یکشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۰
ماتریالیسم تاریخی روح زمانه بود

فیاض زاهد گفت: ما برای رسالتی برانگیخته شده بودیم. دنیای من با فیلسوفان گره خورده بود، بحث‌های خیابانی و نیاز به فراگرفتن ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک هگلی برای جوانی که حالا سودای دینداری هم داشت ضرورت‌های جدیدی پیش پایم نهاده بود. ماتریالیسم تاریخی روح زمانه بود. گویا جهان بازتابی از آن سخن هگل بود که هرچیزی در درون خود ضد خود را پرورش می‌دهد

سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - آناهید خزیر: کتاب «تاملاتی بر فلسفه تاریخ» یک تحلیل انتقادی از فلسفه تاریخ است که به بررسی و نقد دیدگاه‌های مختلف درباره تاریخ و روندهای تاریخی پرداخته است. هدف اصلی نویسنده ارائه فهمی عمیق‌تر از مفاهیم فلسفی تاریخ و نقد نظرات موجود در این زمینه است. این اثر به ویژه برای علاقه‌مندان به تاریخ و فلسفه تاریخ ارزشمند است. زاهد در این کتاب به تحلیل و نقد نظریات معاصر در فلسفه تاریخ، به ویژه آثار تاریخ‌نگاران معاصر مانند یووال نوح هراری، پرداخته است. او بررسی می‌کند که چگونه این نظریات بر درک ما از گذشته بشر و تکامل فرهنگی تأثیر می‌گذارند و در عین حال ضعف‌ها و محدودیت‌های آن‌ها را نیز نشان می‌دهد. این تحلیل‌ها به بحث‌های مهم فلسفی در زمینه تاریخ‌شناسی کمک می‌کنند. یکی از ویژگی‌های مهم کتاب این است که زاهد برخلاف بسیاری از آثار فلسفی تاریخ، که به دنبال ارائه یک نظریه جدید هستند، به بازخوانی و نقد دیدگاه‌های موجود پرداخته است. این رویکرد به خوانندگان این فرصت را می‌دهد تا مفاهیم فلسفی تاریخ را بهتر درک کنند و آن‌ها را در زمینه‌های فکری مختلف مورد بررسی قرار دهند. زاهد در بخش جذابی از این کتاب درباره تجربه زیسته خود از تاریخ و علوم انسانی می‌گوید، از سالهایی که به تعبیر او اکسیر انقلاب روح خود را در همه دمیده بود. با فیاض زاهد درباره این کتاب گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

شما در این کتاب پرسش‌های کلیدی را درباره تاریخ مطرح کرده‌اید. در گام نخست بگویید تاریخ چیست و چه فایده‌ای دارد؟

گفته‌اند تاریخ علمی است که در آن از حوادث گذشته بشر بحث می‌شود. ابن خلدون آن را خبر دادن از اجتماع انسانی و چگونگی چیرگی قومیتی بر قومیت دیگر و شرح تمدن‌ها خوانده است. از نظر وی تاریخ عبارت است از اندیشه و تحقیق درباره حوادث و مبادی آنها و جستجوی دقیق برای یافتن علل آنها یا به تعبیر بعضی نویسنده‌های مسلمان و شناخت حقیقتی که به وسیله انسان در طول زمان ساخته شده و به اینجا رسیده است. بورکهارت تاریخ را جدایی از طبیعت در پی بیدار شدن و هشیاری تفسیر کرده است. ویکو، فیلسوف برجسته ایتالیایی تاریخ را آفریده انسان و هگل متفکر آلمانی آن را نمودار تحقق آزادی انسان نامیده است. برخی نویسندگان دوران ما تاریخ را استمرار حضور جوامع در بستر زمان و برآورنده خلاقیت‌ها و توانایی‌های انسانی در قالب تمدن‌ها، ابداعات و فرهنگ‌های گوناگون دانسته‌اند. از نظر این دسته از نویسندگان تاریخ فرایندی دوگانه نیز تفسیر شده است، به گونه‌ای که پاسکال تاریخ را کتابی می‌نامد که ما در آن به رشته تحریر در می‌آوریم و به رشته تحریر در می‌آییم. در جایی دیگر ابن خلدون تاریخ را آگاهی از احوال جامعه انسانی خوانده است. در این میان، تعابیر و تفاسیر دیگری نیز می‌توان سراغ گرفت؛ مانو تاریخ را «مبارزه طبقاتی»، کارلایل زندگی‌نامه مردان بزرگ، اوکشات حاصل ابداعات مورخ و اچ. کار تاریخ را عمل مداوم تأثیر و تأثر مورخ و واقعیات بر هم و گفت و و شنود پایان ناپذیر حال و گذشته خوانده است. نویسندگان مذهبی برای تاریخ نزهتی قائل بودند که آن را تنها در حفظ و انتقال زندگی پیامبران شاهان و خلفا واجد اهمیت می‌یافتند. در نظر هایدگر، تاریخ عبارت است از تاریخ وجود، چنان که تاریخ همچون هر امر انسانی تقدیر وجود است. بنابراین انسان در نسبتی خاص با وجود قرار می‌گیرد که در هر دوره تاریخی معنا داشته است. این تفسیر فیلسوفانه از تاریخ موجد ویژگی‌های متمایز در ارائه تفسیرهایی خاص از تاریخ است؛ اما باید به این کلام نویسنده انگلیسی توجه کرد که تاریخ کنش و واکنش مداوم مورخ و امور واقع نسبت به یکدیگر است گفت و شنود بی پایان حال و گذشته. در اصطلاح امروز تاریخ علمی با گرایش‌های گوناگون است که در آن کارهای گذشته جوامع انسانی موضوع و محور بحث است.

ماتریالیسم تاریخی روح زمانه بود
ابن خلدون

آیا تاریخ علم است؟

این سوال بلاتردید از مهمترین و البته از کلیشه‌ای‌ترین سؤالاتی است که در تمام کتبی که در باب تاریخ نگارش یافته‌اند طرح شده است و پرسش‌هایی دیگر نیز ذیل آن قرار می‌گیرد: رابطه آن با علوم محض در چیست؟ اگر پاسخ مثبت است دلایل و براهین این رهیافت کدام هستند و اگر تاریخ علمی نیست این نظر چه لطماتی بر جایگاه و اهمیت نظرات تاریخی وارد می‌سازد؟ از سوی دیگر منظور از علم در این تعریف چیست؟ آیا علم همان دانش است؟ یا علم در معنای عمیق تری که مرادمان از آن خرد است به کار رفته؟ شاید هم پرسشگر به دنبال پاسخ نازلتری در باب و جایگاه علم است و آن علم محض یا پوزیتیویستی است؟ علمی که از قرن هجدهم محور اصلی دغدغه‌های بشری است و آدمیان همه امور خود را بر اساس فرضیه‌ها و آزمون به محک نقد و صحت می‌گذارند. در این مدل داده‌ها و الگوهای مورد ملاحظه در علوم از ساختار و هنجارهایی تبعیت می‌کنند که به آن روش علمی می‌گویند. به همین دلیل در یک تعریف سهل‌گیرانه‌تر، تفاوت یک مطالعه در علمی یا غیر علمی بودن آن است که از خود بپرسیم کدام یک از فرایندهای زیر با روشی علمی بسامان رسیده است مطالعات و ادراکات تاریخی نیز می‌توانند بر اساس این الگو تبیین شوند. در این صورت شاید بتوانیم نمونه‌های مختلف مطالعات علمی را به علمی یا غیر علمی تشبیه کنیم.

ما نمی‌پرسیم آیا الگوی مورد نظر علمی است یا نیست بلکه سخن از ماهیت تاریخ است که آیا تاریخ با هر رویکرد و ماهیتی می‌تواند در تقسیم‌بندی‌های رایج به عنوان یک علم به حساب آید؟ توین بی تلاش برای کمی کردن امور درباره کار مورخان را برنمی‌تابد از نظر او فرق است میان یک نویسنده رمان تاریخی و یک مورخ فرد اول هنرمند است اما مورخ نیست. مورخ نه شاعر است و نه عالم از نظر او تبختر علمی و اصرار به ترجیح علم برخی از مورخین را بر آن می‌دارد که اصرار کنند تاریخ علمی است در حالی که جنس تاریخ از آنچه در باب شیمی و فیزیک میدانی متفاوت است. به زبان ساده‌، توین بی از این منظر تاریخ را علم نمی‌داند. این امر مجادله‌ای است که از زمان دکارت و ویکو فیلسوفان و مورخان فراوانی را به چالش فرا خوانده است. آیا واقعیات تاریخی با شعر و ریاضیات فرق دارند؟ مورخ همواره در معرض این تردیدها قرار دارد که در گزینش رویدادهای تاریخی به گزینه گرایی و دست چین تکیه می‌کند، یعنی از تاریخ و رویدادها آن قطعه‌ای را که مناسب احوال خود می‌داند برجسته می‌سازد. کارل پوپر در این باره می‌گوید: تاریخ فرایند بی‌مانندی است که شرح و وصفش قانون ندارد بلکه صرفاً یک گزارش منحصر به فرد تاریخی است. در کتاب سر فرد هویل، در باب انسان و کهکشان جمله‌ای است که مورخ را فرامی‌خواند تا با همان روشی که علوم دقیق تعبیه کرده است به جستجوی داده‌های خود بپردازد. پدیده‌های اتفاقی در علم و نیز در فعالیت‌های بشر وجود دارد. این در حقیقت یکی از مشکلات بزرگ و شاید بزرگترین مشکلی است که مورخ با آن روبه‌روست. تفسیری که بسیاری در عین فرار از توضیح چارچوب‌های شناخته شده در تعریف علوم بدون آنکه به ماهیت علمی بودن تاریخ بپردازند، از مفهوم «علم تاریخ» برای مقصود خود بهره می‌برند. اگر در تاریخ نیز شیوه برخورد مورخ با امور بشر بخواهد قانونمند باشد، باید به نوعی پایداری و نظم در تاریخ قائل باشیم.

مدافعان علم تاریخ چه روش‌هایی را مطرح می‌کنند تا علمی بودن این رشته را ثابت کنند؟

علمی بودن رشته تاریخ در چند بخش مطرح می‌شود:

۱. تاریخ‌نگار همانند پژوهشگر علوم طبیعی ابتدا مسئله‌ای را مشخص و فرضیه‌ها یا سؤالاتی را که باید به آنها پاسخ داد مطرح می‌کند، سپس داده‌های اولیه را جمع‌آوری و تجزیه و تحلیل می‌کند و سرانجام هماهنگی یا ناهمگونی فرضیه‌ها را با شواهد موجود می‌آزماید و نتایج را تنظیم می‌کند.

۲. هر چند ممکن است تاریخ‌نگاران شاهد رویدادها نباشند و یا مستقیماً داده‌ها را جمع‌آوری نکرده باشند اما عمدتاً گواهی عده‌ای از شاهدانی که رویدادها را از دیدگاه‌های گوناگون مشاهده کرده‌اند در اختیار دارند ممکن است وقایع بعدی برخی اطلاعات اضافی را فراهم کرده باشد که مشاهده‌کنندگان معاصر به آنها دسترسی ندارند. مورخ قاطعانه رویدادها را مورد تجزیه و تحلیل انتقادی قرار می‌دهد تا اعتبار صحت و دقت آنها را اثبات کند.

۳. تاریخ‌نگار همانند دانشمندان علوم طبیعی از اصول احتمالات در نتیجه‌گیری‌های خود بهره می‌برد.

۴. اگرچه مورخ نمی‌تواند متغیرها را کنترل کند، اما این محدودیت ویژگی بسیاری از تحقیقات در علوم انسانی از جمله روان‌شناسی جامعه شناسی و اقتصاد است.

۵. مشاهدات مورخان معمولاً به صورت کیفی توصیف می‌شوند نه کمی. عدم به‌کارگیری ارزیابی کمی و کیفی هر دو برحسب مناسبت در پژوهش‌های علمی به کار می‌رود.

ماتریالیسم تاریخی روح زمانه بود
هگل

فیلسوفان تاریخ درباره علم تاریخ و گذشته چه می‌گویند؟

فلسفه تاریخ از نظر هگل بخشی از فلسفه روح است. فلسفه تاریخ تنها بخشی از یک پروژه کامل است که با جسارت غیر قابل‌باوری برای نمایش عقلانیت، پایه اصلی تجارب و فهم بشر است. این در حالی است که کانت آن را به مثابه گردنبندی بر پیکره فلسفه اخلاق می‌بیند. هگل فلسفه تاریخ را حوزه‌ای از فلسفه می‌داند که مرتبط با این اصل نهایی است که می‌تواند برای رویدادهای تاریخی پایانی خردگرایانه تصویر کند ویکو که بسیاری او را پدر فلسفه تاریخ می‌دانند فلسفه تاریخ را عامل درک چگونگی مکانیسم ادواری بودن تاریخ می‌دانست. اتکینسون یکی از فلاسفه معاصر گفته تنها به این دلیل که تاریخ عرصه غنی و چشمگیری از فعالیت فکری است و از آنجا که فی نفسه بسیار ارزشمند و حیاتی است، فلسفیدن درباره آن بسیار ضروری است و ارزش آن را دارد که بحث‌ها و تأملات فلسفی دقیقی پیرامون آن به عمل آید. نویسنده مذکور با این توضیح اهمیت فلسفه تاریخ را گوشزد می‌کند. به عبارت روشن‌تر، فلسفه تاریخ «اندیشیدن درباره تاریخ» است زیرا به نظر آن وردزورث تاریخ وجود ندارد چیزی که هست فلسفه تاریخ است.

فلسفه تاریخ دو معنای به هم پیوسته دارد. تعمق فلسفی درباره توضیح رویدادهای تاریخی. فلسفه تاریخ پیش از هگل به طور کلی به معنای نخست جریان رویدادهای تاریخی. تعمق فلسفی درباره ماهیت و روش‌های شرح و توضیح رویدادهای تاریخی. فلسفه تاریخ پیش از هگل به طور کلی به معنای نخست بود. در ادامه ادراکات هگل بود که معنای دوم فلسفه تاریخ مطرح شد این موضوع که فلسفه تاریخ ساخته و پرداخته کدام متفکر است مورد اتفاق نیست. برخی ویک را پایه گذار آن می‌دانند هر چند که آثار او در زمان حیاتش چندان مورد توجه قرار نگرفت. اگر چه می‌توان از کسانی چون سنت اگوستین و حتی نوشته‌های عصر عتیق نیز نام برد، اما از دیدگاه علمی باید اذعان کرد که تکوین و بالندگی مباحث فلسفه تاریخ مربوط به دوران مدرن است. هردر و هگل از متقدمین در این حوزه هستند برخی دیگر نیز فلسفه تاریخ را در آثاری از ادوارد گیبون یا کندرسه می‌جویند، اما نباید از یاد برد که اصطلاح فلسفه تاریخ از آن ولتر است. کالینگوود ضمن موافقت با انتساب این اصطلاح به هگل، از سه تعبیر متفاوت در خصوص عنوان فلسفه تاریخ یاد کرده است. ولتر در اثر خود با عنوان رساله‌ای در باب رسوم و روحیات ملل از این عنوان استفاده کرده است. او از این عنوان برای تاریخ انتقادی و علمی خود در قرن هجدهم به جای تاریخ‌های تکراری و غیر ضروری سود برد، اما هگل و دیگر نویسندگان پایان سده هجدهم به آن معنای وسیع‌تری دادند و تاریخ را با ابعاد گسترده‌تری همراه ساختند مقصودشان معنایی ساده داشت؛ تاریخ جهانی و بالاخره تعبیر سوم از آن پوزیتیویست‌های سده نوزدهم است. از نظر آنان فلسفه تاریخ به معنای کشف قوانین عمومی بود قوانینی که بر مسیر رخدادهایی که وظیفه تاریخ روایت آن‌ها است سلطه دارند؛ اما به نظر می‌رسد این نگره آن طور که از نظر مورخانی چون کالینگوود مورد تأیید قرار گرفته، مورد پذیرش همگان نباشد، چه آنکه به نظر آنان عرصه تاریخ جهانی زمینه بحث هگل و برخی فیلسوفان تاریخ بود و نمی‌توان تاریخ جهانی را معنای دیگر و ساده فلسفه تاریخ دانست.

در جایی از مقدمه کتاب گفته‌اید که دنیای من با فیلسوفان گره خورده بود به گونه‌ای که با افلاطون می‌خوابیدید و با فارابی بیدار می‌شدید. فراگرفتن ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک هگلی چه ضرورت‌های جدیدی پیش رویتان باز کرد؟

ما برای رسالتی برانگیخته شده بودیم. دنیای من با فیلسوفان گره خورده بود، بحث‌های خیابانی و نیاز به فراگرفتن ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک هگلی برای جوانی که حالا سودای دینداری هم داشت ضرورت‌های جدیدی پیش پایم نهاده بود. با افلاطون می‌خوابیدم و با فارابی برمی‌خاستم این البته داستان من تنها نبود. اکسیر انقلاب روح خود را در همه دمیده بود همه گویا وارد رستاخیز شده بودند. عصر نوینی آغاز شده بود. من از همان روزها به ایدئولوگ مدرسه ندیده بدل شده بودم. با حرصی دیوانه‌وار آرا و اندیشه‌های کانت، دکارت، سنت آگوستین هگل، مارکس و… را می‌بلعیدم. حتی زمانی که تحصیل در رشته مکانیک را آغاز کردم آن وسوسه‌ها مرا رها نکرد. از همین رو بود که برای اصلاح جهان به علوم انسانی و البته تاریخ برگشتم. در دانشگاه اصفهان حلقه‌ای داشتیم که در آن به تدریس نظریه‌های فکری مشغول بودم، البته تحت تأثیر آرای مطهری او برایم در آن زمان الهام‌بخش بود، اما پایان راه نبود. از شریعتی گذر کرده بودم و از مطهری نیز هم اما از آنها بهره‌ها برده بودم، همان طور که از دیگران گاهی خواب آنها را می‌دیدم. شاید برایتان خنده‌دار باشد که هم شریعتی و مطهری و البته هگل و افلاطون را به خواب دیدم روزی به دانشجویانم گفته بودم نه اندیشه‌هایم به آدمیان رفته و نه خواب‌هایم هر چه بود و هست، آن رؤیاها رهایم نکرده‌اند هنوز مرا به دور دست‌ها می‌برند.

ماتریالیسم تاریخی روح زمانه بود
مارکس

ماتریالیسم تاریخی روح زمانه بود. گویا جهان بازتابی از آن سخن هگل بود که هرچیزی در درون خود ضد خود را پرورش می‌دهد. جهان مبارزه در شکلی تعارض گونه به فلسفه مادی دلبسته بود. حال که با فاصله به آن دوران می‌نگرم می‌بینم چه دوران فانتزی گونه‌ای را به تصویر می‌کشیدیم. جهان به دو قطب بدل شده بود و گویا تنها مفهوم عدالت در درک فلسفی آن و نظام باز توزیع ثروت در شکل اجتماعی آن طرفدار داشت. به غلط چنین تصور می‌شد این تنها سوسیالیسم است که می‌تواند موکب رهایی از امپریالیسم و حکومت‌های دست نشانده و خودکامه باشد. دیگر نه فلسفه بوعلی سینایی جوابگو بود نه حکمت ملاسبزواری. ملاصدارا به خوبی فهم نمی‌شد و فقه متصلب اجازه خودنمایی به ادراکات جدید را نمی‌داد. دروازه ایران به سوی جهان، خاصه غرب باز شده بود. در کنار علوم انسانی، علم مبارزه هم وارد شده بود. ماتریالیسم تاریخی مدعی تحلیل علمی رویدادها بود. به همین دلیل نسل نوین در طلب فهم آن بود. هرچند می توانست خود به سرابی تشبیه شود.

ماتریالیسم تاریخی روح زمانه بود

بخش پایانی کتاب به بازخوانی و نقد آثار یووال نوح هراری مورخ پرآوازه معاصر اختصاص دارد. آیا این افکار و ایده‌های هراری او را به یک روشنفکر پر طرفدار و تاریخ‌نگاری جدید بدل کرده است؟

یوال نوح هراری موید ویژگی‌هایی است که او را به یک سلبریتی در حوزه تاریخ بدل کرده است. او دو ویژگی عمده دارد؛ نه آنقدر عمیق می‌نویسد که گروههای متوسط اجتماعی نتوانند با او ارتباط نگیرند و نه آنقدر سخت‌نویس است چون هگل که ایده‌های او محل نزول ادراک اهل خاصه باشد. او را بیشتر می‌توان در دل تحولات زمانه دریافت. تاریخ از نظر او مانند غذای مانده‌ای است که می‌توان در ماکروفر داغش کرد و تناول نمود. او یهودی خاصی است با اندیشه‌های چپ نوین. سیلابی وسیع از اندیشه‌های تاریخی را به عمق یک وجب در سرزمین افکار مردمان تشنه غذاهای فست فودی آماده می‌کند. اپ بازتابی از جهان رباتیک و داده‌های هوشمند زودبازده است. من تلاش کردم وجهی از شخصیتی را که به جذابیت بخشیده به تصویر کشم.

مورخ امروزی باید به چه مساله‌ای توجه کند و رهیافت‌های آن را چگونه تبیین باید کرد؟

موضوع مهمی که مورخ امروزی باید بدان توجه کند، پرهیز از تعصبات قومی، ملی و ایدئولوژیک است. نویسندگان مارکسیست با این مشکل روبه‌رو بوده ژاند که چگونه باید همه رویدادها را با جبر تاریخی توجیه کنند. عینک فاشیستی نیز همین مصائب را به همراه دارد زیرا با تفسیری به سراغ تاریخ می‌رود که به تعبیر رانکه سرانجام ستایشگر جنگ می‌شود. مورخ به سان قاضی نمی‌تواند دلواپسی‌های خود را در درک تمام اسناد و شواهد و قرائن به کناری نهد بدون این داوری‌ها، رهیافت‌ها نامناسب و ابتر خواهد بود. برخی بر این باورند که نمی‌توان مورخ بی‌طرف یافت هر کس در درون خود علقه‌ها و دلمشغولی‌هایی دارد؛ اگر چنین است حداقل باید روش و ظاهر کار را رعایت کند تلاش کند در رهیافت‌های خود احساسات خود را به کناری نهد و خاصه درباره داوری در خصوص تاریخ ملت‌ها خود را از دل تعصبات خارج کند. فلسفه تاریخ دوران‌های مختلفی را پشت سر نهاده است. بر این باورم که ابن خلدون پایه‌گذار این سنت فکری است. او سطح فهم از تاریخ را ارتقاء داد؛ وارد حوزه‌هایی شد که تا پیش از وی شناخته شده نبودند، اما سنت فکری او در جهان اسلام و البته شرق تداوم نیافت. او آغازکننده و پایان‌دهنده سنتی بود که در قلمرو اسلامی آغاز شده بود. در غرب داستان فلسفه تاریخ با ویکو شروع شد و توسط ولتر بعد پیدا کرد هر چند هگل مُهر نهایی خویش را بر آن زد نمی‌توان با استواری از تأثیر سنت فکری ابن خلدون بر متفکران و مورخان غربی سخن راند اما آنها این امکان را داشته‌اند که سنت فکری جدید را عمق و تعالی بخشند. فلسفه تاریخ دو نگره مهم را در این سال‌ها پشت سر نهاده است. سنت نگرش خطی و سنت نگرش ادواری تمام متفکران این دوره به تاریخ به صورت منبعی الهام بخش نگریسته‌اند. تاریخ برای آنها منبعی برای ادراکات عمیق‌تر بود امری تنها دم دستی و دستاویزی نبود؛ شاید یکی از ایرادات هم در همین نگرش پدید آمد اینکه متولی فلسفه تاریخ بیش از آنکه مورخ باشند فلاسفه بودند. این ایراد مهمی بر کار مورخان است و شاید امتیازی برای فیلسوفان، اما کم نیستند فیلسوفانی که تاریخ را تنها به عنوان ابزاری برای آرای خود مورد بهره برداری قرار داده‌اند. امروز دیگر نمی‌توانیم با صراحت بگوییم چه چیزی درست بوده و کدام راه غلط؛ گویا دیگر از مرحله داوری‌های منسجم و البته ایجابی گذر کرده‌ایم.

