سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - نمایشنامه «مرگ فروشنده» آرتور میلر در سطح جهان اثری معروف و شناخته شده است. تا به حال اقتباسهای زیادی از این نمایشنامه صورت گرفته که برای مخاطبان ایرانی، فیلم «فروشنده» اصغر فرهادی معروفترین اقتباس به حساب میآید. با اینکه فرهادی اعتقاد دارد «فروشنده» با اقتباس از نمایشنامه «مرگ یک فروشنده» ساخته شده اما آنتونیا شرکا از منتقدان سینما و مدرسان دانشگاه اعتقاد دارد فیلم «رها» به کارگردان حسام فرهمند، به لحاظ داستان و شخصیتپردازی ارتباط نزدیکتری با نمایشنامه میلر دارد.
شرکا درباره نمایشنامه آرتو میلر به ایبنا گفت: نمایشنامه «مرگ فروشنده» به قلم آرتور میلر در امریکای دهه ۴۰ میلادی، در بحبوحه جنگ جهانی دوم، آغاز نظام سرمایهداری و رونق جامعه میگذرد. این در حالیست که فیلم «فروشنده» ساخته اصغر فرهادی در ایران در میانه دهه ۹۰ شمسی اتفاق میافتد. دو جغرافیا و دو تاریخ کاملاً مختلف.
این استاد دانشگاه ادامه داد: اندیشه محوریِ «مرگ فروشنده»، نظام سرمایهداری است که هر چه بیشتر طبقه متوسط را له میکند تا آنجا که ویلیِ فروشنده را به این نتیجه میرساند که اگر بمیرد برای خانوادهاش مفیدتر است چون حداقل از بیمه او استفاده میکنند؛ یعنی سرخوردگی و نومیدی تا حدی که همه چیز برایش بنبست است. ولی درونمایه اصلی «فروشنده» اصغر فرهادی بحث حریم خصوصی است: در جامعهای که مرزهای اخلاق جابجا شده دیگر حریمی وجود ندارد؛ که فیلم مصادیقی از این ایده را نشان میدهد مثل زنی که در تاکسی نشسته و از مسافر کنارش میخواهد خودش را جمع کند، یا معلمی که سر کلاس بالای سر شاگرد خود میرود و میخواهد گوشی او را ببنید و اوج آن مردی است که به یک زن ناشناس تعرض میکند… همه به راحتی مرزهای خصوصی را میشکنند و به حریم افراد دیگر ورود میکنند. بنابراین بنمایه این دو اثر متفاوت است.
شرکا با اشاره به وجه مشترک بین این دو اثر بیان کرد: مهمترین وجه مشترک بین این دو اثر، یک گروه تئاتری است که میخواهد نمایشنامه «مرگ یک فروشنده» را روی صحنه ببرد و در حال تمرین است و شخصیتهای اصلی فیلم (ترانه علیدوستی در نقش رعنا و شهاب حسینی در نقش عماد) بازیگران آن هستند؛ این تم به فیلم وصله شده چرا که میتوانست یک نمایشنامه دیگر هم باشد؛ نمیتوان صرفاً به خاطر همین گفت فیلم اقتباسی از آن نمایشنامه است.
این منتقد سینما افزود: به هر حال وجوه مشترکی نیز در دو اثر وجود دارد، از جمله موضوع حریم خصوصی که در نمایشنامه «مرگ فروشنده» میبینیم که فروشندهٔ ناامید و فلکزده در زمان حال در خانهاش دیوارهایی وجود دارد که پدر و مادر را از فرزندان و فرزندان را از والدین، و نیز حیاط و طبقات را از هم جدا میکند ولی وقتی فروشنده به گذشته میرود و رویابافی میکند در خیال خود فضایی در دل طبیعت را تصور میکند که در آن خانه دیواری ندارد؛ مثل یک بهشت نمادین.
شرکا در ادامه افزود: در واقع به موضوع ساختمانسازی در شهرهای بزرگ اشاره میشود، زمانی که در نیویورک آغاز ساخت آسمانخراشها بود و آن فروشنده حسرت میخورد که چرا خانهای که زمانی در دل طبیعت بود حالا در احاطه ساختمانهایی بلند از سیمان و آهن و شیشه گویی له میشود. موضوعی که در فیلم «فروشنده» نیز به آن اشاره میشود؛ آنجا که شخصیت بابک (بابک کریمی) و عماد از روی پشتبام به شهر را نگاه میکنند و عماد میگوید «ای کاش میشد این شهر را خراب کنیم و از نو بسازیم». و بابک جواب میدهد: «ما یک بار این شهر را خراب کردیم و از نو ساختیم و این شد!» این جملات در واقع نوعی بیانیه علیه شهرسازی و رشد بیرویه شهرهای بزرگ است که مرزهای اخلاقی را جابجا میکند.
وی درباره وجه تشابه فیلمهای فرهادی با آثار دیگران گفت: جالب است که اصغر فرهادی در فیلمهای دیگرش معمولاً وجود تشابهاتی میان فیلمهایش با آثار دیگران را انکار میکرد. مثل فیلم «درباره الی» که همه میگفتند این فیلم برگرفته از فیلم «ماجرا» ساخته میکلآنجلو آنتیونی است، اما خود کارگردان ادعا میکرد که چنین فیلمی را هرگز ندیده است. در حالیکه «فروشنده» اولین فیلمی است که کارگردان به صورت علنی اعلام میکند که برگرفته از نمایشنامه «مرگ فروشنده» است اما به نظر میرسد بیشتر برداشت آزاد و الهام از نمایشنامه «مرگ یک فروشنده» است تا اقتباسی از آن.
شرکا تصریح کرد: فروشنده اصغر فرهادی در جایی از فیلم اشاره گل درشتی هم به «عزاداران بیل» دارد که فیلم «گاو» مهرجویی از روی آن ساخته شد. در اینجا هم میبینیم که معلم اصرار دارد فیلم «گاو» را به دانشآموزان خود معرفی کند. حتی وقتی درباره این داستان توضیح میدهد یکی از دانشآموزان میپرسد «آدم چطور گاو میشود؟» و معلم میگوید «به تدریج». در بیان این موضوع ظرافتی به کار نرفته، گویی این بخش از فیلم، مسیری را که شخصیت اصلی یعنی عماد میخواهد در فیلم طی کند را پیشاپیش اعلام میکند؛ اینکه یک آدم فرهنگی و هنرمند چطور ناگهان در پایان فیلم تبدیل به یک مرد خشن، انتقامجو و کینهای میشود یعنی همان مسیرِ نمادینِ «به تدریج گاو شدن»!
این منتقد سینما با اشاره به فیلم رها و نزدیکی آن به نمایشنامه آرتور میلر گفت: به نظرم فیلم «رها» ساخته حسام فرهمند به «مرگ فروشنده» آرتور میلر نزدیکتر است تا «فروشنده» اصغر فرهادی. فیلم «فروشنده» و «رها» به فاصله ۱۰ سال ساخته شدهاند و در گذر این ۱۰ سال، طبقه متوسط جامعه ما بیشتر فرو رفته و به طبقه پایینتری نازل شده است. شهاب حسینی که در «فروشنده» در نقش یک آدم متوسط است که دستش به دهنش میرسد، در فیلم «رها» به مردی تبدیل شده که دو فرزند دارد، پا به سن گذاشته و از عهده تامین فرزندان خود برنمیآید. تم فلاکت این خانواده و نوع مناسبات «رها»، حتی علاقه کاراکتر پدر خانواده در «رها» که شهاب حسینی آن را بازی میکند به خرید و فروش کالاهای دست دوم و تعمیر و خراب کردن و گلهمندی همسرش از این عادت عبث، به نوشته آرتور میلر نزدیکتر است تا دغدغههای فیلم «فروشنده» فرهادی.
شرکا ادامه داد: در نهایت در هر سه اثر، مرگی رقم میخورد که این آثار را به تراژدیهای شهری و مدرن تبدیل میکند؛ در «فروشنده» مرد فروشندهٔ دوره گرد که همان مرد متجاوز است، در اثر حادثهای میمیرد. در «رها» دختر خانواده میمیرد؛ مرگی غمانگیز در اثر فلاکت و بدبختی است. فرهمند، البته، اشارهای به اقتباسی بودن «رها» نکرده است ولی فضا و روح فیلم به گونهای است که مناسبات میان آدمها و طبقات اجتماعی آنها یادآور فضای نمایشنامه «مرگ فروشنده» است. «رها» حتی آن کورسوی امیدی که در «فروشنده» بود را هم ندارد. در «رها» میبینیم مطالبات نوجوانان بیشتر شده و این نکته در نمایشنامه آرتور میلر نیز اشاره میشود که دو جوان به رغم اینکه پیوند خوبی با پدر و مادر خود دارند از وضعیتی که پدر و مادر برایشان فراهم کردهاند ناراضی و ناراحت هستند.
وی در پایان بیان کرد: این اتفاق خوبی است که اصغر فرهادی در فیلم «فروشنده» اشاره مستقیم به نمایشنامه آرتور میلر میکند؛ چه اسم آن را اقتباس بگذاریم و چه اسم آن را برداشتی آزاد بگذاریم، ردی از آن نمایشنامه در فیلم وجود دارد و به آن اشاره کرده است. خوب است که از منابع ادبی برای فیلم و سینما استفاده شود. فرهادی تعلق خاطری به تئاتر دارد و پایاننامه دانشجوییاش نیز بر اساس یک نمایشنامه بوده است. به جز تمرین نمایش در فیلم «فروشنده» که یادآور علاقه فرهادی به تئاتر است، فیلم هم آپارتمانی است و حال و هوای تئاتری دارد. شاید همین باعث شده فرهادی برای یک اقتباس به نمایشنامه رو بیاورد. این اتفاق خوبی در حوزه هنرهای دراماتیک است؛ سینما و تئاتر بیشتر به هم شبیه هستند تا سینما و یک داستان ادبی و روایی.
نظر شما