سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - حسین متولی: «دختر خورشید و پسر ماه» رمانی منظوم در قالب مثنوی و شامل ۲۲۲۲ بیت شعر و ۲۸۰ صفحه است. این رمان منظوم که توسط انتشارات همقلم منتشر شده است، شرح افسانه عشق آسمانی دختر خورشید و پسر ماه است که در سال ۱۹۹۹ میلادی و همزمان با آخرین خورشیدگرفتگی قرن بیستم اتفاق میافتد. در این داستان تخیلی، دختر خورشید و پسر ماه به سبب وجود موانع و مشکلاتی که در طول داستان برایشان اتفاق میافتد، در نهایت سوار بر شهابسنگ میشوند و در مسیر آخرین خورشیدگرفتگی قرن بیستم به راه میافتند و به نگین انگشتری در زمین میرسند و در رشته کوه البرز فرود میآیند. در طول داستان از آسمانها و کهکشانها و همچنین کهکشان راه شیری به عنوان عروس آسمانها و از منظومه شمسی به عنوان دست این عروس آسمانی یاد میشود و زمین انگشتری است که نگینی دارد و آن نگین سرزمین عشق و محل ایدهآل برای فرود مسافران سفینه عشق است. طی این خورشیدگرفتگی، مردم جهان رفتارهای متفاتی از خودشان میدهند که در این داستان به آنها اشاره شده است.
داستان این افسانه منظوم از این قرار است که خورشید دختری و ماه پسری دارد و این دو عاشق یکدیگر میشوند. دختر خورشید نزد خورشیدوشان پرده از عشق خود برمیدارد و با بدرقه اهالی خورشید به ماه میرود تا در آنجا با پسر ماه زندگی مشترک خود را آغاز کند ولی در همان بدو ورود مورد طعنه و آزار مهرویان قرار میگیرد و سرخورده میشود. مهرویان یا همان اهالی ماه، پسر ماه را سرزنش میکنند و میگویند این دختر چقدر زرق و برق دارد و چون مهرویان بیآلایش نیست و آنقدر درخشش دارد که چشمآزار و غیرقابل تحمل است. پسر ماه نمیتواند جلوی طعنهزدنها و نیش و کنایههای اهالی ماه را بگیرد و دختر خورشید نیز تاب و تحمل این همه زخم زبان را ندارد و نهایتاً به آغوش باز خورشید برمیگردد. اینبار پسر ماه به خورشید مهاجرت میکند تا در آنجا با دخترخورشید زندگی کند ولی او نیز مورد آزار و اذیت و طعنه خورشیدوشان قرار میگیرد و اینبار دختر خورشید نمیتواند از عاشق شیدای خود در برابر زخم زبانهای اهالی خورشید که میگویند این پسر چقدر بینور و بیرنگ و روست و چیزی برای ارائه ندارد دفاع کند و نهایتاً پسر ماه هم مجبور میشود با سرشکستگی به آغوش باز ماه برگردد. در ادامه دختر خورشید و پسر ماه به خواب رفته و در رویای مشترکی میبینند که سفینه عشقی از راه رسیده و آن دو را سوار بر خود تا سرزمین عشق میبرد. آنها وقتی از خواب برمیخیزند با شهابسنگی مواجه میشوند که شبیه همان سفینه عشق رویای آنهاست و در حال نزدیک شدن و عبور از بین خورشید و ماه است. پس آن دو به یکباره تصمیم میگیرند تا دل به دریا زده و بر سفینه عشق سوار شوند تا به سرزمین عشق بروند. سفینه عشق از آن دو عاشق و معشوق میخواهد تا مقصدشان را معلوم کنند ولی دختر خورشید و پسر ماه از این کار عاجزند و خطاب به سفینه عشق یا همان شهابسنگ میگویند که ما گمان میکردیم تو میدانی که ما باید به کجا برویم و به همین دلیل با تو سفر کردیم تا به سرزمین عشق برسیم. سفینه عشق پاسخ میدهد که من فقط حامل شما هستم و نشانی سرزمین عشق که مقصد شماست را نمیدانم و اگر گمان میکنید از معرفی آن عاجزید پس شما را به همان نقطهای که سوارتان کردم، بازمیگردانم. دختر خورشید و پسر ماه به این گفتار شهابسنگ واکنش نشانداده و میگویند ما به دنبال رفتن به سرزمین عشق هستیم و اگر قصدی جز این داشتیم به دنبال رسیدن به رویای زیبایمان نمیرفتیم. در پی آن شهابسنگ به دو عاشق و معشوق وعده همراهی میدهد و به همراه آن دو آسمانها را میگردد تا ایشان سرزمین عشق را بیابند. دختر خورشید و پسر ماه با چرخیدن در آسمانها و در میان اجرام آسمانی، کهکشان راهشیری را عروس آسمانها مییابند و منظومه شمسی را در دست این کهکشان میبینند که انگشتری در آن است به نام زمین و نگینی بر این انگشتر میدرخشد که ایران است. آنها از سفینه عشق میخواهند تا به سمت نگین انگشتری که سرزمین عشق است برود و آنها را به آنجا برساند. وقتی سفینه عشق به سمت سرزمین عشق حرکت میکند، خورشید برای بازگرداندن دختر خود دست به کار شده و دنبال آنها میرود و ماه نیز خود را مقابل خورشید قرار میدهد تا میانداری کند. در مسیری که دختر خورشید و پسر ماه به همراه سفینه عشق طی میکنند، خورشیدگرفتگی اتفاق میافتد.
در پایان دختر خورشید و پسر ماه در ایران فرود میآیند و شهابسنگ که سفینه عشق است در خلیج بنگال به عنوان آخرین نقطهای از زمین که خورشیدگرفتگی در آن دیده میشود، به زمین میافتد.
جوانان دختر و پسر و مردم ایران از حضور نمادهای عشق پاک آسمانی در سرزمینشان استقبال چشمگیری میکنند ولی در عین حال خورشید همچنان قصد بازگرداندن دخترش را دارد و ماه که میانداری میکند از پسرش میخواهد تا به منظور در امان ماندن مردم و ساکنان زمین از آتش خشم خورشید، به آسمانها بازگردد. جوانان ایران از دلدادگان آسمانی میخواهند تا در سرزمین عشق بمانند و عنوان میکنند که از تهدید خورشید باکی ندارند و برای بقای عشق آسمانی در زمین آماده جانفشانی هستند. در نهایت دختر خورشید و پسر ماه تصمیم میگیرند به آسمان بازگردند و زمین را از خشم خورشید نجات دهند. پس آن دو بذر عشق را در ایران و بر رشته کوه البرز میکارند و آسمان سرزمین عشق ابری شده و آنقدر میبارد که درخت عشق سیراب میشود و به عمل میآید. دخترخورشید بر درختی راستقامت روییده و تا اوج آسمان بالا میرود و پسرماه نیز چون پیچکی دور آن پیچیده و با معشوقش همراه میشود. از شدت بارشها که همان اشک آسمان است، جوشاننهر از سرچشمه البرز جاری و سرازیر شده و جهان را زیر پوشش میگیرد و عاشقان جهان را تا ابد سیراب میکند.
تعداد ابیات اصلی این رمان منظوم ۱۹۹۹ بیت است که به عنوان نشانه سال وقوع آخرین خورشیدگرفتگی سده بیستم میلادی لحاظ شده است. رمان منظوم «دختر خورشید و پسر ماه» که در زیرمجموعه ادبیات عاشقانه قرار میگیرد سرشار از نمادها و مفاهیم نشانهشناسی است و آداب و رسوم مردم و اقوام مختلف در واکنش به پدیده خورشیدگرفتگی را میتوان در آن یافت.
نظر شما