چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۴
این چوبه دار را به یادگار نگه دارید

میرزا رضا نام سمسار کرمانی از دست‌فروشان طهران، جوانی باریک‌اندام و معمم بود. شال کشمیری و کرمانی و آغری و برک و عبای کرمانی و چیزهای دیگر از قبیل خز و سنجاب و پوست بخارایی و منسوجات پشمینه خراسانی که به خانه‌ها می‌برد و از فروش آنها و انتقال جزئی معاش می‌کرد.

سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - آناهید خزیر: ۲۲ مردادماه برابر با سالروز اعدام میرزا رضا کرمانی، قاتل ناصرالدین‌شاه قاجار است. ماجرای قتل این شاه قاجار در بیشتر کتاب‌های تاریخی هم‌عصر وی ذکر شده و مورخان و وقایع‌نگاران از ابعاد گوناگونی به آن نگریسته‌اند. این حادثه در اکثر آثار وقایع‌نگاران و مورخان عصر قاجار بازتاب داشته است که از آن میان ناظم‌الاسلام کرمانی مولف «تاریخ بیداری ایرانیان» و یحیی دولت‌آبادی صاحب آثاری چون «حیات یحیی» و «آیین در ایران» بیشتر به این ماجرا پرداخته‌اند.

میرزا رضا از شاگردان سید جمال‌الدین اسدآبادی و قاتل ناصرالدین شاه قاجار بود. وی چندی پیش از قتل شاه قاجار برای شکایت از حاکم کرمان به‌تهران آمد اما مورد آزار نایب‌السلطنه کامران میرزا قرار گرفت و مدت‌ها همراه حاج سیاح محلاتی و چند تن دیگر در زندان محبوس بود. وی پس از آزادی جزو مریدان سید جمال‌الدین اسدآبادی شد. میرزا رضا کرمانی به‌شدت تحت تاثیر تعلمیات سید جمال قرار گرفت. تا این‌که در اردیبهشت ۱۲۷۵ ناصرالدین‌شاه را که برای زیارت به حرم حضرت عبدالعظیم رفته بود، به ضرب گلوله به قتل رساند.

روایت یحیی دولت‌آبادی از احوالات میرزا رضا

این چوبه دار را به یادگار نگه دارید
یحیی دولت‌آبادی

یحیی دولت‌آبادی، از رجال عصر مشروطه و مولف آثاری چون «حیات یحیی» و «آیین در ایران» که شب قبل از ترور ناصرالدین شاه همراه با جمعی از دوستان خود به زیارت حضرت عبدالعظیم رفته و میرزا رضا را در حال زیارت و تفکر دیده بود در خاطرات خود این‌چنین شعف میرزا رضا را به‌هنگام مطلع شدن از قصد شاه قاجار برای زیارت حضرت عبدالعظیم روایت می‌کند: «در تاریکی زاویه ایوان شخصی در لباس کسبه دیده می‌شد که صورتش درست تمیز داده نمی‌شد. این شخص میرزا رضای کرمانی است که گوشه تاریکی سرپا نشسته، دست‌ها را بر روی زانو و سر را بر روی دست‌ها گذارده، در دریای فکر و خیال فرو رفته بی‌آنکه تغییر وضعی به خود بدهد یا کلمه‌ای بگوید.»

دولت‌آبادی در ادامه می‌نویسد: «در این حال دو تن از زوار در طرف دیگر ایوان نشسته با یکدیگر صحبت داشته درضمن سخن می‌گویند فردا شاه به زیارت می‌آید قرق هم نمی‌باشد. چون تاکنون رسم بوده است هر وقت شاه به این مزار مشرف می‌شده صحن و حرم را به کلی قرق می‌نمودند. به محض آن‌که از زبان این دو زوار شنیده می‌شود، شاه فردا به زیارت می‌آید و قرق هم نمی‌باشد، مجسمه فکر و خیال در تاریکی زاویه ایوان به جنبش آمده سر از روی دست و زانوی تحیر برداشته از روی تعجب می‌گوید شاه فردا اینجا می‌آید، قرق هم نیست.»

فرجام میرزا رضا بعد از قتل ناصرالدین شاه

ناظم‌الاسلام کرمانی که او نیز آن جمعه به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) رفته بود در «تاریخ بیداری ایرانیان» فرجام میرزا رضا بعد از قتل ناصرالدین شاه را این‌گونه روایت می‌کند: «… اتفاقاً در آن روز به زیارت حضرت عبدالعظیم رفته بودیم. در مدرسه نشستیم و منتظر رفتن شاه شدیم که یک دفعه دیدیم درها را می‌بندند و می‌گویند شاه را تیر زده‌اند. چون تا یک اندازه احتمال صدور این امر را از میرزا رضا می‌دادیم، رفتیم دم منزل او که استعلامی کنیم. شخصی فراش آنجا ایستاده گفت آقایان زود بروید و در اینجا نمانید که برایتان خطر دارد. باری فوراً از دور سلامی به حضرت عبدالعظیم داده و روانه شهر شدیم. دربین راه کالسکه شاهی را دیدیم که با سوار زیادی به شهر می‌آورند.

این چوبه دار را به یادگار نگه دارید

مولف «تاریخ بیداری ایرانیان» این‌گونه ادامه می‌دهد: «به فاصله ۵۰۰ قدم میرزا رضا را در درشکه سوار کرده متجاوز از پانصد نفر سوار اطراف او را گرفته می‌آوردند به شهر و میرزا رضا با نهایت قوت قلب و یک اطمینانی که از جبهه بیگناهان مشهود می‌شد به اطراف خود می‌نگریست و نظاره مردم می‌کرد. گویا به لسان حال می‌گفت ای اهل ایران من به تکلیف خود عمل نمودم و درس خود را به شما تعلیم کردم.» میرزا رضا اما در آن همهمه و آشوب فرصت گم شدن در آشوب پیدا نمی‌کند و نیروهای شاه او را دستگیر می‌کنند و برای بازجویی به ابو تراب نظم‌الدوله، رئیس نظمیه آن روز می‌سپارند.

متن بازجویی میرزا رضای کرمانی چه بود؟

متن بازجویی از میرزا رضای کرمانی، قاتل ناصرالدین شاه قاجار، متنی خواندنی است. پاسخ و پرسش‌هایی است که هرکدام گوشه‌ای از ظلم و استبداد نظام حاکم درحق رعیت ایرانی را به تصویر می‌کشد. میرزا رضا کرمانی پسر ملاحسین عقدائی، بعد از قتل ناصرالدین شاه جواب بازجویی رییس نظمیه را می‌دهد و در آن پرسش و پاسخ‌ها عزم و انگیزه خود برای ترور ناصرالدین شاه را شرح می‌دهد. متن کامل بازجویی از میرزا رضا کرمانی باوجود اهمیتی که داراست، کمتر نقل و ثبت شد و این ناظم‌الاسلام کرمانی بود که در اثر مشهور خود «تاریخ بیداری ایرانیان»، کتابچه استنطاق از میرزا رضا را به صورت کامل نقل کرد و همچنین دست نوشته میرزا رضا را که در حضور فرمانفرما، مخبرالدوله، مشیرالدوله، نظم‌الدوله، سردار کل، امین همایون و حاج حسین علی خان امیر کرمانی، نوشته شده است جداگانه به آن پیوست کرد. بازخوانی بخش‌هایی از متن بازجویی میرزا رضا در سالروز اعدام وی خالی از لطف نیست.

این چوبه دار را به یادگار نگه دارید
سید جمال‌الدین اسدآبادی

آن‌گونه که ناظم‌الاسلام در «تاریخ بیداری ایرانیان» نقل می‌کند، عمده بازجویی از میرزا رضا درباره نقش سید جمال‌الدین اسدآبادی در قتل ناصرالدین شاه بود. پرسش‌هایی که این پاسخ میرزا رضا را همراه داشت: «دستور العمل مخصوصی نداشتم الا اینکه حال سید واضح است که از چه قبیل گفتگو می‌کند. پروایی ندارد. می‌گوید ظالم هستند و از این قبیل حرف‌ها می‌زند.» ناظم‌الاسلام ماجرای بازجویی از میرزا رضا را این‌گونه پیش می‌برد: «بازجو این ادعا را که می‌شنود از میرزا رضا می‌پرسد: پس شما از کجا به خیال قتل شاه افتادید؟ و پاسخ می‌شنود از جانب میرزا رضا که: از کجا نمی‌خواهد. از کندها (چوب ستبری که برپای اسیران و مجرمان می‌بستند) و بندها که به ناحق کشیدم و چوب‌ها که خوردم و شکم خودم را پاره کردم. از مصیبت‌ها که در خانه نایب السلطنه و در امیریه و در قزوین و در انبار به سرم آمد. چهار سال و چهار ماه در زنجیر و کند بودم و حال آن‌که به خیال خودم خیر دولت و ملت را خواستم و خدمت کردم. قبل از وقوع شورش تنباکو نه اینکه فضولی کرده بودم، اطلاعات خود را دادم بعد از آنکه احضارم کردند.»

و باز نوبت بازجو است که از میرزا بپرسد: «کسی که با شما غرض و عداوت شخصی نداشت. در صورتی‌که این‌طور می‌گویید خدمت کرده باشید و از شما آن‌وقت علامت فساد و فتنه‌جویی دیده نشده باشد، جهتی نداشت که در ازای خدمت به شما آن‌طور صدمات زده باشند. پس معلوم است که در همان‌وقت هم در شما آثار بعضی فتنه و فساد دیده بودند.» مولف «تاریخ بیداری ایرانیان» پاسخ میرزا رضا را این‌گونه نقل می‌کند: «الحال هم حاضرم بعد از این مدت که طرف مقابل حاضر شده، آدم بی‌غرضی تحقیق نماید که من عرایض صادقانه خود را محض حب وطن و ملت و دولت به عرض رساندم و ارباب غرض محض حسن خدمت و تحصیل مناصب و درجات و مواجب و نشان و حمایل و غیره به عکس به عرض رساندند الحال هم حاضرم برای تحقیق.» بازجو مشتاق است تا بداند میرزا از چه کسانی کینه و نفرت در دل انبار کرده و می‌پرسد: «این ارباب غرض کی‌ها بودند؟» و میرزا رضا پاسخ می‌دهد: «شخص پست و نانجیب و بی‌اصل و رذل غیرلایق که قابل هیچ‌یک از این مراتب نبود آقای آقابالاخان وکیل‌الدوله و کثرت محبت حضرت والا آقای نایب السلطنه به او.»

این چوبه دار را به یادگار نگه دارید
میرزا رضا دربند

کشف راز قتل سلطان صاحبقران به روایت ناظم‌الاسلام

براساس گزارش ناظم‌الاسلام، ابوتراب نظم‌الدوله در مقام بازجو قصد کشف انگیزه میرزا رضا از قتل شاه را دارد و می‌پرسد: «این ظلم‌هایی که به تو شده، از ناحیه شاه نبوده. شما بایستی این تلافی و انتقام را از آنها بکنید که سبب ابتلای شما شده بودند و یک مملکتی را یتیم نمی‌کردید.» میرزا رضا با لحنی تند انگیزه خود را از ترور ناصرالدین‌شاه این‌طور بیان می‌کند: «پادشاهی که پنجاه سال سلطنت کرده باشد و هنوز امور را به اشتباه کاری به عرض او برسانند و تحقیق نفرمایند و بعد از چندین سال سلطنت ثمر آن درخت، وکیل‌الدوله، آقای عزیزالسلطان، آقای امین‌الخاقان و این اراذل و اوباش و بی‌پدر و مادرهایی که ثمر این شجره شده‌اند و بلای جان عموم مسلمین گشته باشند، چنین شجره را باید قطع کرد که دیگر این نوع ثمر ندهد. ماهی از سر گنده گردد نی زدم. اگر ظلمی می‌شد، از بالا می‌شد.»

میرزا رضا در ادامه برای این‌که انگیزه خود از قتل ناصرالدین‌شاه را روشن‌تر بیان کند، شرحی از چهار سال زندان خود در قزوین و جاهای دیگر و مصیبت‌هایی که کشیده می‌دهد و از اینکه زنش طلاق گرفت و بچه شیره‌خوارش سر راه افتاد و پسر هشت ساله‌اش هم به خانه شاگردی رفت سخن می‌گوید: «وقتی به اسلامبول رفتم و در مجمع انسان‌های عالم و در حضور مردمان بزرگ، شرح حال خودم را گفتم، به من ملامت کردند که با وجود این همه ظلم و بی‌عدالتی، چرا باید من دست از جان نشسته و دنیا را از دست این ظالمین خلاص نکرده باشم.»

پاسخ عجیب میرزا رضا کرمانی به سوال بازجو

رئیس نظمیه برای شناسایی همدستان احتمالی میرزا رضا سوالاتی را از وی می‌پرسد اما میرزا رضا زیرکانه پاسخ می‌دهد: «هم‌عقیده من در این شهر و مملکت بسیار است. در میان علما بسیار، در میان وزرا بسیار، در میان امرا بسیار، در میان تجار و کسبه بسیار، در میان جمیع طبقات بسیار هستند. شما می‌دانید وقتی که سیدجمال‌الدین در این شهر آمد تمام مردم از هر دسته و طبقه چه در طهران و چه در حضرت عبدالعظیم به زیارت و ملاقات او رفتند و مقالات او را شنیدند. چون هرچه می‌گفت لله و محض خیر عامه مردم بود همه کس شیفته مقالات او شدند و تخم این خیالات بلند را در مزارع قلوب پاشید. مردم بیدار بودند، هوشیار شدند و حالا همه کس با من هم‌عقیده است. ولی به خدای قادر متعال که خالق سیدجمال‌الدین و همه مردم است قسم که از این خیال من و نیت کشتن شاه احدی غیر از خودم و سید اطلاع نداشت.»

این چوبه دار را به یادگار نگه دارید
کامران میرزا

میرزا یکبار دیگر در پاسخ این پرسش که چرا نایب السلطنه کامران میرزا را نکشتی، با این‌که او به تو ستم کرده بود، گفت: «خیال کردم که اگر او را بکشم، ناصرالدین شاه با این قدرت، هزاران نفر را خواهد کشت. پس قطع اصل شجر ظلم را باید کرد نه شاخ و برگ را.» یکی از نکات جالبی که در متن بازجویی میرزا رضا آمده، پاسخ عجیب وی به سوال بازجو مبنی بر به اغتشاش کشیدن جامعه با این اقدام میرزا رضا است، که وی با اشاره به ممالک دیگر این‌گونه پاسخ می‌دهد: «بلی راست است اما به تواریخ فرنگ نگاه کنید. برای اجرای مقاصد بزرگ، تا خونریزی‌ها نشده است، مقصود به عمل نیامده است.»

جواب‌های میرزا رضا آمیخته به حقیقت‌گویی و شوخی‌نما

در خاطرات میرزا علی‌خان امین‌الدوله که به کوشش حافظ فرمانفرمائیان در سال ۱۳۴۱ خورشیدی چنین آمده است: «میرزا رضا نام سمسار کرمانی از دست‌فروشان طهران، جوانی باریک‌اندام و معمم بود. شال کشمیری و کرمانی و آغری و برک و عبای کرمانی و چیزهای دیگر از قبیل خز و سنجاب و پوست بخارایی و منسوجات پشمینه خراسانی که به خانه‌ها می‌برد و از فروش آنها و انتقال جزئی معاش می‌کرد. روزی به مجلس دربار و مجمع وزرا و اعیان وارد شد و از نایب‌السلطنه (کامران میرزا پسر ناصرالدین شاه) شکایت آغاز نمود که دو سال بیشتر است که متجاوز از ۵ هزار تومان طلبم در نزد کارگزاران ایشان مانده و از دویدن و کفش‌ها پاره کردن و از کسب و کار آواره شده‌ام و به دردم چاره نمی‌شود. از طرف مجلس و به نایب‌السلطنه نوشتند.

این چوبه دار را به یادگار نگه دارید

جواب نوشت که اگر این شخص با کسان من حسابی داشته باشد قدغن می‌کنم معین و مفروغ نمی‌کنند. مدتی بر من گذشت. یک روز که نایب‌السلطنه در مجلس وزرا حضور داشت میرزا رضا ورود و تجدید تظلم کرد و صورت ابتیاعات را که نایب‌السلطنه خود به‌تدریج از او برده بود به میان گذاشت و سخت نالید. نایب‌السلطنه گفت او را بفرستید تا تمام طلبش پرداخته شود. میرزا رضا را بردند و طلب او را نقد حاضر کردند و ادای آن به حکم شاهزاده مشروط بر آن شد که در شماره و تحویل هر یک تومان یک سیلی به پس گردنش زده شود. میرزا رضا به این قضا رضا داد و طلبی را که از وصولش نومید بود به تحمل این رنج گرفت، اما کینه و خشم نایب‌السلطنه با این ضربات فرو ننشست و او را به عقوبت‌های دیگر تهدید کرد و مرتبت برای او بهانه‌جویی می‌شد....

جواب‌های میرزا رضا به هرکس مضحک و آمیخته به حقیقت‌گویی و شوخی‌نما بود. قوت قلب و جسارت او همه را حیرت می‌داد … و چنان می‌نمود که با همه در فساد اوضاع مملکت و معایب دایره دولت و تقصیرات پادشاه مقتول همداستان بوده است. محمد حسن میرزا معتضدالسلطنه از پیشخدمتان شاه نزدیک او رفته پرسید: «میرزا رضا، ناصرالدین شاه چه گناهی داشت که او را کشتی. گفت کدام جرم از این بزرگ‌تر که مثل ترا به خلوت خود راه دهد و با همه بی‌ناموسی که در تو جمع است به تو مانوس شود!». میرزا رضای کرمانی در روز جمعه ۱۷ ذی‌القعده ۱۳۳۰ به ضرب یک گلوله پادشاه قاجار را در شاهزاده عبدالعظیم به قتل رسانید. قاتل را به تهران بردند و در قهوه‌خانه سلطنتی به دار آویختند.

سروده حاجی واشنگتن (حسینقلی‌خان صدرالسلطنه)

عبدالله مستوفی می‌گوید بعد از اینکه ناصرالدین شاه کشته شد حاجی واشنگتن (حسینقلی‌خان صدرالسلطنه) این بیت را سرود:

آن میرزا رضای قد کمانچه

زد شاه شهید را طپانچه

اما بین مردم این بیت مشهورتر شد:

آن میرزا رضای قد کوتوله

زد شاه شهید را گلوله

این چوبه دار را به یادگار نگه دارید
عبدالله مستوفی

جالب اینکه خود مستوفی بعد از اشاره به این دو بیت می‌نویسد: «میرزا رضا آن قدر پیر نبود که قدش کمانی شده باشد. گذشته از این کمانچه یعنی چه؟ کمانچه که منحنی نیست. میرزا رضا هم کوتاه قد نبود که این تشبیه آقای صدرالسلطنه وجه شبهی ولو غیر متبادر داشته باشد. آوردن صفت شهید برای شاه قبل از طپانچه‌خوردن و به قول حاجی‌واشنگتن قبل از شهیدشدن، هیچ منطقی ندارد و غلط است.»

هم قتل شاه و هم فرجامی که در پایان برای قاتل او رقم خورد از دید مطبوعات آن روزگار جذابیت داشت و برخی از آنها به آن پرداختند. مثلاً روزنامه سان‌فرانسیسکو کال امریکا اوت ۱۸۹۶ در چنین روزی در خبری با عنوان «عاقبت فرد افراطی که شاه ایران را ترور کرد» نوشت: «ملارضا، فردی که شاه ایران، ناصرالدین‌شاه را در یکم ماه مه به قتل رسانده بود امروز صبح به دار آویخته شد. عده زیادی برای تماشای اجرای حکم (اعدام) در محل جمع شده بودند. رضا یک متعصب مذهبی بود که به انگیزه نارضایتی از احکام دولتی و با باور به اینکه کشتن شاه راهی برای رسیدن به اصلاحات است دست به عمل زد. او در زیارتگاه شاه عبدالعظیم چشم به راه شاه بود و به محض نزدیک شدن به او، هفت‌تیری از زیر لباس بلند خود بیرون آورد و شلیک کرد. گلوله نزدیک قلب شاه خورد و فرمانروای ایران را به زانو درآورد. شاه تقلاکنان بلند شد و روی پاهایش ایستاد، چند قدمی برداشت و دوباره زمین خورد. بدون معطلی او را به کاخ سلطنتی بردند و پزشکان را فراخواندند، اما آنها زمانی آمدند که شاه مُرده بود… رضا بی‌درنگ دستگیر شد و بعد از ضرب و شتم به حبس افتاد. شایعاتی بود که او در تمام مدت زندان، بدترین شکنجه‌ها را تحمل می‌کرد.»

البته انگ تعصب مذهبی به میرزا رضا نمی‌چسبد و کار شاه هم در همان حرم (و نه در کاخش) تمام شد. اما این بخش از خبر روزنامه سان‌فرانسیسکو کال که میرزا رضا، ناصرالدین‌شاه را مانع اصلاح کشور می‌دید، درست است و خود او در زمان بازجویی چند بار به صراحت - با جملاتی مثل «من بار گرانی را از دوش جامعه برداشتم» - درباره‌اش صحبت کرده بود. اعتقاد داشت کشتن ناصرالدین‌شاه آخرین و تنها راه نجات کشور از نکبت و بی‌عدالتی است و می‌گفت که شاه حتی اگر در ظلم‌ها و جنایت‌های نزدیکانش بی‌گناه باشد، برای سکوت و بی‌توجهی به این همه زشتی و تبعیض و چپاول و نشنیدن صدای جامعه بی‌شک گناهکار است. می‌گفت من با آن یک گلوله «درخت خشک و بی‌ثمری را که زیرش همه قسم حیوانات موذی درنده جمع شده بودند از بیخ انداختم و آن جانورها را متفرق کردم» چون می‌دانستم که با کندن چند شاخه از این درخت چیزی تغییر نمی‌کند و برای ما ایرانیان، دیگر چاره‌ای جز قطع خود درخت وجود ندارد.»

این چوبه دار را به یادگار نگه دارید

اگرچه مظفرالدین شاه خیال کشتن میرزا رضا را نداشت و بارها از قول او نقل شده بود که «قصاص و کشتن میرزا تشفی قلب من نیست. من اگر بخواهم انتقام بکشم باید تمام اهل کرمان را از دم تیغ انتقام بگذرانم.» اما فرجام او جز اعدام نبود. مظفرالدین‌شاه به تحریک یکی از روحانیون دربار دستور اعدام میرزا را صادر کرد و آن‌گونه که ناظم‌الاسلام کرمانی می‌نویسد: «از مرحوم شیخ محمدحسن شریعتمدار طهرانی شنیدم که می‌گفت من به اعلیحضرت مظفرالدین شاه گفتم چرا در کشتن میرزا رضا مسامحه دارید و کشتن او را چرا به تاخیر انداختید. مظفرالدین شاه فرمود این شخص قابل کشتن نیست. من جواب دادم اعلیحضرت از حق خود گذشتند و ما رعایا که فرزندان شاه سعید شهید هستیم تا قاتل پدر خود را به دار نبینیم، چشممان گریان خواهد بود.»

ناظم‌الاسلام در ادامه می‌نویسد: «مرحوم مظفرالدین شاه فرمود که آیا اینطور کشتن موافق با شرع است و آیا قانون اسلام اجازه می‌دهد که اینطور کسی را به قتل رسانند. چون مقصود مظفرالدین شاه طفره از کشتن بود جناب آقا شیخ محمدرضا مجتهد ملتفت شده با شاه همراهی کرد ولی مرحوم شیخ محمد حسن شریعتمدار یا ملتفت نشده یا به غرضی دیگر اصرار به کشتن میرزا رضا می‌کرد تا شاه متغیر شده رو کرد به اتابک میرزا علی اصغرخان امین‌السلطان و فرمود فردا بدهید سر این پسره را ببرند.» و بدین ترتیب میرزا رضا کرمانی در ۲۱ مرداد ۱۲۷۵ در میدان دمشق تهران به دار آویخته شد.

بنابر گفته ناظم الاسلام کرمانی، مظفرالدین شاه خیال کشتن میرزا و قصاص او را نداشت و چندین بار گفته بود، قصاص و کشتن میرزا رضا، تشفی قلب من نیست، من اگر بخواهم انتقام بکشم، باید تمامی اهل کرمان را از دم تیغ بگذرانم. اگرچه به نظر می آید که مظفرالدین شاه دلیل های دیگری برای دست نگه داشتن در قصاص میرزا رضا داشته است اما هرچه بود، او بالاخره تصمیم خود را گرفت و به اعدام میرزا رضایت داد.

این چوبه دار را به یادگار نگه دارید

سرانجام میرزا را با دست بسته بیرون آوردند اما به قدری قوت قلب داشت که گفت: مردم بدانید که من بابی نیستم و مسلمان خالص هستم و شروع کرد به ادای شهادتش؛ سپس گفت: این چوبه دار را به یادگار نگه دارید، من آخرین نفر نیستم و بدین ترتیب میرزا رضا کرمانی در سال ۱۲۷۵ در میدان مشق تهران به دار آویخته شد. جسد تمام روز چهارشنبه و تا پنجشنبه موقع تاریک شدن هوا همچنان آویخته بود. در ساعت ۹ شب جسد را از دار پایین آورده و به گورستان حسن آباد بردند و دفن کردند.

گفته می‌شود، میرزا وصیت کرده بود روی سنگ قبرش بنویسند: محب آل محمد غلام هشت و چهار فدای مردم ایران رضای شاه شکار!

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • انوشه جاوید IR ۱۵:۵۳ - ۱۴۰۴/۰۵/۲۲
    درود بر شما. خواندنی و عالی بود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها