سرویس مدیریت کتاب خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، داود رمضان شیرازی، از نامداران عرصه کتاب و نشر ایران، شخصیتی است که زندگیاش با کتاب و فرهنگ درهم تنیده شد. او در محلهای قدیمی و فرهنگی در تهران، در خانوادهای مذهبی چشم به جهان گشود و از همان سالهای کودکی با متون دینی و ادبی مأنوس شد. فضای خانه و علاقه پدر و برادر به کتابهای مذهبی و ادبی، نخستین جرقههای آشنایی او با جهان واژهها را رقم زد؛ گرچه سرنوشت، مسیر تحصیلیاش را کوتاه کرد، اما همین کمبودها سبب شد که از نوجوانی دل به بازار کتاب بسپارد و راهی متفاوت در
شیرازی در حالیکه هنوز جوانی بیش نبود، وارد عرصه خرید و فروش کتابهای درسی شد و رفتهرفته به دنیای نسخههای خطی و چاپ سنگی گام نهاد. در همان دوران بود که نام «سنائی» را برای انتشارات خود برگزید؛ نامی برگرفته از عشق به اشعار سنائی غزنوی و ارادت به خاندان اهلبیت (ع). این انتخاب نهتنها نشانهای از باورهای مذهبیاش بود، بلکه گواهی بر علاقه عمیق او به میراث ادبی و فرهنگی ایران نیز به شمار میرفت.
حضور داود رمضان شیرازی در عرصه نشر، محدود به فعالیت کتابفروشی و انتشار آثار نبود؛ او در اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران، نقشی پررنگ ایفا کرد و دورهای طلایی از فعالیتهای صنفی را رقم زد. از حمایت از ناشران جوان گرفته تا پیگیری مسائل صنفی و حتی ایدههای بزرگ همچون پیشنهاد معرفی تهران بهعنوان «پایتخت جهانی کتاب»، همه بخشی از میراثی است که از او بهجا مانده است.
او با وجود سختیهای زندگی – از دست دادن همسر و فرزند در حادثهای ناگوار گرفته تا تحمل رنج بیماری – هیچگاه از مسیر نشر و کتاب فاصله نگرفت. در واپسین روزهای عمر نیز دل در گرو کتاب داشت و اخبار انتشارات سنائی را پیگیری میکرد. درگذشت او در تیرماه ۱۳۹۴، پایانی بر زندگی مردی بود که بیش از شش دهه از عمر خود را وقف کتاب، فرهنگ و اعتلای نشر در ایران کرد.
تولد و تحصیل
داود رمضان شیرازی در دیماه سال ۱۳۱۱ ش در بخش ۹ تهران، خیابان ناصرخسرو کوچه باغچه علی جان، به دنیا آمد. پدر و مادرش علیاصغر و عالیه خانم نام داشتند، فرزند دوم خانواده بود و یک برادر و یک خواهر داشت خانواده رمضان شیرازی مذهبی و متعصب بودند؛ پدرش بیشتر به آخرت میاندیشید و پیوسته به سفرهای زیارتی میرفت در آن زمان بیش از نُه بار به مکه مکرمه مشرف شده و حدود پانزده بار به کربلا، مشهد، قم و… برای زیارت رفته بود شیرازی در جایی گفته است: برخی از کتابهای مذهبی آن روزگار پیرامون مصائب اهل بیت (ع) در خانه ما زیاد بود؛ چه مربوط به ابوی و چه مربوط به اخوی بزرگ کتابهای ابوی عبارت بودند از «حلیة المتقین» «معراجالسعاده» «عینالحیاة» «ناسخ التواریخ» «اسرار الشهاده منتهی الآمال» «ریاضالشهدا» و کتابهای اخوی: «خزائن الاشعار جودی» «حمله حیدری» «رموز حمزه» و کتابهای دیگری در همین زمینه.
او سال ۱۳۱۶ ش در پنج سالگی مادرش را از دست داد و چندی بعد پدرش همسر دیگری اختیار کرد. داود شیرازی تحصیلات ابتدایی را در دبستان انتصاریه در کوچه حاجیهای مروی طی کرد و در سال ۱۳۲۴ ش گواهینامه پایان تحصیلات ابتدایی را دریافت کرد او به گفته پسرش مهدی رمضان شیرازی در جایی نوشته است در کلاس ششم ابتدایی در حالی درس میخواندم که جورابهایم کف نداشت.
وی برای ادامه تحصیل به دبیرستان دارالفنون رفت و در سال دوم به دبیرستان، مروی در کوچه بازارچه مروی نقل مکان کرد یکی از دبیرانش در این دبیرستان عبدالحسین زرین کوب بود که رمضان شیرازی همیشه او را میستود و به نیکی از او یاد میکرد در آن زمان در چاپ کتب درسی رویهای واحد نبود و مؤلفان و دبیران نوشتههایشان را به عنوان کتاب درسی به ناشران میدادند؛ کتابهای درسی دست دوم هم خرید و فروش میشد رمضان شیرازی میگوید:
آن وقت ها کتابهای درسی را معلمان و دبیران دبیرستانها تألیف و معرفی میکردند مثل فیزیک و شیمی رنر، دستورزبان پنج استاد که فکر میکنم حاج محمدعلی علمی چاپ کرده بود و کتابهایی از این دست ازجمله کتابهای درسی ما بودند. … آن وقتها مثل امروز نبود که کتابهای درسی از سوی دولت چاپ شده و در اختیار دانشآموزان گذارده شود. هر دبیرستان و معلمی کتاب خاصی را معرفی میکرد و در صحن مسجد شاه سابق، کتابهای کهنه و دست دوم از سوی دانشآموزان عرضه میشد و خریداران و فروشندگان در آنجا حضور مییافتند و آنها را میخریدند و یا میفروختند.
پدر داود رمضان شیرازی با ادامه تحصیل فرزندش در مدارس جدید موافق نبود و اصرار داشت که وی به یکی از حوزههای علمیه برود و درس دین بخواند. مشکلات مالی هم مزید بر علت شد و او را به انصراف از تحصیل و اداشت، در نتیجه تا همان کلاس هشتم درس خواند و مدتی پیش پدرش در مغازه کبابی کار کرد. رمضان شیرازی در حدود سال ۱۳۳۰ ش ازدواج کرد و حاصل این پیوند ۵، فرزند ۴ دختر و یک پسر بود. در حادثه دلخراش سیل چهارم مرداد ۱۳۶۶ ش رمضان شیرازی همسر و یکی از دخترانش را از دست داد.
زندگی حرفهای
در شهریورماه سال ۱۳۲۷ ش داود رمضان شیرازی به خرید و فروش کتابهای درسی روی آورد و آن را حرفه خوبی یافت و دیگر به مغازه پدرش نرفت، پسرش مهدی رمضان شیرازی در این باره میگوید:
سال سوم دبیرستان بود که یکباره متوجه شد چند وقتی از ماه مهر گذشته و مدرسه نرفته است و بعد او را ثبت نام نکردند. همان وقت خرید و فروش کتاب را کنار گذاشت، چون مدتی از زمان شروع مدارس میگذشت و کتاب درسی خریداری نداشت. در نتیجه، به خرید و فروش وسایل خرازی، تسبیح و انگشتر و قطعات خطی پرداخت شیوه او این بود که پول قرض میکرد و کار را ادامه میداد. البته از اواسط تابستان سال بعد باز به داد و ستد کتاب روی آورد بنابراین ترک تحصیل کرد و به همین کار مشغول شد.
رمضان شیرازی خود در گفتوگو با نصرالله حدادی در این زمینه به جزئیات بیشتری میپردازد:
سال ۱۳۲۷ بود که من هم کار خرید و فروش کتابهای درسی را آغاز کردم کتابهای درسی را میخریدم و آنها که بهتر و خوبتر و تمیزتر بودند جدا میکردم و برای خودم نگاه میداشتم و جداگانه میفروختم و آنها را که مستعملتر بودند، به گونهای دیگر در اختیار دانشآموزان با قیمت نازلتری قرار میدادم. آن وقتها - کتاب کم بود و ناشران اینگونه کتابها شناخته شده بودند و اکثراً در خیابان ناصرخسرو چاپ میشدند و کتابفروشها در همین خیابان آنها را عرضه میکردند و هنوز شاهآباد (جمهوری فعلی) محلی از اعراب برای کتاب نداشت و همه چیز در خیابان که ناصرخسرو خلاصه میشد بازار خرید و فروش کتابهای درسی رو به افول میگذاشت و کم میشد در مقابل خیابان صور اسرافیل امروز بساط کتاب داشتم و کتابهای متفرقه عرضه میکردم و میخرید...
انواع و اقسام کتابهای تاریخی و ادبی و اجتماعی آن زمان بخش اعظم کتابهایی بودند که در بساط خود میفروختم. «طرائق الحقایق فارسنامه ناصری» «بستان السیاحه ریاض السیاحه» «تاریخ جهانگشای جوینی» «لباب الالباب» «تذکرة الاولیاء» «تذکره دولتشاه سمرقندی» که در ایران و هند به چاپ رسیده بودند و همچنین «قرآن مجید»، «مفاتیحالجنان»، «منتهی الآمال» «سفینة البحار» و دیگر کتابهای مذهبی مثل «حلیة المتقین» «معراج السعاده»، «قصص الانبیاء» و.....
داود رمضان شیرازی در سال ۱۳۲۹ با شخصی به نام «هدایت ارشادی» آشنا شد که متخصص نسخههای خطی و کتابهای چاپ سنگی بود و با هم شریک شدند و به کار پرداختند. البته زمانی که کتابهای درسی خواهان داشت وی به این داد و ستد اقبال میکرد و در مهرماه و پس از شروع کلاسهای درس و کاهش تقاضای دانشآموزان خرید و فروش نسخههای خطی و چاپ سنگی را در اولویت قرار میداد در آن زمان معاملات نسخ خطی و کتابهای چاپ سنگی در قهوهخانههای خاصی صورت میگرفت. در همین سال در سه راه دربندرون، روبهروی خیابان صوراسرافیل ناصرخسرو بساط کتابی به راه انداخت که بیشتر در بهار و تابستان فعال بود و پاییز و زمستان به دلیل سردی هوا و بارش برف و باران به همراه شریکش به سراغ مجموعهدارانی که خرید و فروش نسخ خطی میکردند میرفتند دو تن از نامآوران این عرصه حاج حسین آقاملک و حاج باقر ترقی بودند که علاوه برداشتن نسخههای نفیس و ارزشمند کتابهای خطی را هم میخریدند.
وی در گفتوگویی در پاسخ این سؤال که در بین این همه شاعر مشهور و نامدار چرا نام سنائی را برای انتشارات خود برگزید، گفت:
«خانواده ما بسیار مذهبی و دیندار بودند و به حضرت امیرالمؤمنین علیه و حضرت اباعبدالله الحسین و تمامی اولاد خاندان نبوت ارادات خاصی میورزیدند؛ به همین دلیل اشعار مذهبی در خانه ما وِرد زبان بود در همان زمان شعری که سروده سنائی غزنوی و دال بر حقانیت مولا علیه، بود خیلی به دلم نشست و نام انتشاراتم شد. سنائی در پاسخ به سلطان سنجر درباره حقانیت شیعه و خلافت امیرمؤمنان (ع) سروده است:
کار عاقل نیست در دل مهر دلبرداشتن جان نگین مهر مهر شاخ بی برداشتن
و در ادامه میفرماید:
دل اسیر سیرت بوجهل کافر داشتن
احمد مرسل، نشسته کی روا دارد خرد
سپس میافزاید:
دل اسیر سیرت بوجهل کافر داشتن
از گذشت مصطفای مجتبی جز مرتضی
عالم دین را نیارد کس معمّر داشتن
از پس سلطان ملک شه چون نمیداری روا
از پس سلطان ملک شه چون نمیداری روا
تاج و تخت پادشاهی جزکه سنجر داشتن
از پی سلطان دین پس چون روا داری همی
جز علی و عترتش محراب و منبر داشتن؟
ارادت سنائی به خاندان عصمت و طهارت، محرک برگزیدن این نام برای انتشاراتم بود.
… همیشه آرزو داشتم دیوان حکیم سنائی غزنوی را چاپ کنم. این کار بعدها به همت زنده یاد استاد مدرس رضوی جامه عمل به خود، پوشید و من دیوان سنائی را به شکلی آراسته چاپ کردم.
پس از چاپ دیوان عراقی، وی به انتشار دیوانهای عطار نیشابوری، هلالی جغتایی، قاسم انوار، سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر منتهیالارب در (لغت عرب) بستانالسیاحه در عرفان و معرفت و مصباحالهدایه با تصحیح و تحقیق استاد جلال همایی دست یازید
رمضان شیرازی در سال ۱۳۳۸ ش در خیابان ناصرخسرو، روبهروی وزارت دارایی در کوچه خدابنده لوها مغازهای به مبلغ ۰۰۰/۱۰ تومان خریداری و آنجا را انبار کتابهایش کرد و مشتریانی را کتابهایی جز کتابهای بساطیاش لازم داشتند، به آن
انبار رهنمون میشد تا کتابهای درخواستیشان را بخرند در این زمان ناصر خسرو راسته کتاب فروشان به حساب میآمد و ناشران از محل قبلی یعنی بازار و بازار بینالحرمین به آنجا نقل مکان میکردند و افرادی نظیر محمدحسن و محمدعلی علمی و انتشاراتیهایی مثل اسلامیه، خیام، امیرکبیر، کانون کتاب، شرکت طبع کتاب ادبیه، عطایی و مروّج آنجا کتابفروشی داشتند.
سال ۱۳۴۰ ش رمضان شیرازی مغازهای در ناصر خسرو روبهروی وزارت دارایی سر کوچه امام جمعه خویی از شخصی به نام ادیبزاده به بهای ماهی ۸۰ تومان اجاره کرد و در این مغازه به کار انتشار و فروش کتاب توسعه داد.
در سال ۱۳۴۱ ش اولین فروشگاه کتاب خود را در خیابان آذر، بعد از باب همایون روبروی دادگستری خرید و افتتاح کرد در پایان سال ۱۳۴۱ ش فرزندان آقای ادیب زاده مغازه پدرشان را خواستند؛ رمضان شیرازی هم آن را تحویل داد محمدی اردهالی، که آن هنگام عضو هیئتمدیره اتحادیه ناشران و از دوستان نزدیک رمضان شیرازی بود، وقتی داستان پس دادن مغازه، را شنید پیشنهاد کرد مغازهای را در خیابان شاهآباد سابق (جمهوری اسلامی فعلی) از رحیم عرب شاهی، خواهرزاده جواد اقبال، به بهای ماهی ۱,۱۰۰ تومان اجاره کند.
مغازه مذکور در ابتدای خیابان جمهوری نرسیده به باغ سپهسالار قرار داشت رمضان شیرازی کتابفروشی سنائی را سال ۱۳۴۳ ش در این محل افتتاح کرد، و در سال ۱۳۴۶ ش آن مغازه را از آقای عربشاهی به قیمت ۱۲۰ یا ۱۳۰ هزار تومان خرید و اکنون نیز انتشارات سنائی در همانجاست.
