سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): روز گذشته صفحه رسمی احمد پژمان، آهنگساز و موسیقیدان برجسته ایرانی، خبر درگذشت این هنرمند را منتشر کرد. او یکی از هنرمندانی بود که نقش مهمی در شکلگیری موسیقی نوین ایران ایفا کرد و در طول عمر هنریاش طیف گستردهای از آثار ارکسترال، موسیقی فیلم، اپرا و موسیقی مجلسی خلق کرد. او آمیزهای از موسیقی کلاسیک غربی و ریشههای موسیقی سنتی ایرانی بود، بر فرمهای کلاسیک موسیقی تسلط کامل داشت و از آنها به عنوان بستری برای بیان اندیشهها و احساسات شرقی در موسیقی بهره میبرد.
احمد پژمان در برخی آثارش، بهویژه در موسیقی فیلم یا آثار با مضمون ملی به بازآفرینی و پرداخت هنری تمها، ریتمها و فضاهای موسیقی فولکلور ایرانی میپرداخت و موسیقی فیلمهایی همچون «کیمیا»، «باران»، «بوی کافور، عطر یاس»، «یک بوس کوچولو»، «خانهای روی آب» و «بید مجنون» سریالهای «دلیران تنگستان»، «سرزمین مادری» از آثار شاخص اوست که هر کدام در جشنوارههای هنری جوایزی را برای او به ارمغان آورد. همچنین او کتابهایی در حوزه موسیقی نظیر «پارساوا»، «راپسودی برای ارکستر» و «پارتیتورخوانی» دارد.
درباره زندگی هنری این آهنگساز و ویژگی آثار او با رضا مهدوی، نوازنده، پژوهشگر حوزه موسیقی و دبیر چهلمین جشنواره بینالمللی موسیقی فجر گفتوگو کردیم.
احمد پژمان را در میان نسل آهنگسازان همدورهاش چطور ارزیابی میکنید؟
زنده یاد استاد احمد پژمان از پدیدههای دوران خودش بود. او در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با موسیقی کودک شروع کرد و به معنای حقیقی کلمه دنبال توسعه کمی و کیفی موسیقی ملی ایران بود که امروزه به آن موسیقی دستگاهی یا موسیقی سنتی گفته میشود. او از این جهت بود که شخصیتی چندوجهی در عالم موسیقی داشت و تخصصش صرفاً به آهنگسازی در یک گونه خاص محدود نمیشد بلکه در گونههای متنوع و متعددی از موسیقی ایرانی و موسیقی مغربزمین تواناییهای چشمگیری داشت. او در عرصه موسیقی فیلم، سریال، موسیقی کودکان و نوجوانان، موسیقی دستگاهی و نواحی و موسیقی تلفیقی یا فیوژن و در عرصه موسیقی مردموار ایرانی که پاپ ایرانی اصطلاحاً گفته میشود، چه پیش از انقلاب اسلامی و چه بعد از انقلاب اسلامی سرآمد بود.
بیشتر آهنگهایی که استاد پژمان میساخت و با تنظیمهای گوناگون اجرا میشدند، آن ویژگی روزآمدی را داشتند؛ یعنی متعلق به یک روز، ماه، سال یا دهه خاص نبودند، حتی امروزه نسل نو هم با آن ارتباط برقرار میکند. زمانی که در دانشگاهها و دانشکدهها به تحلیل و بررسی آنها میپردازیم به وضوح مشاهده میکنیم که چقدر نسبت به زمان خود پیشرو و مدرن بوده است و همزمان اصالتها را حفظ میکرد.
اگر به موسیقی «دلیران تنگستان» توجه کنید میبینید ایشان چقدر به موسیقی بومی توجه دارد. او اصالتاً اهل لار استان فارس بود. او نه تنها این خطه بلکه سایر خطهها را هم میشناخت و میدانست چه سازهایی را در چه زمانهایی و در چه اجراهایی استفاده کند و از چه هنرمندانی بهره ببرد. وقتی هر کدام از آثارش را واکاوی میکنیم میبینیم در هر ژانر یا هر گونه بر حسب هر مناسبت یا هر زمانی که ساخته شده نسبت به زمان خودش جلوتر بوده و اشتیاق شنونده را بیش از پیش میکرد. یعنی شنونده که اولین بار با آن اثر آشنا میشد، دوست داشت آثار دیگر ایشان را هم بشنود.
مثلاً در آثار موسیقی فیلم بیکلام او بعد از انقلاب، موسیقی فیلم «بید مجنون» تبدیل به آلبوم موسیقی شد. شما میتوانید با این آلبوم تخیلپردازی کنید، چشمانتان را ببندید، یک قهوه بنوشید و از موسیقی این آلبوم ساعتها لذت ببرید.
