به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، محمد کشاورز، متولد ۱۳۳۷ در شیراز، بیاغراق یکی از بهترین نویسندگان داستان کوتاه در ایران است؛ نویسندهای که داستانهایش مصداق بارز تسلط بر تکنیک و نیز عمق و ظرافت در نگاه و سبکپردازیاند. کشاورز بهگواه کارنامه کاریاش تاکنون بیشتر متمرکز بر نوشتن داستان کوتاه بوده است و داستانهای کوتاهش از دیرباز تا کنون، اغلب مورد توجه جامعه ادبی قرار گرفتهاند و جوایز ادبی مختلفی گرفتهاند که جایزه گردون برای داستان «شهود»، جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعات برای مجموعه داستان «بلبل حلبی» و جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران برای مجموعه داستان «روباه شنی» از آن جملهاند. کشاورز اما این روزها، همانطور که در گفتوگوی پیش رو خواهید خواند، مشغول ویرایش یک رمان است و رمانی دیگر را هم در دست نگارش دارد. همچنین یکی از آثار سالهای اخیر او با عنوان «رادیو هنوز یک راز بود: روایتهایی درباره کتاب و نوشتن» مجموعهای از خاطرات و ناداستانهای اوست که آنها نیز گرچه نقل تجربه زیستهاند، جذابیتهای داستانی هم دارند.
با محمد کشاورز درباره موضوعاتی چون ویژگیهای آثارش، وضعیت داستاننویسی امروز ایران و اینکه تاریخ ادبیات داستانی ایران در رمان کارنامه پربارتری دارد یا در داستان کوتاه، گفتوگویی کردهایم که میخوانید:
«رادیو هنوز یک راز بود» تازهترین اثریست که در سالهای اخیر از شما منتشر شده است. در این کتاب به سمت خاطره و ناداستان رفتهاید. نوشتن ناداستان در سالهای اخیر خیلی در ایران مورد توجه قرار گرفته و به نظر میرسد این ژانر در جهان هم مورد اقبال است، چون بعضی نوبلیستهای سالهای اخیر، مثلاً سوتلانا الکسیویچ، نویسندگان ناداستان هستند.
ناداستان خلاق و یا جستار روایی گونهای از ادبیات است که در سالهای اخیر در ایران و البته از دههها قبل در دیگر کشورهای جهان بهویژه غرب رواج یافته و میتوان آن را نوعی مستندنگاری داستانی هم نامگذاری کرد. دلیل اقبال به این نوع ادبی نوعی صمیمیت در گفتار است و دیگر اینکه از تجربه زیسته نویسنده سرچشمه میگیرد. خواننده این نوع ادبی همیشه حس میکند آنچه میخواند ریشه در واقعیت و تجربه زیسته نویسنده دارد و در اصل گویا پدید آمدن چنین ژانری ریشه در نیاز به انتقال تجربه به دیگری دارد. به همین دلیل نوشتن جستار روایی محدود به نویسندگان حرفهای نمیشود و عموم افرادی که توانایی نوشتن متنی را داشته باشند میتوانند نویسنده جستار روایی باشند، یعنی آدمهای مختلف با مشاغل گوناگون اگر نوشتن جستار را بیاموزند فرصت خوبی دارند تا تجربههای حاصل از حرفه و زندگی خود و همه چالشهای پیشآمده در زندگیشان را در قالب جستار روایی و یا کمی حرفهایتر درقالب ناداستان خلاق بنویسند. این تبادل تجربه دربین افراد یک جامعه فرصت خوبی برای شناخت دیگری است.
در جستارهایتان هم مثل داستانهایتان عنصر طنز وجود دارد. یک طنز پنهان که از ویژگیهای آثار شماست. این طنز از کجا میآید؟
به گمان من طنز گاهی ریشه درشوخ طبعی نویسنده دارد و نگاه خاص او به واقعهای که آن را به داستان بدل میکند؛ درضمن جامعه ما به علت شرایط ویژه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود و همه تناقضاتی که دارد خود زمینهساز طنز ادبی است. من زمان نوشتن داستان به طنز فکر نمیکنم و تناقض و طنز درزندگی روزمره آدمهای داستانهای من جاری است. ادبیات ما برای مواجهه با این کمدی سیاهی که در این جامعه جریان دارد نیازمند یک جریان قوی طنز است؛ طنزی عبیدوار و افسار گسیخته که داد از مهتر و کهتر بستاند.
یکی از ویژگیهای دیگر داستان های شما سهل ممتنع بودن آنهاست. داستانهایتان پشت ظاهر سادهشان، پیچیدهاند.
این موضوع را گاهی از دیگران هم شنیدهام، این شیوه وسبک نوشتن من است و البته مطلق هم نیست و بستگی به سوژه و فرم داستان دارد. بعضی داستانها به اقتضای فرم و محتوا گاهی میتوانند پیچیده باشند. همه چیز را خود داستان و جهان قایم به ذات آن تعیین میکند.
کارنامه کاری شما نشان میدهد که تمرکزتان بر داستان کوتاه است. یک تصوری که درباره داستان کوتاه وجود دارد این است که داستان کوتاهنویسی مقدمه رماننویسی است و نویسنده اگر بخواهد در عالم ادبیات تثبیت شود باید رمان بنویسد. یعنی انگار بعضی داستان کوتاه را بهعنوان یک گونه ادبی مستقل، جدی نمیگیرند. نظر شما در این باره چیست؟
حرف چندان به جایی نیست. داستان کوتاه گونه ادبی مستقلی است که سازوکار و ساختمان خاص خودش را دارد و ربطی به رمان ندارد؛ همان طور که رمان ویژگیهایی دارد که داستان کوتاه فاقد آن است. نویسندگان بزرگ و مشهوری در دنیا داریم که فقط داستان کوتاه نوشتهاند. مثل چخوف، ریموند کارور و بورخس. و بسیاری، هم رمان نوشتهاند و هم داستان کوتاه اما شهرت و اعتبارشان را از داستان کوتاه گرفتهاند. بسیاری باور دارند که نوشتن داستان کوتاه خوب از نظر سازماندهی، فرم و ایجاز و هماهنگی در فرم و محتوا کاری سختتر از رمان است، پس اینکه نوشتن داستان کوتاه دستگرمی برای نوشتن رمان است حرف بیربطی است.
آیا کارهای بعدیتان هم داستان کوتاه خواهد بود؟ برنامهای برای رماننویسی ندارید؟
به تازگی یک رمان را تمام کردهام و مشغول ویرایش نهایی آن هستم. رمان دیگری را هم در دست نوشتن دارم والبته به موازات آنها از نوشتن داستان کوتاه هم غافل نیستم.
آیا موافقید که ما در عرصه داستان کوتاه موفقتر از رماننویسی بودهایم؟
بله و شاید دلیلش این است که ادبیات معاصر ما با داستان کوتاه شروع شد. جمالزاده و هدایت با داستان کوتاه شروع کردند و بعد چوبک و گلستان هم با داستان کوتاه ادامه دادند و کارهای شاخص آنها داستان کوتاه بود؛ ضمن اینکه گویا رمان به مفهوم مدرن آن یک پدیده شهری مدرن و هنری چند صدایی است و در جوامع پیچیده شکل میگیرد. در کشور ما تا پیش از دهه چهل هنوز بیش از ۷۵ درصد مردم ساکن روستا بودند و بافت جمعیت کشور روستایی بود، درصورتی که رمان زاده جامعه صنعتی و روابط پیچیده اجتماعی است. دلیل دیگر آن سنت قوی شعر و حکایت و قطعات ادبی است که عمده ادبیات ما را تشکیل میداد و نوعی عادت به کوتاهخوانی را تقویت کرده بود. به علت تغییر شرایط درسالهای اخیر اقبال به رمان بیشتر شده و البته رمانهای خوبی هم منتشرشده است.
یعنی مخاطب امروز از داستان بلند و رمان بیشتر استقبال میکند؟
بله، علاقه به داستان بلند بیشتر شده که شاهد آن بیشتر بودن تعداد داستان بلند نسبت به مجموعه داستان کوتاه است. ناشران هم برای چاپ داستان بلند و رمان اقبال بیشتری نسبت به مجموعه داستان کوتاه نشان میدهند؛ شرایط عوض شده و سلیقه مخاطب ادبیات هم تغییر کرده است.
وضعیت داستانکوتاهنویسی امروز چگونه است؟
از نظر کمیت بد نیست و انبوهی از مجموعه داستان کوتاه منتشرمیشود اما ازنظر کیفیت نسبت به کارهای شاخص دهههای ۶۰ و۷۰ و اوایل دهه ۸۰ پیشرفت چشمگیری نداشته است. البته استثنا هم داریم و از میان ۴۰۰ یا ۵۰۰ مجموعه داستانی که دراین سالها منتشر میشود میتوانیم ۱۰ مجموعه خواندنی نام ببریم؛ اما انتظار میرود بعد از سالها داستانی نوشته شود که یک قدم جلوتر از داستانهای کوتاه خوب هوشنگ گلشیری، محمدرضا صفدری، شهریارمندنیپور و ابوتراب خسروی باشد اما من چنین اثری را ندیدهام.
به نظر میرسد امروزه با ادبیات و نوشتن کمتر میشود به شهرت رسید. این به ماهیت ادبیات برمیگردد و کم شدن مخاطبان آن یا دلایل دیگری دارد؟
شاید یکی از دلایلش این باشد که شهرت و تثبیت شدن در جهان ادبیات خلاق بسیار کندتر از دیگر هنرهاست. در هنرهایی مثل موسیقی بهویژه خوانندگی یا سینما بازیگری هنرمند سریع به شهرت میرسد، چون مخاطب میلیونی دارد و ممکن است بهسرعت هم فراموش شود اما شهرت ادبی بسیار کند و زمانبر است، برای اینکه دایره مخاطبان محدودیت دارد پس شهرت نویسنده هم شعاع محدودی دارد، اما تاثیرگذار و ماندگار است و همین ماندگاری باعث تداوم نام و شهرت او در نسلهای بعد میشود، البته به شرط آنکه آثار نویسنده هم قابلیت ماندگاری داشته باشد.
به نظر شما چرا داستانهای کوتاه ما به شهرت جهانی نمیرسند؟
ادبیات ما درانزوای جهانی به سر میبرد. متولیان امر ادبیات را نوعی زینت میخواهند و نه بیشتر، برای همین وقتی صحبت از ترجمه میشود هم همان ادبیاتی معرفی میشود که تبلیغاتی باشد. زمانی در شوروی، کتابهای روسی نشر معروف به پروگرس را که خرمنخرمنش با بودجه دولتی به زبانهای مختلف ترجمه میشد، به گوشه وکنار جهان میفرستادند و کسی هم نه میخواند و نه جدی میگرفت چون مخاطب ادبیات در هر جای جهان که باشد عقل دارد و پولش را خرج خواندن متنهای اینچنینی نمیکند. میماند ادبیات مستقل که البته تلاشهایی اینجا و آنجا شده اما کافی نیست.
نظرات