در آن زمان چند صباحی بود که راسته کتابفروشان از ناصر خسرو به شاهآباد سابق نقل مکان کرده بود و ناشرانی نظیر ابنسینا، کتابفروشی سیروس، زوّار بارانی، علمی، امیرکبیر و… در آنجا به
چاپ و نشر کتاب اشتغال داشتند. در آن زمان در کتابفروشی سنائی بجز کتابهای عمومی و نشریات خود کتابفروشی کتاب های درسی و لوازم التحریر نیز عرضه میشد. اتحادیه ناشران خیابان جمهوری فعلی کوچه سیدهاشم پلاک ۱۱، قرار هم در داشت و از همان ابتدا پای رمضان شیرازی به آنجا باز شد نخستین مجوز نشر خود را در سال ۱۳۵۱ ش از اتحادیه گرفت. داود رمضان شیرازی در آغاز کار انتشارات سنائی به چاپ کتابهای حلالمسائل توجه خاصی داشت.
مغازه خیابان صوراسرافیل را سال ۱۳۳۷ خریدم و در سالهای اوّل انقلاب فروختم علت هم این بود که کارگرها و کارمندها اذیت میکردند و من حوصله نداشتم صبحها تا ظهر ناصر خسرو بودم و بعد از ظهرها که شاهآباد سابق شلوغ میشد به آنجا میرفتم فروشگاه ناصرخسرو را به دلیل شلوغی محل و ازدحام بیش از حد فروختم.
ضمن اینکه با تغییر بافت فرهنگی ناصرخسرو این فروشگاه جذابیت گذشته را در زمینه فروش کتاب نداشت و حالا در همان کوچه تنها یک انبار دارم کتابفروشی ما در خیابان جمهوری زمانی رونق بسیار داشت و امروز تاریخ مصاحبه ۱۳۸۴ ش به سرنوشت ناصر خسرو و بازار دچار شده است و اگر میتوانستم مالک اصلی را پیدا کنم تا به حال آنجا را نیز فروخته بودم و میل دارم به جز ملکی که در اطراف دانشگاه دارم یک داشته باشم هرچند که دیگر حال و حوصله دوران فروشگاه هم جوانی را ندارم.
دوره دهم انتخابات اتحادیه در تاریخ ۱۳۸۰/۰۵/۲۳ انجام شد که داود رمضان شیرازی به عنوان رئیس جلال فهیم هاشمی به عنوان معاون حسن کیاییان، مرتضی احمد آخوندی، صادق رحمت سمیعی و محمود باقری قمی به عنوان اعضای هیئتمدیره انتخاب شدند.
در این دوره اقدامات دوره قبل ادامه یافت و قبول مسئولیت از صفر تا صد اداره بخش داخلی نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران یکی دیگر از اقدامات مهم این دوره بود که تا پنج سال ادامه یافت.
در پایان سال پنجم و به دنبال تجربهای که اتحادیه در آن زمان آموخت، نامهای به امضای آقای شیرازی از سوی اتحادیه و زندهیاد بایندریان به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت آقای مسجد جامعی نوشته شد و در آن نامبردگان از سوی هیئتمدیرههای اتحادیه و تعاونی اعلام آمادگی کردند که حاضرند از سال بعد کل نمایشگاه کتاب را بدون دریافت ریالی، میکوشیدند ولی راهکارهای ارائه شده همیشه در یک راستا و متجانس نبود.
حاج آقا شیرازی به خوبی در هیئتمدیره انجام وظیفه میکرد. یکی از خصوصیات بارز او اعتماد به نیروهای جوان و میدان دادن به آنان بود در دوران ریاستش به جوانان مسئولیت میداد و از
پیشنهادهای منطقی آنان استقبال به عمل میآورد. اگر بخواهیم اقدامات او را فهرست کنیم، باید توجه داشت که این مختصر نمیتواند آیینه تمام نمای کارهایش باشد ولی در حد گزارشی ناقص شاید کفایت کند:
- انتشار نشریه گزارش کتاب تشکیل کلاسهای آموزشی، در اتحادیه که بیشک دوران طلایی کلاسها زمان ریاست او بود؛
- درخواست از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای فروش کاغذ یارانهای توسط شرکت تعاونی ناشران و کتابفروشان تهران و انتقال و توزیع کاغذها به شرکت تعاونی؛
- برگزاری مجلس ترحیم برای نویسندگان، شاعران و پژوهشگران؛
- جمعآوری امضا برای اجرایی شدن اصل بیست و چهارم قانون اساسی و رعایت آزادی تصریح شده در قانون در عرصه نشر کتاب جمعآوری امضا برای برچیدن کاغذ یارانهای و تخصیص بودجه آن در جهت اعتلای صنعت نشر که البته یارانه قطع شد، ولی بودجه آن صرف اعتلای نشر نشد؛
- برگزاری مراسم گلریزان برای نخستین بار در تجلیل از ناشران و کتابفروشانی که حدود نیم قرن در خدمت صنعت نشر بودند؛ برگزاری جشن کتاب در هفته کتاب و پوشش خبری در رسانههای کشور؛
- حمایت از برگزاری مسابقات فوتسال جام رمضان؛ اداره کمیته ناشران داخلی در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران از سال ۱۳۷۸؛
- شرکت در کمیسیون حل اختلاف اتحادیه و برطرف ساختن کشمکشهای شاکی و متشاکی از طریق ریش سفیدی؛
- معرفی نماینده اتحادیه به کمیسیون خرید کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و حضور در تمام جلسههای خرید کتاب؛
- پیشنهاد انتخاب تهران به عنوان پایتخت کتاب جهان در سال ۲۰۰۶ به یونسکو که متأسفانه بنا به دلایلی در مرحله نهایی شهری در ایتالیا انتخاب شد؛
این شمهای از اقدامات حاج آقا شیرازی بود گرچه تمام آنها نبود. شیرازی انسانی پرهیزکار با تقوا صادق و درست کردار بود و هرگز سخنی به دروغ از دهان او بیرون نیامد با همه تعامل داشت و در مقابل سختیها ایستاد و مقاومت کرد. در زمان جنگ در سانحه بمباران قطار، دامادش را از دست داد و سال بعد سیل تجریش، همسر و دخترش را از او گرفت؛ هنوز اولین جمله اعلامیه ختم همسر و فرزندش را به یاد دارم کمرم شکست.
حاج آقا شیرازی آنچه رؤسای قبلی اتحادیه تصویب کرده بودند، اجرا کرد و خود پایه گذار بزرگی اتحادیه بود اگر شرایط اجازه میداد بیشک اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران تحت رهنمودهای وی این ظرفیت را داشت که قدرتمندترین اتحادیه فعال در کشور ما باشد.
داود رمضان شیرازی در گفت وگو با نصر الله حدادی بر این نکته تأکید می ورزد که از آغاز کار دل به ادبیات و چاپ کتاب در این حوزه سپرده و در مورد اهمیت نشر و ناشران معتقد است: «نشر و ناشر اهمیت خاص خود را دارد. با دختر و دامادم به اروپا رفته بودیم در کشور آلمان هزینه اقامت هتل شبی صد مارک بود. امروز واحد پول آلمان در اتحادیه اروپا به یورو تغییر یافته است. دامادم به هتلدار: گفت من دانشجو هستم. بیست درصد تخفیف داد. گفتم بگو من ناشرم وقتی گفت، پنجاه درصد تخفیف داد. ناشر در غرب چنین اهمیتی دارد.»
درگذشت
داود رمضان شیرازی حاج اقا (شیرازی روز جمعه چهارم تیرماه ۱۳۹۴ ش، ساعت شش و نیم بعد از ظهر، دار فانی را وداع گفت. مهدی رمضان شیرازی در این مورد میگوید پدرم تقریباً در حدود سه سال پیش (۱۳۹۱ ش) بر اثر آلودگی شدید هوا مشکل ریه پیدا کرد و از همان وقت آمدورفت وی به دفتر کم شد ولی تا روزهای آخر کماکان از انتشارات سنائی میپرسید و دلش میخواست خودش بر کارها نظارت داشته باشد از نوروز سال ۱۳۹۳ مشکلات جسمیاش افزایش یافت و در نهایت براثر آسیب و عفونت و چرک ریه درگذشت.
نظر شما