سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - یدالله رحمتعلی: یحیی یثربی، استاد بازنشسته فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی و پژوهش وی عمدتاً در حوزه فلسفه اسلامی است. وی متولد ۱۳۲۱ هجری قمری در روستای چراغ تپه سفلی از توابع تکاب است و کتابهای متعددی منتشر کرده که یکی از مهمترین آنها کتاب «اسرار مرگ است».
این کتاب توسط انتشارات «قو» در قطع رقعی در ۱۷۶ صفحه با شمارگان هزار جلد در هشت فصل منتشر شده است.
از این نویسند آثار دیگری همچون مطرب عشق، قلندر و قلعه، فلسفه خرافات و… منتشر شده اما کتاب «اسرار مرگ» این فیلسوف ایرانی با استقبال بهتری مواجه شد به ویژه اینکه بسیاری از مخاطبان این کتاب را در نمایشگاه کتاب امسال تهران جستجو می کردند.
بخشهایی از کتاب را در پی بخوانید:
... ای مردم! اگر پرده از کار مردگان بردارید یا شما در عالم خیال به آنان نزدیک شوید؛ خواهید دید که حشرات؛ گوشهایشان را از کار انداخته است؛ چشمهایشان به جای سرمه با خاک تباه شده و زبان گویای آنان؛ خاموش و دلهای تپنده بیحرکت؛ اندامهای پوسیده؛ چهرهها زشت؛ تن ها ناتوان؛ نه دست دفاع دارند و نه زبان گریز و زاری.
اگرچه مرگ از نظر ظاهر بینان پایان زندگی است؛ اما همه انسانها چنین نمیاندیشند. از نظر ماتریالیستها جهان ما مجموعهای از ذرات و عناصر است که به تصادف ترکیب میپذیرند و تجزیه میشوند. با این نگاه زندگی محصول ترکیب پیچیدهای از عناصر و مواد است و مرگ هم چیزی جز به هم خوردن و فروپاشیدن این ترکیب نیست. این یک دیدگاه است. اما از دیدگاه دیگر مرگ؛ تنها گذرگاه جهان غیب است.
... با حضور مرگ؛ عالم غیب نمایان گشته معیارها و بینشهای دیگری؛ اساس ارزشها و ارزیابیهای ما قرار میگیرند. این جاست که انسان دست پشیمانی میگزد و از دلبستگیهای خود دست میشوید و آرزو میکند که ای کاش هرگز دنبال جاه و مال دنیا نمیرفت.
فیلسوفان بزرگ اسلام همچون ابن سینا و سهروردی؛ اگرچه وابستگی روح را به جسم از جهتی برای روح مایه تکامل و تعالی میشمارند اما از جهت دیگر این وابستگی را مانع آگاهی روح از کمالات یا نارساییهای خود میدانند. یعنی از نظر این فیلسوفان روح با بدن و تراشهای بدنی خود را کامل میکند؛ اما مادامی که گرفتار بدن است از میزان کمال خودآگاه نیست. به همین دلیل است که نه از کمالات خود لذت مییابد و نه از کاستیهای معنوی خود رنج میبرد.
... اما این روح مادامی که گرفتار حجاب تن و اسیر جاذبههای حیات حیوانی است؛ از اینگونه لذت و شادمانی خبر نخواهد داشت. اما زمانی که مرگ فرا رسد؛ ادراک انسان نیز دگرگون میگردند. با فرارسیدن مرگ حجاب تن کنار رفته؛ موانع ادراک زایل میگردد؛ در نتیجه روح انسان به کمال یا نقصان خود پی برده؛ غرق در لذت شده یا گرفتار رنج و عذاب خواهد شد؛ لذت و رنجی که هرگز با لذایذ و دردهای مادی قابل مقایسه نیستند.
هراس از مرگ:
آیا برای یک انسان سالم ترس از مرگ طبیعی است یا عشق به زندگی؟ و به نظر من آنچه برای هر کس مهم است؛ عشق به زندگی است و انسان از مرگ به آن دلیل میترسد که مرگ؛ زندگی او را تهدید میکند ما با عشق به زندگی؛ زندگی میکنیم وگرنه ترس از مرگ سامان زندگی ما را در هم میریخت. ما چنان زندگی میکنیم که گویی نخواهیم مرد. با اینکه در اعماق درون خود از مرگ نگرانیم اما مادام بر آن میکوشیم تا این نگرانی را به فضای زندگی راه ندهیم. بنابراین ما به زندگی عشق میورزیم و ترس از مرگ کاملاً طبیعی است. از هرچه بترسیم به خاطر آن است که زندگی ما را تهدید میکند. مرگ یک مصیبت جدی است و لذا نفرت انگیز و بیمناک است.
لذا کسی که به مرگ بیندیشد؛ دل به فریب آرزوها نمیسپارد اما آرزوی زندگی نیز برای انسان یک امر طبیعی است برای اینکه زیبایی زندگی با لذتها و کامیابیهای آن آرایش مییابد.
عوامل هراس از مرگ:
عشق به زندگی، دست نیافتن به آرزوها و اهداف (مرگ میان شما و هدفهایتان فاصله میشود)، ترس از چگونگی خود مرگ (هیچ انسانی مرگ را نیازموده است همه انسانها وقتی با هیولای مرگ روبرو میشوند که هیچ تجربه آشنایی قبلی با آن ندارند. بنابراین طبیعی است که انسان نگران چگونگی مرگ و جان دادن باشد، ترس از شرایط و موقعیت مرگ (انسان گاهی علاوه بر خود مرگ از شرایط خاص مرگ نیز نگران میشود مانند مرگ تصادفی و نابه هنگام؛ مرگ در بستر نه در میدان جهاد؛ مرگ پس از بیماری طولانی و…)، حوادث پس از مرگ، بیم از مرگ بی فضیلت، بیم از مرگ پیش از توبه و بیم از مرگ در کفر و گمراهی
مرگ عامل تعادل و سامان زندگی:
...هدف از مرگ اندیشی این نیست که انسان از دنیا و لذت آن به هیچ وجه بهرهمند نشود زیرا همانطور که بارها متذکر شدهایم پیدایش انسان در این دنیا اقتضا میکند که انسان با این دنیا پیوند داشته باشد؛ زندگی دنیا را بر اساس سعادت اخروی خود تنظیم کند و این جهان را مزرعه جهان دیگر قرار دهد اما در مکتب علی (ع) انسان میتواند هم دنیا را داشته باشد هم آخرت را؛ بنابراین منظور اصلی از مرگ اندیشی چیزی جز تعدیل زندگی دنیوی و سامان بخشیدن آن نیست.
ما نباید دنیا را جانشین آخرت سازیم یا با فکر آخرت؛ حیات دنیوی را نادیده بگیریم بلکه باید این دو را در ارتباط با یکدیگر در نظر گرفته؛ دنیا را تا آنجا که به سعادت آخرت آسیب نرساند با خود داشته باشیم.
به عبارت دیگر؛ معنای مرگ اندیشی؛ چیزی جز این نیست که انسان با زندگی متعادل و تنظیم شده دنیوی خود؛ در عین برخورداری از حیات دنیوی و لذایذ آن به حیات معنوی و اخروی خود نیز بیندیشد و توشه بردارد.
... زهد و دانایی؛ نباید انسان را از لذت بردن و توجه به زیباییهای جهان باز دارد. تقوای و پاکدامنی هیچ منافات با توجه به زیباییها و لذت بردن از آنها ندارد؛ تنها زاهدان ریایی و بیمایهاند که هرگونه زهد و باریک اندیشی را در شأن خود نمیدانند! اینان بر اثر جمود فکری و جهالت نه تنها به زیباییها توجه نمیکنند بلکه به بیتوجهی خود افتخار هم مینماید. در تعبیر حافظ این همان «زهد گران» است که اهل زهد از آن گریزانند.
صوفی گلی بچین و مرقع به خوار بخش
وین زهد خشک را به می خوشگوار بخش
زهدگران که ساقی و شاهد نمیخرند در حلقه چمن به نسیم بهار بخش
از نظر عرفای مسلمان؛ انسان باید به قطع وابستگیها و دلبستگیهای تلاش کرده و هر لحظه بخشی از خودی و خودخواهی؛ را از خود دور کند و در مرحله جدید از تکامل معنوی قرار گیرد و در حقیقت مدام در حال مردن و زنده شدن باشد تا سرانجام به کلی از خود جدا شده و به اصطلاح از خود مرده و در حق و با حق زنده گردد و بقا یابد. چنین مرگی برای عارفان هدف نهایی و چنین بقایی برای آنان سرمنزل مقصود است.
نظرات