سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ مهرزاد دانش، منتقد سینما در گفت و گو با خبرنگار ایبنا درباره وضعیت آثار اقتباسی در ایران گفت: به نظر میرسد اقتباس هنوز در سینمای ایران به یک جریان تبدیل نشده است. ممکن است یکی دو کار پراکنده در طول سال انجام شود که نسبت به سالهای گذشته بهبود یافته باشند، اما آنگونه که در سینمای جهان به یک جریان جاری و مستمر تبدیل شده، در ایران شاهد آن نیستیم و این کمبود کاملاً مشهود است. برای نمونه، در جشنوارهای که سال گذشته برگزار شد، از میان فیلمهایی که در بخشهای مختلف به نمایش درآمدند، واقعاً چند درصد آنها اقتباسی از یک اثر داستانی بودند؟ اکنون آنچه به ذهن من میرسد، یکی فیلم «زیبا صدایم کن» از آقای صدرعاملی است و دیگری انیمیشن «زال و رودابه» به کارگردانی آقای محمدعلی سجادی که برگرفته از شاهنامه فردوسی بود. فیلم دیگری به خاطر ندارم؛ اما با این تعداد و حجم، نمیتوان از چیزی به نام «سینمای اقتباسی» در ایران یاد کرد.
وی افزود: این مسئله تنها مختص به امروز و دیروز نیست. در سالهای پیش از انقلاب نیز شاهد وضعیت مشابهی بودهایم. مثلاً آقای مهرجویی اولین فیلمش را از داستان «عزاداران بیل» اثر غلامحسین ساعدی اقتباس کرد که فیلم موفقی هم بود. فیلمهای بعدی او مانند «دایره مینا» نیز در همین مسیر قرار داشتند. بهصورت پراکنده فیلمسازانی مثل فرمانآرا هم آثاری چون «شاهزاده احتجاب» را از آثار ادبی اقتباس کردهاند.
دانش ادامه داد: در سالهای پس از انقلاب نیز همین وضعیت ادامه داشته است. گویی شکاف عمیقی بین سینما و ادبیات ایران وجود دارد که با وجود برخی تلاشها برای نزدیک کردن این دو حوزه، همچنان آنگونه که باید پاسخ مناسبی به این نیاز داده نشده است. به نظر من، باید نهادهایی بهعنوان واسطه شکل بگیرند؛ نهادهایی که متولی ادبیات یا سینما هستند (چه صنفی و چه دولتی) میتوانند آژانسها یا فضاهایی را ایجاد کنند که پل ارتباطی میان سینماگران و اهالی ادبیات باشند.
این منتقد با اشاره به نقش آژانسهای ادبی در شکل گیری جریان سینمای اقتباسی در ایران گفت: اگر در این میان انتظارات، سوءتفاهمها یا توقعاتی وجود دارد که باعث قطع ارتباط بین این دو حوزه شده است، این نهادها میتوانند نقش میانجی ایفا کرده و با تعدیل و تنظیم انتظارات، گفتگوهایی میان دو طرف شکل دهند. ما به آژانسهای ادبی -سینمایی نیاز داریم. اینکه صرفاً یک نویسنده داستانی بنویسد و امید داشته باشد روزی فیلمنامه شود و به تهیهکننده برسد، کاری پیش نمیبرد. در سینمای جهان، همین نهادها نقش بسیار مهمی ایفا میکنند. نویسنده داستان خود را به آژانس ارائه میدهد و آنها وظیفه دارند که آن را به استودیوهای فیلمسازی معرفی کنند. اما در ایران، آیا نهادهای صنفی مثل خانه سینما، سازمان سینمایی، معاونت فرهنگی و سایر ارگانها چنین نقشی ایفا میکنند؟ البته شنیدهام از زمستان سال گذشته برخی حرکتها آغاز شده، اما در حال حاضر هنوز در همان وضعیت فاصلهدار بین دو حوزه قرار داریم.
دانش ادامه داد: آن طور که از دوستان فعال در حوزه ادبیات شنیدهام، وضعیت داستاننویسی ما نامطلوب نیست. اتفاقاً داستانهایی با قابلیت تبدیل به فیلم بسیار زیادند. ادبیات کلاسیک ما نیز گنجینهای منحصر به فرد است. معمولاً از شاهنامه فردوسی مثال آورده میشود که البته تولید فیلم از بخشهایی چون نبردهای رستم و سهراب یا مبارزه با دیوان و اژدها، نیاز به تولیدات پرهزینه دارد؛ در این موارد، حضور دولت بهعنوان نهاد حمایتگر الزامی است چون تهیهکننده خصوصی توان پرداخت هزینه چنین پروژههایی را ندارد.