جامعه شرقی و ایرانی در وهله اول سرزمین شعر و بعد موسیقی است؛ اما پژمان به نوعی موسیقی بیکلام مینوشت که گوش ناآگاه و گوش آگاه احساس میکرد که کلام در ملودی و ریتم مستتر است و این هوشمندی آهنگساز بوده است که بخش اعظم آن ودیعه الهی بود که خداوند به ایشون عطا کرده بود و بخش بعدی این بود که او جامعهشناس و زیباشناس بود؛ یعنی از بطن جامعه برخاسته بود و طبیعتاً از کف تا سقف آن را به درستی میشناخت، موسیقی مینوشت که همه تودهها را دربرمیگرفت. این کار بسیار سختیاست.
برخی از آهنگسازان فقط برای طبقه نخبگان جامعه و طبقه مرفه و تحصیلکرده موسیقی مینویسند یا برخی فقط برای طبقه کوچه و بازار مینویسند و این حد وسط را نگه داشتن کار دشواری است. اما احمد پژمان پدیده زمان بود، تیزهوش بود و به لحاظ اخلاقی ویژگی خاصی داشت. او به کار کسی کاری نداشت و فقط و فقط کار خودش را میکرد.
از نظر شما کدام حوزه هویت اصلی ایشان رو تشکیل میدهند؟
او کارهای پیش از انقلاب و بعد از انقلاب بسیار شناخته شدهای دارد، بعد از انقلاب به واسطه موسیقی فیلم و موسیقیهای مناسبتی خاصی که برای جنگ نوشت و به طریق ارکسترال اجرا شد بسیار موفق بود.
او اثری را به نام «ایران سرفراز» و با شعر خانم مهستی بحرینی ساخت که در استودیو موسوفیلم مسکو ضبط شد. این استودیو، استودیوی فوقالعاده خاص در جهان و شناخته شده است که با گروه کر یک شعر ایرانی را خواندند. این تکآهنگ در آلبوم «ناگهان رستخیز» احمد پژمان گنجانده شد که برای اولین بار از اشعار خواجه عبدالله انصاری در آن استفاده کرد. کارشناسان این آهنگ را که توسط گروه کری با لهجه غیرایرانی خوانده شده بود را دوست داشتند. موسیقی بیکلامی که با دکلمه اشعارخواجه عبدالله بود و پر از مفاهیم آخرالزمانی بود.
بسیاری از این اثر احمد پژمان متعجب شدن که چه نگاه ویژهای به آخرت و قیامت دارد، یا اصلاً چه شده که این اثر را ساخته است. با هزینه زیادی هم این کار را نکرد ولی با کیفیت عالی به یادگار گذاشت. میتوان گفت که این کار آخرین اثر ایشان بود که تبدیل به آلبوم شد و در بازار موجود است.
در آثار ارکسترال چقدر از موسیقی ایرانی وام میگرفتند و نسبت کارهای سمفونیک شان با موسیقی ایرانی چه بود؟
ایشان برخلاف همکاران و همدورهها و شاگردانش (که در قید حیات هستند) کارهای ارکستری مینوشت که برگرفته از موتیفها، المانها و فرمهای موسیقی مغرب زمین بود، ارکستر سمفونیکهای مجلسی انجام میداد ولی قطعاتی که میساخت تماماً برگرفته از موسیقی ایرانی و دستگاهی بود.
او این مهارت و تبحر را داشت که بتواند مصادره به مطلوب کند و از فرهنگ دیگری ریتم و تقسیمبندی سازها را از غرب بگیرد و ایرانی و میهنی کند. بسیاری از آثار آهنگسازان را که گوش میکنید نام و شعرشان ایرانی است ولی کمتر رنگ و بوی ایرانی دارد اما احمد پژمان تماماً همه آثارش چه باکلام و بیکلام ایرانی بود. برای همین من اصرار دارم بگویم ایشان پدیده روزگارمان بود و متاسفانه ما دیگر موسیقیدانی مثل احمد پژمان نداریم! ایشان شاگردان زیادی تربیت کرد ولی استعداد و ودیعهای الهی در وجودش بود که توانست آثار درخشانی از خودش در قالبهای مختلف اجرایی به جا بگذارد.
خودتان موسیقی کدام فیلم ایشان را میپسندید و کدام آثار ایشان برای شما ماندگارتر است؟
پاسخ به این سوال خیلی کار سختی است، چون تکتک کارهایش را گوش کردهام و با آنها ارتباط گرفتهام نمیتوانم بگویم کدام اثرشان از بقیه بهتر است. همین آخر کارشان به نام «ایران سرافراز» چیزی بود که پیوند گذشته و امروز را با زبان حال ایران مطرح میکرد را بسیار دوست دارم. این اثر استاد پژمان در نوع خودش فوقالعاده است ولی هنوز بین عموم مردم شناخته شده نیست و باید بیشتر از رادیو و تلویزیون پخش شود تا مردم متوجه ارزشهای هنری اثر شوند.
من اخلاق و شخصیت ایشان را دوست داشتم و سالها در شورای مرکز موسیقی حوزه هنری با استاد پژمان کار کرده بودم، میدیدم که ایشان چگونه بدون چشمداشتی آثار را کارشناسی میکرد. گاه اتفاق میافتاد برای اثری که جوانی کار کرده بود ایشان خیلی بااحترام نظر کارشناسی میداد و نظرش را به آن جوان میگفت. این موضوع مربوط به ۱۰، ۱۵ سال پیش است که ایشان حدوداً ۸۰ سال سن داشت. خیلیها از برخوردهای ایشان تعجب میکردند. احمد پژمان بسیار جوانگرا بود. ایشان از زمان کرونا و پس از آن به خاطر بیماری و شرایط جسمانیاش، نتوانست به ایران بیاید ولی قبل از آن هر سال به ایران میآمد.
ایشان در گفتوگویی گفته بودند در آهنگسازی از ادبیات و اشعار فردوسی و حافظ تاثیر میگیرند. به نظر شما چطور میتوان ادبیات را وارد موسیقی کرد و چقدر این تاثیرگرفتن در آثار استاد پژمان دیده میشود؟
موسیقی ما مبتنی بر شعر است و ما زمانی با موسیقی خوب ارتباط برقرار میکنیم که شعر خوبی انتخاب شود و پیوند خوب و درستی بین شعر و موسیقی برقرار شود. امروز چرا محسن چاوشی انقدر طرفدار دارد و آهنگهایش شنونده دارد؟ به خاطر این است که شعر را به خوبی میشناسد. مولانا را انقدر درست میخواند که اگر مولانا امروز زنده شود و آهنگهایش چاوشی را بشنود به او آفرین میگوید. چون ایشان ریتم شعر را قشنگ پیدا میکند. چون شعرای ما بیشترشان موسیقیدان بودند اشعار کهنمان ریتم موسیقی دارد.
احمد پژمان در جوانی به درستی متوجه شده که اول باید برود شعرشناس شود. استاد من پرویز مشکاتیان میگفت اگر میخواهید موفق شوید در شبانهروز حافظ بخوانید چون هم ساز زدنتان خوب میشود هم آهنگساز میشوید. مثلاً میگفتند اگر میخواهید سنتور زدنتان خوب شود بروید رضا ورزنده گوش کنید. رضا ورزنده در عالم موسیقی بیسواد بود و مدرسه و مکتب نرفته بود ولی به شکل خدادادی طوری سنتور میزد که استادان به ایشان تاسی میکردند. احمد پژمان شکلی فراتر بود و دارای علم و دانش و تجربه و استعداد خداوندی بود و شعر خواندن درست را یاد گرفته بود. شاید جلوی کسی شعر نمیخواند ولی تا شعر را میشنید میفهمید وزن شعر چیست. همین راز موفقیتش میشد و در آهنگهایش جان کلام ملودی را از شعر بیرون میکشید.
یک نکته خیلی مهم که باید به آن توجه کرد این است که احمد پژمان هیچ گاه دانش خود را به رخ کسی نکشید. کاری که جوانان امروزی میکنند. طوری نتها را مینویسند و تقسیمبندی سازها را انجام میدهند که میخواهند سوادشان را به رخ دیگران بکشند. همین میشود که مردم در وسط اجرا سالن را ترک میکنند. اینجور به رخ کشیدنها شاید برای محیطهای آکادمیک خوب باشد ولی برای عموم مردم ما باید تمام تکنیک و دانش و تجربهمان را چنان به کار بگیریم که سختترینها را سهل کنیم.
احمدرضا احمدی شاعر بزرگی بود که در عین سنتگرا بودن مدرن هم بود و تمام گروههای سنی جامعه با اشعارش ارتباط برقرار میکردند و یار و غار صمیمی احمد پژمان بود. استاد هوشنگ کامکار در دهه ۹۰ آلبومی به نام «باغهای پژمان» ضبط کرد که این اسم را احمدرضا احمدی برای آلبوم گذاشت. آلبومی بیکلام است. احمد پژمان وقتی نام آلبوم را شنید، خندید و گفت این کار احمدرضا است. میگفت احمدرضا احمدی کارهای من را مثل باغی میداند و برای همین چنین اسمی انتخاب کرده. هوشنگ کامکار خودش را شاگرد احمد پژمان میدانست و این آلبوم را به عنوان یادبودی برای استادش ساخته بود.
چرا ایشان با وجود پرکاری و نبوغشان در موسیقی چرا برای عموم مردم کمتر شناخته شده هستند؟
بخشی از این به این برمیگردد که ایشان بعد از انقلاب اسلامی کم کار شد. دورهای در کارهایشان وقفه افتاد و کم کار شدند و بیشتر با جامعه تخصصی حرفهشان در ارتباط بودند. موسیقی فیلم و سریالها باعث شد که کلاً فراموش نشوند. این آهنگسازان نوعی اصولگرایی برای خودشان دارند و برای پول هر سفارشی را نمیپذیرند. اینجاست که تعداد کارهایشان بیشمار نیست و هر کاری را قبول نمیکردند، برای همین آثارشان بین توده مردم خیلی فراگیر نمیشود.
نظر شما