به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): «تحلیل و متافیزیک؛ درآمدی به فلسفه» به قلم پیتر فردریک استراوسون و ترجمه پوریا گلشناس است. این اثر استاد فلسفه متافیزیک دانشگاه آکسفورد که در دانشنامه فلسفه استنفورد، از او با عنوان یکی از موثرترین چهرههای فلسفه جهان یاد شده، کوشیده که در این اثر، با زبانی ساده، خواننده را با مفاهیم فلسفه آشنا سازد.
«تحلیل و متافیزیک» درآمدی است به فلسفه تحلیلی، اما بسیار ژرفتر از یک درآمد ساده. این کتاب یکی از آخرین آثار پیتر فردریک استراوسون فیلسوف پرآوازه انگلیسی است و با اینکه حتی برای یک پژوهشگر فلسفه نیز دربرگیرنده نظریههای فلسفی بسیار بنیادین است، خود او نام «درآمد» بر آن گذاشته و مدعی است که برای خوانندگان بدون اندوخته فلسفی نیز فهمیدنی است. این کتاب همچنین به این معنا درآمدی است که به شرح عمومی ماهیت فلسفه و پرسشهای کانونی آن مانند اینکه «چرا فلسفه ضروری است» و «آیا میتوان زبان طبیعی را به نشانهگذاری معیار صوری منطقی بازگویی کرد» و موضوعهای کانونی مانند شناختشناسی، هستیشناسی، تجربهگروی، منطق، جهان بیرونی، حقیقت، علیت، تبیین، ضرورت و آزادی میپردازد.
استراوسون در مقدمه اثر خود، این کتاب را چونان مقدمهای بر فلسفه میداند، نخست به این دلیل که فرض میگیرد بخشی از خوانندگانش، درباره این موضوع هیچ آشنایی قبلی ندارند. دوم اینکه، این کتاب نه با بحث درباره برخی از مسائل خاص، بلکه با شرح ماهیت عمومی فلسفه میآغازد؛ آنگونه که وی این ماهیت را در مییابد و میکوشد آن را به کار گیرد.
وی بر آن است که این شرح عمومی در مجموع رفتهرفته با کوششی در میآمیزد و یگانه میگردد برای نشان دادن اینکه چگونه میتوان و باید برخی از مسائل عمدهای را حل کرد که در پیوند با حوزههای متافیزیک، شناختشناسی و فلسفه زبان پدید میآیند. بدین ترتیب، مولف سر آخر دو پرسش فلسفی خاص را برگزیده تا در فصلهای پایانی، با پرداخت روشنگرانه گستردهتری به آنها بپردازد. بنابراین، پیشرفت کار از جهانی به محلی، از عام به خاص و از طرح کلی به جزئیات پیش میرود.
استراوسون درباره پیداش این اثر میآورد که تقریباً از سال ۱۹۶۸ تا بازنشستگی در سال ۱۹۸۷، هر سال، شانزده درسگفتار فلسفی را با همین عنوان در آکسفورد ایراد کرده است. هفت فصل نخست این کتاب، گنجانیده ده یا یازده درسگفتار نخستین سال ۱۹۶۸ را کمابیش بیدگرگونی نگاه داشته است و در سالهای بعد، برخی دگرگونیها را در آن اعمال کرده است. موضوع فصل هشتم بعدتر به این درسگفتارها افزوده شد؛ زمانی که نظریههای صدق نظریهمحور معنی ملهم از تارسکی منطقدان لهستانی - آمریکایی درباره زبان طبیعی شهرت مییافت. گزینش برخی از مسائل فلسفی خاص که در درسگفتارهای پایانی با جزئیات گستردهتری به آنها پرداخته شد، طی سالها، با دلمشغولیهای مولف در هر دوره، دگرگون میشدند و در یک زمان، به درونمایه دو فصل آخر این کتاب افزوده شدند.
سر آخر، سخنی درباره اینکه چگونه این مطالب به کار گرفته شد و بهصورت این کتاب عرضه شد: دو فصل آخر، به ترتیب، در جستارهایی «درباره دیویدسون»، «کنشها و رخدادها»، ویراسته ورمازن و هینتیکا و «اسپینوزا: اندیشه و آثار او» منتشر شد. مولف، سرتاسر این کتاب را با اندکی حذفیات به فرانسوی ترجمه کرد و در بهار ۱۹۸۵، آنها را بهسان درسگفتار در کولژ دو فرانس ایراد کرد. مولف در تابستان ۱۹۸۵، همین مطالب را با برخی حذفیات در درسگفتارهای ایمانوئل کانت در مونیخ و در سپتامبر ۱۹۸۷ در کاتولیک یونیورسیتی آ و آمریکا در واشنگتن، و در تابستان ۱۹۸۸ در پکن ایراد نمود.
پوریا گلشناس مترجم در مقدمه «تحلیل و متافیزیک؛ درآمدی به فلسفه»، پیتر فردریک استراوسون را از فیلسوفان پرآوازه بریتانیایی، استاد فلسفه در دانشگاه آکسفورد و از اندیشمندان برجسته فلسفه تحلیلی معرفی میکند. میتوان گفت در میان فیلسوفان تحلیلی، او بیش از همه به فلسفه کانت پرداخته است و کتاب مشهورش با نام «کرانههای حس» که شرحی انتقادی از سنجش خرد ناب است، در شمار مهمترین آثاری است که در اینباره نوشته شدهاند. استراوسون با مقاله «درباره ارجاع» (۱۹۵۰) شناخته شد؛ این مقاله نقدی است بر نظریه وصفهای خاص برتراند راسل که از بحثهای کانونی فلسفه تحلیلی در آن دوران بود. گلشناس مینویسد که استراوسون کتاب پیش رو را در سال ۱۹۹۲، در هفتادوسه سالگیاش منتشر کرد؛ زمانی که فیلسوف فرازونشیب های بسیاری را پشت سر گذاشته است و میکوشد در کتابی کمابیش کوچک، به پرسشهای بنیادین یک عمر زندگی فکریاش بپردازد. چنان که خود او میگوید این کتاب به شیوهای نوشته شده است که برای هر خوانندهای بدون اندوخته فلسفی قبلی فهمیدنی باشد. به دیگر سخن، این کتاب درآمدی به فلسفه تحلیلی است و به مهمترین و بحثبرانگیزترین بحثهای فلسفه مدرن میپردازد.
استراوسون در فصل نخست کتاب میکوشد از رهگذر دو تمثیل که یکی تمثیل درمانگری ویتگنشتاینی و دیگری تمثیل دستور زبانی است شرح دهد که در بنیاد، منظورش از فلسفه چیست و از نگر او، دلمشغولی فیلسوف تحلیلی چیست. در فصل دوم شرح میدهد که معنای تحلیل چیست و چرا فلسفه ضرورت دارد. در فصل سوم، شرحی کمابیش انتقادی از دو نظریه فلسفی بهدست میدهد؛ از انگاره جرج ادوارد مور که آغازگاه فلسفه تحلیلی است تا واپسین فیلسوف بزرگ تحلیلی در آن دوران، ویلارد کواین و نظریه تعهد هستیشناختیاش. سپس در فصل چهارم به منطق، شناختشناسی و هستیشناسی و پیوند آنها با هم میپردازد و نظریه فروکاهشگروی کواین را نقد میکند. در فصل پنجم به تجربه حسی اشیای مادی و پرسش جهان بیرونی میپردازد. پس از شرحی از تجربهگروی کلاسیک و آشکار ساختن کاستیهای آن از رهگذر نقدی کانتی در فصل ششم، در فصل هفتم به شناخت و صدق و پیوند آنها با هم میپردازد. در فصل هشتم، به معنائیک ساختاری، اهمیت آن در فلسفه و دشواریهای بازگویی زبان طبیعی به زبان صوری منطقی میپردازد و نظریه «نشانهگذاری معیار» دونالد دیویدسون را نقد میکند. در فصل نهم، پرسش کلاسیک علیت و تبیین را پیش میکشد که به ویژه از زمان هیوم، نظریههای گوناگونی درباره آن طرح شده است. در فصل آخر میکوشد از رهگذر نقد دو انگاره اسپینوزایی، موجبیتگروی نظریهاش را درباره اراده آزاد پیش گذارد، که در اصل پیشتر آن را در مقالهاش با نام «آزادی و رنجش» (۱۹۶۲) طرح کرده بود. رویهمرفته، این کتاب اثر درخوری است برای آشنایی ژرفتر با پرسشهای فلسفه تحلیلی و همچنین آشنایی با اندیشههای یکی از برجستهترین اندیشمندان این حوزه.
«تحلیل و متافیزیک؛ درآمدی به فلسفه» در ۲۲۳ صفحه به همت انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.
نظر شما