وی یادآور شد: ایکاش بهجای ساخت فیلمهای بهاصطلاح فاخر که بارها و بارها در سینمای ما تعریف شدهاند؛ مثلاً فیلمی درباره حضرت موسی (ع) که امسال هم داشتیم و هیچ آوردهای برای مخاطب نداشت. بر گنجینههای ادبی خودمان سرمایهگذاری میکردیم. حتی بسیاری از این آثار هزینهبر هم نیستند.
دانش با بیان اینکه متأسفانه بسیاری از سینماگران ما اهل مطالعه، مکاشفه یا مداقه نیستند؛ گفت: حتی اشعار ما که سرشار از ایماژهای بصری هستند میتوانند منبع الهام جذابی برای سینما باشند. اشعار حافظ، مولوی و دیگر شاعران کلاسیک مملو از تصاویر قابل تجسماند. مثلاً بیت مولوی که میفرماید: «داد جادویی به دستم آن نگار / گفت: کز دریا برانگیز آن غبار» این تصویر یک فرد جارو بهدست در میان دریا که غبار میزداید، تصویر خارقالعادهایست. اما چرا از این ظرفیتها بهره نمیگیریم؟ چون مطالعه وجود ندارد. آن دسته از فیلمسازان موفق در اقتباس مانند مهرجویی، تقوایی و زندهیاد پوراحمد خود اهل ادبیات و داستاننویسی بودهاند و به همین دلیل توانستهاند آثار موفقی خلق کنند، چه در اقتباس از آثار خارجی مانند «ناخدا خورشید» و «هامون»، و چه آثار ایرانی مثل «لیلا» که برگرفته از داستانی از خانم مهناز انصاریان بود، داستانی که شاید اگر مهرجویی آن را تبدیل به فیلم نمیکرد، کمتر کسی آن را میخواند.
این منتقد در ادامه گفت: ایکاش این انس و اشراف نسبت به ادبیات در سینمای ما بیشتر بود. همین نهادهایی که ذکر شد میتوانند با تشکیل کمیتهها و تشکیلاتی تحت عنوان آژانسهای ادبی-سینمایی این ارتباط را تسهیل کنند. وقتی چنین نهادهایی ایجاد شود، فیلمساز ناچار میشود چند داستان یا رمان بخواند و دستکم با ادبیات آشنا شود. تأسفبرانگیز است که برخی از فیلمنامهنویسان ما حتی از نظر نگارشی و املایی اشکالات فاحشی دارند که نشاندهنده ضعف در مطالعاتشان است. هرچند ممکن است استعداد یا خلاقیت داشته باشند، اما این مسیر بدون آگاهی ادبی راه به جایی نمیبرد.
دانش درباره نمونهای از آثار اقتباس خارجی که اخیراً ساخته شده گفت: ادبیات دریای وسیعیست با ژانرهای متنوع. از نمونههای خارجی، سال گذشته فیلمی با عنوان «پسران نیکل» نامزد اسکار بهترین فیلم بود که اقتباس خلاقانهای از رمان همنامش داشت، هرچند زیر سایه آثار پرزرقوبرق دیگر چندان دیده نشد. از نمونههای داخلی، فیلم «بدون قرار قبلی» ساخته بهروز شعیبی بود که اقتباسی آزاد از یکی از داستانهای مجموعهای درباره سفر بود. با وجود فاصله زیاد میان داستان و فیلم، تنها خط کمرنگی از سفر به مشهد در فیلم باقی مانده بود. در داستان اصلی شخصیت اصلی مرد بود، اما در فیلم زن بود. داستانکهای دیگری هم به آن افزوده شده بود.
یکی از نویسندگانی که عناصر بصری در آثارش به چشم میخورد، مصطفی مستور است که بهواسطه آشنایی با سینما، روایتپردازیهایی بسیار سینمایی دارد. شنیدهام برخی ناشرها نیز نمایندگانی در پلتفرمها دارند و اتفاقاتی در حال رخ دادن است.
وی با اشاره به سریال «زخم کاری» به عنوان یکی از سریال های اقتباسی گفت: فارغ از کیفیت نهایی، سریال «زخم کاری» یکی از نمونههای اقتباسیست که در فصل اول از یک داستان ایرانی اقتباس شده و در ادامه به سراغ نمایشنامههای شکسپیر رفتهاند و آنها را ایرانیزه کردهاند. صرفنظر از خوب یا بد بودن اثر، وجود اهمیت نسبت به اقتباس در این پروژه قابل مشاهده است. به نظر من، پلتفرمها اکنون نسبت به سینمای رسمی کشور جدیتر پیگیر اقتباس هستند. البته وضعیت کلی سینمای ما آشفتهتر از آن است که اقتباس را مهمترین مسئله آن بدانیم. مسائل و مشکلات بسیار عمیقتری در سینما وجود دارد که نیاز به رسیدگی فوریتری دارند.
نظر شما