایش را در اتاقش داشت. او با مارگارت کین ملاقات کرد و حمایت او را برای ساخت فیلم جلب کرد. در ابتدا برتون به‌عنوان تهیه‌کننده وارد پروژه شد، اما در سال ۲۰۱۲ تصمیم گرفت کارگردانی کند، زیرا داستان کین را مرتبط با تجربه خودش در دنیای هنر می‌دید.

فیلم تم‌هایی مانند هویت، فمینیسم، و تقلب در دنیای هنر را کاوش می‌کند و با ترکیبی از رنگ‌های زنده و حس نوستالژیک، روایت می‌شود. برتون این اثر را داستانی درباره حقیقت و دروغ در هنر نامید.

فیلم توسط کمپانی واینستین تولید شد و بودجه‌ای حدود ۱۰ میلیون دلار داشت و برای برتون که معمولاً با بودجه‌های بزرگ کار می‌کرد، پروژه‌ای کم‌هزینه بود. او از فضای دهه ۱۹۵۰ برای نشان دادن محدودیت‌های اجتماعی زنان استفاده کرد، و داستان مارگارت را به‌عنوان یک شخصیت خاص (تم مورد علاقه برتون) روایت کرد که در برابر فریب و سلطه مردانه می‌ایستد.

پیتر تراورس، منتقد مجله رولینگ استون، نوشت است: برتون با «چشمان بزرگ» نشان داد که می‌تواند بدون غول‌ها و جادوگرها، داستانی انسانی و تأثیرگذار روایت کند، اما همچنان حس عجیب و غریب خودش را نیز حفظ کند.»

ماهی بزرگ

فیلم «ماهی بزرگ»، اقتباسی از رمانی به همین نام نوشته دانیل والاس، پس از موفقیت «سیاره میمون‌ها» تیم برتون ساخته شد، زمانی که او به دنبال پروژه‌ای احساسی‌تر بود.

برتون رمان والاس را به دلیل تم اصلی آن، که درباره داستان‌سرایی و خانواده بود و همخوانی با تجربه شخصی او یعنی دوری از والدینش انتخاب کرد.

او گفته است: این داستان درباره درک والدین از طریق داستان‌هایشان بود، چیزی که من هرگز با پدر و مادرم تجربه نکردم.

برتون بخش‌های فانتزی رمان را حفظ کرد اما بر رابطه احساسی ویل و ادوارد تأکید بیشتری داشت.کلمبیا پیکچرز حق اقتباس رمان را در سال ۱۹۹۹ خرید.

ابتدا قرار بود استیون اسپیلبرگ کارگردان این اثر باشد، اما او کنار رفت و برتون در سال ۲۰۰۲ به پروژه پیوست. فیلمنامه توسط جان آگوست نوشته شد، که با برتون در آثاری چون «عروس مرده» و «چارلی و کارخانه شکلات سازی» نیز همکاری کرده بود. فیلمبرداری از ژانویه تا ژوئیه ۲۰۰۳ در آلاباما انجام شد، با بودجه حدود ۷۰ میلیون دلار.

برتون با «ماهی بزرگ» نشان داد که می‌تواند از سبک گوتیک و تاریک «بتمن» به سمت داستان‌سرایی احساسی و بصری حرکت کند. موفقیت های فیلم (نامزدی اسکار، گلدن گلوب و فروش خوب) نیز مهر تاییدی بر این مسئله بود.

بیگانه ای در میان بیگانگان

سریال «ونزدی» یکی از آخرین اقتباس‌های تیم برتون است. داستان دختر خانواده آدامز، ونزدی، نوجوانی با شخصیتی سرد، مستقل، با حس شوخ طبعی تلخ و نگاهی انتقادی به هنجارهای اطرافش. محوریت سریال بر اساس ونزدی و رویارویی او با دنیای است که او را یک عجیب الخلقه می‌بیند.

شخصیت ونزدی آدامز یکی از نمادهای ماندگار در دنیای رسانه و فرهنگ پاپ است که توسط چارلز آدامز، کارتونیست آمریکایی، خلق شد. آدامز در سال ۱۹۳۸ برای اولین بار خانواده آدامز را در قالب یک مجموعه کارتونی در مجله نیویورکر معرفی کرد، جایی که شخصیت‌های عجیب و غریب و تاریک این خانواده بدون نام خاصی ظاهر می‌شدند.

نام ونزدی بعداً در اقتباس تلویزیونی سال ۱۹۶۴ به این شخصیت داده شد، که از یک شعر معروف کودکانه انگلیسی الهام گرفته شده بود: «کودک زاده چهارشنبه سرشار از اندوه است.» این نام‌گذاری توسط خود آدامز انجام شد تا با طبیعت تاریک و مرموز شخصیت همخوانی داشته باشد.

آدامز، که خود در دوران جنگ جهانی دوم به عنوان هنرمند ارتش خدمت کرده بود، از تجربیات شخصی و علاقه‌اش به موضوعات گوتیک و طنز سیاه برای خلق این خانواده استفاده کرد، و ونزدی را به عنوان دختری آرام، جدی و علاقه‌مند به چیزهای مرگبار به تصویر کشید.

برتون در مصاحبه‌ای با سایت نتفلیکس گفته است که پس از فعالیت‌هایی که نقدهای ضعیفی به دنبال داشتند، این پروژه مثل جرقه ای بود که خلاقیتش را دوباره روشن کرد. خواندن فیلمنامه «ونزدی» توانست او را از یک وضعیت خنثی و بی تحرکی بیرون بیاورد و ارتباطی عمیق با متن را رقم بزند.

ونزدی نماینده دیدگاه او نسبت به دنیاست؛ کسی که بیگانه است و در یک مدرسه برای بیگانگان، کسی که حتی بدون کلمات قدرتش را نشان می دهد، آن هم فقط با یک ابرو بالا انداختن. حضور جنا اورتگا در مقام بازیگری که این ویژگی ها را به صورتی ذاتی دارد برای برتون اهمیت داشت. افزون بر این، او می خواست داستان را در قالب روایتی بلندتر (سریال) بسازد تا بتواند جزئیات و کشمکش های بیشتری به شخصیت های اضافه کند. طراحی بصری و توجه به جزئیات صحنه، لباس و فضای گوتیک نیز بخش مهمی از انگیزه اش بود.

«ونزدی» فقط یک اقتباس موفق نیست بلکه گواهی است که تیم برتون هنوز هم همان کارگردانی است که می تواند فاصله میان شخصیت های عجیب و غریب و احساسات انسانی را به زیبایی پر کند؛ روایتی متمایز اما وفادار. در حقیقت این اقتباس بازگشتی است به عناصری که برتون را تعریف می کنند: احساس متفاوت بودن، تعلق نداشتن، نگاه انتقادی به دنیا و خلق جهانی که در آن بیگانگان بتوانند داستان خود را داشته باشند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها