یکشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۰
وقتی روانشناسی مُسَکّن می‌شود

روان‌شناسی زرد، پدیده‌ای فراگیر در عصر اطلاعات، با ساده‌سازی مفاهیم پیچیده روان‌شناختی، نه‌تنها درک عمیق را به حاشیه می‌راند، بلکه با ترویج باورهای سطحی و نادرست، به بی‌اعتمادی عمومی به دانش علمی دامن می‌زند. این رویکرد عامه‌پسند، که در رسانه‌ها و فضای مجازی ریشه دوانده، چگونه تفکر انتقادی را تضعیف کرده و چه تأثیری بر فرهنگ جامعه دارد؟

سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مسعود تقی‌آبادی: پدیده روان‌شناسی زرد یا روان‌شناسی عامه‌پسند، یکی از موضوعات مهم و جذاب در تحلیل‌های اجتماعی و فرهنگی است که در متون علمی و فلسفی به‌ویژه در حوزه جامعه‌شناسی فرهنگی، جایگاه ویژه‌ای یافته است. این پدیده، که به‌نوعی ترجمان ساده‌انگارانه و سطحی از مفاهیم پیچیده روان‌شناختی و فلسفی است، نمادی است از تمایل انسان‌ها به کسب دانش‌های آسان، سطحی و غالباً نادرست در مواجهه با پیچیدگی‌های دنیای درون و برون خود. این نوع روان‌شناسی، که در ظاهر به‌جای ارائه تحلیل عمیق و علمی، به ارائه گزاره‌های جذاب و اغلب تکراری می‌پردازد، در طیف وسیعی از رسانه‌ها و فضاهای فضای مجازی و دنیا دیجیتال رشد یافته و غلبه یافته است، و اثرات عمیقی بر باورها، هویت‌ها و ساختارهای اجتماعی جامعه مدرن ایران گذاشته است.

وقتی روانشناسی مُسَکّن می‌شود

در این بین، در تاریخ تفکر بشری، نقش رسانه‌ها و ابزارهای دیجیتال در تبیین و ترویج ساختارهای فکری جدید همواره یکی از موضوعات مورد توجه فیلسوفان و جامعه‌شناسان بوده است. از دیدگاه جامعه‌شناسانی چون آنتونی گیدنز، رسانه‌ها محصولی هستند از فرآیندهای فرهنگی که توان برتربودن بر فهم‌های عمیق و تحلیل‌های انتقادی را دارند و بیشتر به‌جای ترویج دانش عمیق، در خدمت تولید و تکرار باورهای سطحی و جذاب برای مخاطبان قرار می‌گیرند. در این مسیر، رسانه‌های جهانی و شبکه‌های دیجیتال، با قابلیت‌های بی‌پایان در توزیع محتوا، باعث شده است که پدیده‌ای چون روان‌شناسی زرد به‌راحتی در فضاهای مختلف نفوذ کند و جایگزین آموزش‌های روان‌شناسی علمی و معتبر شود، و بنا بر این، ارزش‌های علمی و فلسفی، در مقابل جاذبه‌های سطحی و سرگرم‌کننده، کم‌اثرتر و کم‌توجه‌تر شوند.

ازسویی، جامعه‌شناسان برجسته‌ای چون پیر بوردیو با ارائه مفهوم «میدان» و «سرمایه فرهنگی»، به ما در درک بهتر این پدیده یاری می‌رسانند. روان‌شناسی زرد را می‌توان به مثابه یک «میدان» نوظهور در نظر گرفت که در آن، افراد با ارائه مشاوره‌های سطحی و جذاب، سرمایه نمادین و گاه اقتصادی کسب می‌کنند. این «میدان»، اغلب سرمایه فرهنگی واقعی (دانش عمیق، تفکر انتقادی) را بی‌ارزش جلوه داده و فضایی را ایجاد می‌کند که در آن «دانستنِ سطحی» بر «فهم عمیق» اولویت می‌یابد.

این روند، در جامعه ایرانی، که همواره با چالش‌های خاصی در مواجهه با مدرنیته و افزایش سطح دانش عمومی روبه‌رو بوده است، بسیار حساس‌تر و پرتنش‌تر است. در این سرزمین، که همچنان میراث فرهنگی عمیق و غنی‌اش در کنار مواجهه با چالش‌های اجتماعی و سیاسی، نیازمند درک عمیق و تحلیل دقیق است، پدیده روان‌شناسی زرد به‌مانند نوعی تصویرسازی سطحی و تفسیرهای سریع و بی‌پایه، جای خود را باز کرده است. این پدیده، که در نگاه اول ممکن است از دید عوام کم‌توجه باشد، در واقع در لایه‌های عمیق‌تری از ذهن و فرهنگ جامعه نفوذ می‌کند و باورهای عمومی را با تکرار گزاره‌های نادرست و بی‌پایه، به‌سوی نوعی میان‌مایگی فکری سوق می‌دهد. نتیجه نهایی، روندی است که به‌تدریج، مرزهای فهم درست از روان‌شناسی علمی را منقبض و جایگزین آن با نوعی نگرش سطحی و جزئی‌نگر می‌کند.

نگاهی انتقادی به روان‌شناسی زرد

اگر به تحلیل فلسفی و تاریخی این پدیده بنگریم، باید گفت که روان‌شناسی زرد، در اصل، نتیجه‌ای طبیعی از تمایل انسان‌ها به‌دست آوردن آگاهی سریع و کم‌هزینه است. در نگاه فلسفی، این پدیده می‌تواند به‌عنوان نوعی تداوم در پیروی بشر از شهودگرایی و ساده‌سازی حقیقت فهمیده شود، حقیقتی که در بسیاری از فرهنگ‌ها و جوامع، به‌ویژه در ایران، به‌دلیل نیازهای فوری و نبود آموزش‌های جامع، به‌راحتی در مسیر سطحی‌نگری و تقلیدهای بی‌فکر جای می‌گیرد. این روند، اما، باعث می‌شود تا عواقب اجتماعی و فرهنگی آن به‌مراتب بلندمدت‌تر و پیچیده‌تر گردد، زیرا باورهای سطحی جایگزین دانش‌های بنیادین می‌شوند و این، نتیجه‌ای است که در کاهش اعتماد به علوم معتبر و ایجاد نوعی بی‌اعتمادی عمومی نسبت به آموزش‌ها و منابع علمی منجر می‌شود.

در فلسفه‌های انتقادی، برخلاف دیدگاه‌های سنتی، بر اهمیت تفکر انتقادی و فرهنگی تأکید فراوان شده است. از دیدگاه فیلسوفانی همچون ژان بودریار، رسانه‌ها و دنیا دیجیتال، در قالب‌های گوناگون، توانسته‌اند دنیای واقعی را از دنیای ساختگی و تصویری متمایز نکنند و در نتیجه، این فرآیند منجر به شکل‌گیری «واقعیت‌های جعلی» در ذهن مخاطبان می‌شود. به‌بیان دیگر، روان‌شناسی زرد نوعی فرآیند ساختاری است که حقیقت را در حاشیه می‌نشاند و آن را در قالب‌های کوتاه و جذاب تیره‌وتار می‌نمایاند. در این فضا، واقعیت‌های علمی در مقابل خوانش‌های سطحی و روان‌فزع‌گونه قرار می‌گیرند و به‌راحتی از میدان خارج می‌شوند. در جامعه ایرانی، با زمینه‌های فرهنگی و تاریخی خاص، این روند اغلب منجر به تندیس‌سازی‌های نادرستی از مفاهیم روانشناسی و انسانیت می‌شود، که به‌طور مداوم در بستر فضای مجازی و رسانه‌های جمعی تکرار می‌شود.

وقتی روانشناسی مُسَکّن می‌شود

این وضعیت، در قالب پدیده‌هایی چون «روان‌شناسی عامه‌پسند» یا روان‌شناسی زرد، که غالباً مبانی علمی و فلسفی آن‌ها پایه‌ریزی نشده است، نگرانی‌های جدی را در سطح جامعه ایجاد می‌کند. بر اساس مقاله‌ای در « Social Science Space » روان‌شناسی پاپ به‌عنوان یک پدیده، علاوه بر اینکه می‌تواند در برخی مواقع مفید باشد، به‌هیچ‌وجه جایگزین آموزش‌های روان‌شناسی علمی نمی‌شود و اغلب، به‌دلیل سطحی بودن و نداشتن پشتوانه‌های علمی، می‌تواند در تشویق به اقدامات نادرست و باورهای ناپایدار موثر باشد. همین‌طور، در منابعی چون «Verywell Mind» آمده است که روان‌شناسی پاپ معمولاً شامل تعابیر نادرستی از مفاهیم روان‌شناختی، ارائه راهکارهای کوتاه‌مدت و کم‌پی‌درپی، و در نتیجه، ترویج ناپایداری‌های روانی در افراد است. این نوع روان‌شناسی، همچنین، در سایه‌ای از جذابیت‌های سطحی و جلب توجه‌های عمومی، سیطره پیدا می‌کند و نقش آموزش‌های پایه‌ای و عمیق روان‌شناسی را کم‌رنگ می‌سازد، و در نتیجه، در میان‌مدت، کم‌کم اعتماد عمومی را نسبت به علوم معتبر کاهش می‌دهد.

وجود حساسیت‌ های فرهنگی

در این زمینه، نکته مهمی که باید به آن توجه داشت، این است که پدیده روان‌شناسی زرد، در کنار قابلیت‌های مثبت در برخی موارد، تهدیدکننده اصلی در مسیر نهادینه‌شدن دانش علمی و فرهنگ تفکر انتقادی است. این پدیده، همان‌طور که در منابع مختلف مورد اشاره قرار گرفته است، بر خلاف روان‌شناسی علمی، اغلب فریب‌کار، جهت‌دار و پر از تعابیر سطحی است که بیشتر به‌عنوان ابزاری برای سرگرم‌سازی و جلب توجه، به جای ارتقاء فهم و آگاهی، مورد استفاده قرار می‌گیرد. در جامعه ایرانی، این مساله حساس‌تر می‌شود؛ چرا که، در کنار ضعف‌های ساختاری در نظام آموزشی، فقدان آموزش‌های فراگیر در حوزه تفکر نقادانه و فرهنگ مطالعه، فرصت را برای گسترش چنین پدیده‌هایی فراهم ساخته است.

با این حال، باید تأکید کرد که پدیده روان‌شناسی زرد، صرفاً یک روند سطحی یا یک نوع بازی رسانه‌ای نیست، بلکه نمادی است از بحران فهم و بی‌توجهی به ارزش‌های علمی و فلسفی در جامعه‌ای که نیازمند تفکر عمیق و دانایی‌افکن است. این پدیده، و در کنار آن، نقش رسانه‌ها و فناوری‌های دیجیتال، نشانگر نیاز مبرم به اصلاح فرهنگی و نظام آموزشی است؛ نیاز به ساختن فضایی است که در آن، علم، فرهنگ و هنر به‌عنوان ستون‌های اصلی رشد و توسعه جامعه مستقل و خلاق معرفی شوند. تنها در سایه تفکر انتقادی، آموزش عمیق و فرهنگ‌سازی صحیح است که می‌توان از این چالش عبور کرده و نگاهی دیگرگون به جامعه‌مان داشت، جامعه‌ای که در آن، حقیقت جایگزین فریب و سطحی‌نگری گردد و ارزش‌های واقعی انسانی، مجدداً احیا و تثبیت شوند.

این تحلیل، اگر چه به‌نظر می‌رسد در مبنایی فلسفی و فرهنگی صورت گرفته است، اما در واقع، نیازمند توجه دقیق و عمیق‌تر در میدان عمل است. باور به تغییر و اصلاح، نیازمند همت و همگرایی تمامی اقشار جامعه است، چه در حوزه آموزش و فرهنگ، چه در حوزه رسانه‌ها و فناوری، و چه در حوزه سیاست‌گذاری‌های کلان. تنها این‌گونه است که می‌توان راه عبور از تهدیدات روان‌شناسی زرد را یافت و جامعه‌ای پیچیده، پویا و فرهنگی ساخت که نه‌تنها در مقابل ترفندهای سطحی مقاوم باشد، بلکه بتواند در مسیر رشد و تعالی قرار گیرد. لذا، این پدیده، باید به‌عنوان یک چراغ هشدار در ذهن همگان باشد، هشداری که بر اهمیت آموزش، فرهنگ و تفکر نقادانه تأکید دارد، و ضرورت مقابله با سطحی‌گرایی و تکرار بی‌پایه را به‌روشنی نشان می‌دهد.

در این مسیر، می‌توان از تجربیات دیگر جوامع و منابع علمی بهره گرفت، همان‌گونه که در مقاله‌ای در «socialsciencespac»، به نقش مثبت و منفی روان‌شناسی پاپ اشاره شده است. بر اساس این مقاله، روان‌شناسی پاپ هرچند می‌تواند در برخی موارد باعث افزایش آگاهی و ارتقاء سطح دانش عمومی گردد، ولی در بسیاری موارد، به‌دلیل فقدان پشتوانه‌های علمی، می‌تواند سبب ترویج باورهای نادرست و تشویق به اقدامات بی‌پایه شود. بنابراین، مهم است که به‌عنوان جامعه‌ای هوشمند، بین جنبه‌های مثبت و منفی این پدیده تعادل برقرار کنیم و با آموزش‌های دقیق، فرهنگ پژوهشگری و تفکر عمیق، فضای سالمی برای رشد علمی و فرهنگی جامعه فراهم آوریم.

نگاهی به سویه‌های پنهان؛ جستجوی روزنه‌های امید

همان‌طور که تا کنون بررسی کردیم، روان‌شناسی زرد در اغلب موارد، پدیده‌ای آسیب‌زا و گمراه‌کننده است. اما انصاف حکم می‌کند که از کنار معدود جنبه‌های مثبت احتمالی آن نیز به سادگی عبور نکنیم. اگرچه این موارد، نباید بهانه‌ای برای چشم‌پوشی از خطرات این پدیده شوند، اما می‌توانند به ما در درک بهتر پیچیدگی‌های آن کمک کنند:

  1. نقطه آغازی برای آگاهی؛ جرقه‌ای در تاریکی: برای بسیاری از افراد، به ویژه کسانی که پیش از این هیچ آشنایی با مفاهیم روان‌شناختی نداشته‌اند، روان‌شناسی زرد می‌تواند به عنوان نخستین دریچه به این دنیای گسترده عمل کند. یک پیام انگیزشی ساده، یک تست شخصیت‌شناسی سرگرم‌کننده یا یک توصیه به ظاهر کاربردی، ممکن است جرقه‌ای از کنجکاوی را در ذهن فرد روشن کند و او را به سمت جستجوی منابع معتبرتر و عمیق‌تر سوق دهد. در این حالت، روان‌شناسی زرد، نقش یک «پیش‌درآمد» یا یک «کاتالیزور» را ایفا می‌کند؛ مقدمه‌ای برای ورود به دنیای پیچیده و غنی روان‌شناسی علمی.
  2. امید موقت در لحظات دشوار؛ مرهمی بر زخم‌های روحی: زندگی همواره با فراز و نشیب‌های گوناگونی همراه است و در لحظات سخت و طاقت‌فرسا، بسیاری از افراد به دنبال کورسویی از امید و آرامش می‌گردند. پیام‌های امیدوارکننده و انگیزشی (هرچند کلیشه‌ای و سطحی)، می‌توانند به طور موقت حس بهتری به افراد بدهند و به آن‌ها کمک کنند تا با مشکلات خود مقابله کنند. این پیام‌ها، مانند یک مرهم موقت بر زخم‌های روحی عمل می‌کنند و به افراد فرصتی برای تجدید قوا و یافتن راه‌حل‌های پایدارتر می‌دهند. با این حال، باید توجه داشت که این امید موقت، نباید جایگزین درمان‌های تخصصی و حرفه‌ای شود.

با وجود این جنبه‌های مثبت احتمالی، همواره باید با احتیاط و تفکر انتقادی به روان‌شناسی زرد نگاه کرد. نباید فراموش کرد که این پدیده، در اغلب موارد، اطلاعات نادرست و ساده‌انگارانه‌ای را ارائه می‌دهد که می‌تواند به سطحی‌نگری، تصمیم‌گیری‌های نادرست و آسیب به سلامت روان منجر شود. بنابراین، همواره توصیه می‌شود که به جای تکیه بر روان‌شناسی زرد، به دنبال منابع معتبر و متخصصان حرفه‌ای در این زمینه باشیم.

در نهایت، باید گفت که این تلاش فرهنگی و علمی، تنها در سایه پیوستن تمامی اقشار جامعه و نهادهای مختلف، می‌تواند نتیجه‌بخش باشد. تنها در چنین فضایی است که می‌توان جامعه‌ای ساخت که در آن، دانش، فرهنگ و هنر نه‌تنها در کنار یکدیگر قرار داشته باشند، بلکه در جهت تعالی و توسعه‌ی پایدار حرکت کنند. راه حل، در گرو آموزش‌های پایه‌ای، ترویج فرهنگ تفکر انتقادی، و درک عمیق از ارزش‌های علمی است، زیرا تنها این‌گونه است که می‌توان پدیده‌ای چون روان‌شناسی زرد را به‌عنوان یک بحران فرهنگی به فرصت‌تبدیل کرد و جامعه‌ای پویا، آگاه و فرهنگ‌مدار ساخته شد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها