سرویس بینالملل خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: در انگلستانِ اواخر قرن شانزدهم، جهانی مملو از سرکوب سیاسی، تعصب مذهبی و خشونت عریان، ستارهای در آسمان ادبیات ظهور کرد که درخشش کوتاهمدتش برای همیشه مسیر تئاتر انگلیسی را تغییر داد. این ستاره، ویلیام شکسپیر نبود، بلکه رقیب، همکار و به باور بسیاری، الهامبخش او بود: کریستوفر مارلو.
استیون گرینبلت، منتقد ادبی برجسته و برنده جایزه پولیتزر، در کتاب جدید خود با عنوان «رنسانس تاریک: روزگار خطرناک و نبوغ مرگبار بزرگترین رقیب شکسپیر» (انتشار سپتامبر ۲۰۲۵، انتشارات دبلیو. دبلیو. نورتون)، پرده از زندگی و زمانه این نابغه قانونشکن برمیدارد. گرینبلت با قلمی دقیق و روایتی پرکشش، مارلو را نه صرفاً یک نمایشنامهنویس، بلکه محصول و در عین حال قربانی جهان پرآشوبی معرفی میکند که در آن نبوغ و خطر، همواره دست در دست هم داشتند.
گرینبلت در بخش نخست کتاب، با مهارتی مثالزدنی، مارلو را در بستر اجتماعی و فرهنگیاش ریشهیابی میکند. او برای نشان دادن زمینه ظهور این استعداد بینظیر، انگلستان الیزابتی را جامعهای خشن و عقبمانده توصیف میکند که سرگرمیهای رایج در آن، جنگ حیوانات و اعدامهای عمومی بود. مارلو، پسر یک کفاش از شهر رو به زوال کنتربری، قرار بود راه پدر را ادامه دهد. اما همانطور که گرینبلت نشان میدهد، بورسیه تحصیلی در مدرسه کینگ، زندگی او را دگرگون کرد. این بخش از کتاب به زیبایی توضیح میدهد که چگونه دسترسی مارلو به ادبیات کلاسیک لاتین، بهویژه آثار ویرژیل و اوید، دریچهای به سوی دنیایی از زیبایی، تخیل، امیال ممنوعه و شکاکیت خطرناک به رویش گشود.
بخش دوم کتاب به دوران تحصیل مارلو در کمبریج و ورود او به دنیای پیچیده جاسوسی میپردازد. گرینبلت با استناد به شواهد تاریخی اندک اما معنادار، این فرضیه را مطرح میکند که آشنایی مارلو با زبان فرانسه و سفرهای مرموزش، او را به خدمت دستگاه امنیتی ملکه الیزابت و شورای خصوصی درآورد. این بخش صرفاً یک زندگینامه خطی نیست؛ بلکه تحلیلی عمیق از معاملهای است که مارلو با قدرت برقرار کرد. نویسنده نشان میدهد که چگونه این «شغل دوم» نه تنها مدرک تحصیلیاش را تضمین کرد، بلکه او را در معرض جهانی از خطر و مصالحههای اخلاقی قرار داد که بعدها در آثارش انعکاس یافت. این تحلیل، مارلو را از یک چهره ادبی صِرف به شخصیتی پیچیده تبدیل میکند که میان هنر و سیاست، وفاداری و خیانت در نوسان بود.
تیمور لنگ و دکتر فاوستوس:
اوج نبوغ مارلو و تحلیل گرینبلت در بخش سوم کتاب نمایان میشود؛ جایی که به تحلیل شاهکارهای او پرداخته میشود. گرینبلت استدلال میکند که ورود مارلو به صحنه تئاتر لندن با نمایش «تیمور لنگ بزرگ»، لحظهای انقلابی بود که «پوسته خفقانآور آموزههای موروثی» را در هم شکست. زبان پرشور، قهرمان جاهطلب و پایانی که در آن قدرتطلبی بیرحمانه نه مجازات، که پیروز میشد، برای تماشاگران آن زمان تکاندهنده بود. گرینبلت سپس به سراغ آثار بعدی او مانند «یهودی مالت» و «ادوارد دوم» میرود و مضامین تکرارشوندهای چون جاهطلبی زمینی، شخصیتهای هنجارشکن، ارجاعات به اندیشه ماکیاولی و بهویژه، نمایش بیپرده عشق را برجسته میکند.
درخشانترین بخش این تحلیل به شاهکار ماندگار مارلو، «دکتر فاوستوس»، اختصاص دارد. گرینبلت معامله فاوست با شیطان برای کسب دانش و قدرت را آینهای از معامله خود مارلو با دستگاه امنیتی دولت میداند؛ توافقی که در نهایت خطرناکتر از هر جادوی ممنوعی از آب درآمد. این تفسیر، به تراژدی فاوست عمقی شخصی و سیاسی میبخشد و آن را به بازتابی از زندگی پرمخاطره خالقش بدل میکند. این بخش از کتاب به خوبی نشان میدهد که چگونه مارلو با نمایش عصیان، کفر و امیال سرکوبشده بر صحنه، نه تنها تئاتر، که خود جامعه الیزابتی را به چالش کشید.
صدای منتقدان:
کتاب «رنسانس تاریک» پیش از انتشار نیز با تحسین گسترده منتقدان و نویسندگان برجسته روبرو شده است. جیمز شاپیرو، از بزرگترین شکسپیرشناسان معاصر، اذعان میکند که «هیچ منتقدی به اندازه گرینبلت جهان و کار مارلو را روشن نکرده است». منتقدان نشریاتی چون والاستریت ژورنال و واشینگتن پست به ترتیب از «روایت مهیج» و «بازسازی درخشان» جهان مارلو تمجید کردهاند. نکته مشترک در میان این نقدها، توانایی منحصربهفرد گرینبلت در ترکیب پژوهش دقیق تاریخی با روایتی جذاب و رمانگونه است؛ او نه تنها زندگی یک نابغه را روایت میکند، بلکه نبض یک دوران تاریک و پرآشوب را به دست خواننده میدهد و نشان میدهد که چگونه در دل همان تاریکی، جرقههای رنسانس ادبی انگلستان زده شد.
منبع: نیویورک تایمز و آمازون
نظرات