مهتاب شهیدی در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، در مورد شرح فعالیتهای غرفه «زیر گنبد کبود» و غرفه «یار مهربان» در نمایشگاه کتاب تهران ۱۴۰۳، گفت: ما در غرفه زیر گنبد کبود، ۱۳ روش برای قصهگویی داشتیم. برخی از این روشها عبارتاند از: جعبه جادویی، ماسکها، عروسکهای انگشتی، نقالی، پدربزرگ و مادربزرگ، تاس قصهگویی، کارت قصهگویی، مار و پله، میز طبیعت، قصههای تعاملی، شالهای رنگی و استخر ماهی.
او در توضیح هر روش بیان کرد: در جعبه جادویی نمادهایی از قصهها بود؛ مربی در جعبهها را باز میکرد، نمادها را به بچهها نشان میداد و از بین آن نمادها یکی را انتخاب و قصهاش را برای بچهها میگفت. ماسکها و عروسکهای انگشتی دو روش مخصوص بازینمایشهای ما بود. در بخش پدربزرگ و مادربزرگ، یکی از مربیان ما به شکل مادربزرگ و مربی دیگری به شکل پدربزرگ با یک گلیم در سالنهای کودک و نوجوان نمایشگاه کتاب تهران حرکت میکردند و هرجا که بچهها جمع بودند گلیم خود را پهن میکردند و همانجا مینشستند و برای بچهها کتاب میخواندند و قصه میگفتند. از طریق روش تاس قصهگویی و کارت قصهگویی بچهها، با استفاده از کلمات و تصاویر خودشان قصهها را میساختند.
مدیر غرفه زیر گنبد کبود و یار مهربان در ادامه افزود: درباره روش مار و پله باید بگویم که تفاوت روش مار و پله ما با مار و پلههایی که همیشه بچهها بازی میکردند این بود که وقتی تاس میآوردند و به نردبان میرسیدند، اجازه بالارفتن از آن را نداشتند مگر اینکه به یکی از سوالات ما در مورد قصهها و کتابها پاسخ میدادند و همچنین هنگامی که مار آنها را نیش میزد از خانهها پایین نمیآمدند مگر اینکه به سوالات ما در مورد قصه و کتابها جواب میدادند. در بخش میز طبیعت، بچهها با اشیای طبیعی مانند سنگ، چوب، صدف و غیره که روی میزها قرار داشتند شکلسازی میکردند، برای شکلی که ساخته بودند شخصیتپردازی و آن شخصیتها را تبدیل به قصه میکردند.
او درباره روش قصههای تعاملی نیز گفت: هنگامی که مربی قصه میگفت، شعر یا جملهای را به صورت تکرارشونده بازگو میکرد. بچهها نیز در طول قصه با این تکرار مربی همراه میشدند یا به سوالات او در دل قصه پاسخ میدادند. به طور کلی ۱۳ روش مختلف برای قصهگویی در غرفه ما وجود داشت که در برخی از این ۱۳ روش، بچهها قصهها را میشنیدند و در برخی از این روشها خودشان قصهها را میساختند. ما با این کار، این فرصت را در اختیار کودکان قرار دادیم که اعتمادبهنفسشان را بالا ببرند و برای ایفای نقش خود، مشتاق شوند. لازم به ذکر است که مخاطب ما بچهها بودند؛ ولی وقتی ما قصه را شروع میکردیم، روشهای مختلف آن مثل بازی، مسابقه، قصهنمایش و کمکگرفتن از ماسکها و عروسکها جذابیتی ایجاد میکرد که مخاطبان ما را از کودکان تا پدران و مادران و حتی پدربزرگها و مادربزرگها گسترش میداد. آنها میآمدند و در غرفه مینشستند و ما برای آنها قصه میگفتیم.
مسئول غرفه زیر گنبد کبود و غرفه یار مهربان درخصوص مربیان حاضر در غرفه گفت: همه مربیهایی که من از آنها در این نمایشگاه استفاده کردم، جزو بهترین مربیهای قصهگویی هستند. آنها درجات برگزیدهشدن در جشنوارههای ملی و بینالمللی را دارا هستند و تخصص و کارشان قصهگویی است. من از آنها دعوت کردم که در غرفهها برای بچهها به نوعی قصه بگویند که بچهها علاقهمند به کتاب و کتابخوانی و قصهشنیدن شوند. همچنین آموزش غیرمستقیم برای والدین و مربیان باشد تا با فنون قصهگویی آشنا شوند.
او در تکمیل شرح فعالیتهای غرفه زیر گنبد کبود گفت: انتهای هر قصه ما بازیهای گروهی، تحرکی، محلی و بومی مثل عمو زنجیرباف، ما گُلیم ما سُنبلیم، قطاربازی و… انجام میدادیم. این بخش از فعالیتمان برای والدین خیلی لذتبخش بود؛ آنها هم میآمدند و همراه بازی عمو زنجیرباف ما میشدند و با ما بازی میکردند.
مسئول غرفه زیر گنبد کبود و یار مهربان در بخش دوم این گفتوگو، توضیحاتی درباره فعالیتهای غرفه یار مهربان در نمایشگاه کتاب تهران ۱۴۰۳ ارائه داد: در این غرفه نیز یک بخش کتابخوانی داشتیم که مربیها به سه روش با بچهها کتابخوانی انجام میدادند. روش اول نمایشنامهخوانی، روش دوم «کتاب، کلمه، تصویر» و روش سوم «کتاب، کلمه، صدا» بود. روش سوم به این معنا بود که یک واژه انتخاب میشد و یک صدا برای آن برگزیده و هر بار که کودک این واژه را طی داستان میشنید باید آن صدا را تکرار میکرد. در روش «کتاب، کلمه، تصویر» نیز به جای برخی از واژهها تصویر آن واژه در متن داستان کشیده شده بود و بچههای خردسال میتوانستند به کمک مربی آن قصهها را بخوانند و احساس کنند که باسواد شدهاند و دارند کتاب میخوانند.
او افزود: در قسمت دیگر غرفه یار مهربان بچهها کتابسازی نیز انجام میدادند. با استفاده از قصههایی که خوانده و شنیده بودند کتابها را شکل میدادند. بخش دیگری داشتیم که در آن کتابهای کاردستی انتشارات مختلف را به بچهها معرفی میکردیم. ما به آنها یاد میدادیم که کتابهای کاردستی نیز نوعی کتاب و مطالعه محسوب میشوند؛ زیرا اطلاعات ما را بالا میبرند و بعد، به ساخت کاردستیهایی از همان کتاب مشغول میشدیم. این کاردستیها که گاهی به صورت اوریگامی، گاهی به صورت کاغذ و برش و گاهی به صورت کلاژ و دیگر اشکال هنر بودند، روی دیوار غرفه ما نصب شدند تا هم ما و هم دیگران از هنر دست بچهها که با خلاقیت خودشان شکل گرفته بود، لذت ببریم.
شهیدی نحوه شکلگیری ایده غرفه زیر گنبد کبود و غرفه یار مهربان در نمایشگاه کتاب تهران ۱۴۰۳ را اینطور توضیح داد: امسال اولین تجربه غرفهداری من بود. خانه کتاب از من خواست که ایده اجرای این طرح را بدهم؛ پس از بررسی و پذیرفتهشدن طرحم، این غرفهها در اختیارمان قرار گرفت. طی یک ماه که مشغول آمادهسازی این غرفه و فعالیتهای آن بودم بسیار خسته شدم؛ اما این خستگی، خستگی لذتبخشی بود و از انجام این کار بسیار خوشحالم و احساس خرسندی میکنم. هر روز صبح که بیدار میشدم و میخواستم به غرفه بیایم انرژی و ذوق زیادی را در خود احساس میکردم. وقتی به غرفه میآمدم و میدیدم که همکارانم نیز مانند من برای شروع کار پرانرژی هستند بیشتر خوشحال میشدم. دلیل تمام این خوشحالیها، بازخوردهای خوبی بود که از مردم میگرفتم. وقتی در پایان هر قصه انرژیهای زیاد مخاطبان را میدیدم، تشکرهای آنها را میشنیدم و از آنها میشنیدم که ای کاش این غرفهها همیشگی بود و جا و مکان همیشگی داشت، خستگی ما به در میشد. من نیز با آنها موافقم و فکر میکنم خوب است این خدمات رایگان در تمام طول سال در اختیار مردم ما قرار بگیرد؛ زیرا بچهها در کنار لذتبردن، آموزش غیرمستقیم نیز میبینند و در کنار آنها، والدین، مربیان و ما بزرگترها نیز رشد میکنیم.
مسئول غرفه زیر گنبد کبود و یار مهربان در ادامه صحبت خود، به استقبال بازدیدکنندگان از این غرفهها اشاره و بیان کرد: یکی از واکنشهای جالبی که از سوی بازدیدکنندگان گرفتهام در مورد روزی بود که یک مادر با دو کودک خود که در کالسکه خوابیده بودند، به غرفه ما آمد و از تمام فعالیتهای ما و قصهخوانیها فیلمبرداری کرد. از او پرسیدم که چرا فیلمبرداری میکنی؟ و او پاسخ داد میخواهم وقتی آنها بیدار شدند این فیلمها را به آنها نشان بدهم تا بچههایم از قصهها عقب نمانند.
او افزود: یکی دیگر از جذابیتهای استقبال بازدیدکنندگان برای من این بود که گاهی افرادی را برای بار چندم در غرفه میدیدم و از آنها میپرسیدم که آیا شما غرفهدار هستید که هر روز در نمایشگاه حضور دارید و آنها میگفتند که نه، اتفاقاً ما از مسیر دوری میآییم ولی چون بچهها دوست دارند در این جلسه قصهگویی شما حضور داشته باشند آنها را همراهی میکنیم. بچهها نیز آنقدر این قصهها و روشهای انجام این قصهگوییها را دوست داشتند که وقتی به غرفه میآمدند و روی صندلیها مینشستند دیگر دوست نداشتند بلند شوند و مدت زیادی را پیش ما میماندند. وقتی قصهها شروع میشدند جمعیت که شامل کودکان و بزرگترها بود از فضای غرفه ما بیرون میزد و همه با علاقه به قصهها گوش میکردند. نکته جالبی که بارها از زبان والدین شنیدم این بود که آنها باورشان نمیشد ما اینجا چیزی برای فروش نداریم و از ما میپرسیدند که شما با چه انگیزهای این کار را با این اندازه از انرژی انجام میدهید؟
مهتاب شهیدی پاسخ خود به سوال بازدیدکنندگان درباره انگیزه انجام این فعالیتها را اینطور شرح داد: من ۲۶ سال است که با کودکان کار میکنم؛ قصهگو و مدرس قصهگویی هستم و در جشنوارههای مختلف نیز داور بودهام. در حال حاضر نیز در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کار میکنم؛ اما خارج از این شغل به قصهگویی، تدریس قصهگویی، قصهنویسی و داوری نیز مشغولم. دغدغه من این است که بچهها از قصهها لذت ببرند و قصهشنیدن را دوست داشته باشند؛ دلم میخواهد در این عصر تکنولوژی و بازیهای رایانهای، بچهها سنت قصه و قصهگویی را فراموش نکنند. وقتی استقبال بچهها از قصهها را میبینم دلم میخواهد والدین به این سنت بیش از پیش اهمیت دهند. در کنار تمام آن بازخوردهای مثبتی که گرفتیم و از آنها لذت بردیم، متأسفانه گاهیاوقات صحنههایی هم که ما را ناراحت میکرد وجود داشت؛ مثلاً گاهی پیش میآمد که کودکی دوست داشت به شنیدن این قصهها بنشیند اما مادرش دست او را میکشید و میگفت بیا برویم، اینجا چیزی ندارد، فقط قصه است! این صحنه برای من، صحنه دردآوری بود؛ هرچند که خیلی کم اتفاق میافتاد ولی دوست دارم که والدین اهمیت قصه را بیشتر درک و به آن توجه کنند.
نظر شما