ماتریالیسم تاریخی روح زمانه بود
افلاطون

فلسفه تاریخ امروز به همه ما کمک می‌کند که در راستای اصلاح نگاه‌های فرارویدادی و فراواقعیتی به عرصه تاریخ و اصل رویداد برگردیم. مفاهیم را ساده کنیم و به انسان که سازنده تاریخ است بازگردیم؛ کاری که شاید یکی از مهم‌ترین ارزش‌های کار نوح هراری در تاریخ‌نگاری جدید است باید باور کنیم که داستان تاریخ داستان انسان است با همه دغدغه‌ها و مؤلفه‌های انسانی اگر انسان را به سان تعریفی که افلاطون از انسان داشت باور کنیم یعنی نیمی انسان و نیمی حیوان در می‌یابیم نباید تنها به تعبیر ماکیاولی به ادعاهایش بلکه بیشتر به واقعیت‌های شکل‌دهنده تن و روح انسانی پرداخت و اهمیت رویدادها را ادراک کرد. اینکه ما از تاریخ انسان زمینی می‌نویسیم و این تنها تمایل فرازمینی ماست که تلاش داریم تاریخ را یا در آسمان یا در فراخنای تاریخ بجوییم ما درباره انسان‌هایی حرف می‌زنیم که گرسنه می‌شدند، تشنه می‌شدند، عاشق می‌شدند، مجنون می‌شدند، ظلم می‌کردند، مهر می‌ورزیدند، گناه می‌کردند و البته رستگاری می‌جستند داستان انسان‌هایی که صلیب بر دوش داشتند و رهپوی مسیر شدن بودند زیرا شدن از آغاز بودن متعالی‌تر بود. برای نیل به فلاح و رستگاری و البته تنعم دنیوی در کشمکش بودند. پس نه می‌توان تاریخ آنها را صرفاً تاریخ آسمان‌ها دانست و نه می‌توان از آنها تصویری دژم و پلشت ارائه کرد. فهم اولیه ما از فلسفه تاریخ می‌تواند این باشد تاریخ انسان‌ها را انسانی ببینید و برای انسان‌ها بنویسید نه دیگران. این فهم این زمانی و این زمینی در آثار نویسندگانی چون هراری بازتاب فراوانی داشته است. از داوری‌های رازگونه پرهیز شده، بیش از گذشته از کائنات و اسطوره فاصله گرفته و به شکل غریبی به بازبینی تاریخ بشریت همت گمارده است. به زندگی متحرک، پوا و سطحی انسان امروز، پاسخ‌هایی درخور می‌دهد هرچند با سنت تاریخ‌نگاری و فلسفی دیدن رویدادها و روندها و وقایع خوانش یکسانی نداشته باشد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها