شنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۳ - ۱۳:۲۷
مجموعه داستان «تناردیه را من کشتم» منتشر شد

در این کتاب نویسنده، عترت اسماعیلی، مخاطب را به چالش می‌کشد تا به درون خود سفر کند و به پرسش‌هایی درباره هویت و جایگاه خود در جامعه پاسخ دهد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا «تناردیه را من کشتم»، مجموعه‌ای داستانی و کوتاه به سبک رئال و در حوزه اجتماعی به قلم عترت اسماعیلی است که نویسنده در بخش‌هایی از آن به زمان کرونا و شرایط خاص آن روزها پرداخته است.

عترت اسماعیلی نویسنده این‌کتاب، متولد ۱۳۵۶ است و پیش‌تر کتاب‌های «به نظر شما چه کسی با خانم طلا عکس سلفی می گیرد؟» و «حاء مشدد» را در کارنامه خود ثبت کرده است. مجموعه‌داستان «تناردیه را من کشتم» این‌نویسنده داستان‌هایی زنانه با رگه‌هایی از مرگ‌آگاهی و توجه به پدیده مرگ را شامل می‌شود.


در کتاب تناردیه را من کشتم، زن‌ها هرکدام در مقطعی از زندگی‌شان خواسته‌اند یا مجبور شده‌اند از دایرۀ امن خود بیرون بیایند، تا از مرزی که آن‌ها را از دنیای اطرافشان جدا کرده است رد شوند. روایت همۀ این گذرها در همۀ داستان‌ها در دنیای واقعی رخ نمی‌دهد، و هستند زن‌هایی که فقط در رویاهایشان همان می‌شوند که می‌خواهند.


فضای متفاوت هرکدام از قصه‌ها نشان می‌دهد نویسنده قصد دارد ما را با دنیایی چند بعدی آشنا کند، که در هر بعد از آن زن‌ها بابت از مرز گذشتنشان بهای خاص خود را می‌پردازند.

کتاب «تناردیه را من کشتم» اثر عترت اسماعیلی، ما را به سفری عمیق و چندلایه در دنیای درونی زنان می‌برد. این مجموعه داستان کوتاه با زبانی روان و روایتی گیرا، مرزهای باریک و نامرئی زنانگی را به چالش می‌کشد و ما را با زنانی روبه‌رو می‌کند که در جستجوی هویت خود، از محدودیت‌های جامعه و باورهای سنتی فراتر می‌روند.

این کتاب، مخاطب را به فکر وا می‌دارد و او را به چالش می‌کشد تا به درون خود سفر کند و به پرسش‌هایی درباره هویت و جایگاه خود در جامعه پاسخ دهد. این کتاب برای همه کسانی که به ادبیات داستانی و به ویژه ادبیات زنانه علاقه‌مند هستند، می‌تواند خواندنی و جذاب باشد.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم؛

«خواستم کمتر اذیت شود و درد بکشد. لحظه آخر نفهمیدم خندید یا نه یاد چهره‌اش که می‌افتم به نظرم خندید. قبل از اینکه بخندد داشت نگاهم کرد با همان لبخند کجکی روی لبش همان لبی که گوشه راست آن کمی رو به بالا کشیده شده بود. انگار برای پوزخند طراحی شده بود. سبیل مشکی اش چهره‌اش را تغییر داده بود. بغل چشم‌هایش هم چند چین زیر چشم‌هایش کمی پف کرده بود و به کبودی می‌زد تا لحظه آخر نگاهش متعجب بود. انگشتم را گذاشتم روی شقیقه‌اش، خونی شد. زیر چشمی نگاه کرد به صف طولانی‌ای که تا بی‌نهایت کشیده شده بود شوخی نبود که تکه‌های مغزش را دست به دست می‌بردند. تقصیر خودش بود. خودش این جرقه لعنتی را در ذهنم زد»

مجموعه داستان «تناردیه را من کشتم» در قطع رقعی، با ۱۱۲ صفحه، کاغذ تحریر و جلد شومیز، با شمارگان ۲۲۰ نسخه در سال ۱۴۰۳ توسط انتشارات هیلا منتشر شد.

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 1
  • حسسن IR ۱۷:۰۵ - ۱۴۰۳/۰۷/۱۴
    ببخشید این داستان کوتاه بود اینکه تمام جزیات صورت را شرح داده ودیگر اینکه لبخند کجکی چه واژه ایه دوست عزیز چاپ تشدن همان به واینکه جرلبرا صدمین بار نظرات مرا حذف میکنید باسپاس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها