به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، «کلاغها شیون نمیکنند» چهارمین کتاب معصومه خوانساری است که در قالب برنامه «قصۀ دردها» در فرهنگسرای اخلاق نقد شد.
داستان «کلاغها شیون نمیکنند» داستان زنی است که همراه همسرش در باغی موروثی زندگی میکند و به دلیل شرایط خاص جانباز اعصاب و روان، هنوز در دوران دفاع مقدس به سر میبرد و زن میکوشد که با او همراهی و همدلی کند. زن و مرد در باغی هستند که تبدیل به منطقه جنگی شده و زن تمام تنهاییاش را با خاطرات همسرش، در سنگرها و با کیسههای شن پر میکند.
در ابتدای این نشست، محسن دستمالچی، رئیس فرهنگسرای اخلاق پس از خیر مقدم به مدعوین و مهمانان، به ضرورت اهمیت به نویسندگان توسط مجموعههای فرهنگی پرداخت و اشاره کرد که در صورت حمایت نهادهای مزبور میتوان شاهد آثار فاخر و قابل لمس برای جامعه در حوزه ادبیات خصوصاً رمان در حوزه دفاع مقدس بود.
وی افزود: این کتاب از جمله رمانهایی است که میتواند با استفاده از ظرافتهای زنانه، رنجها و دردهای شخصیت اصلی داستان را به تصویر بکشد و مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد.
سپس حمید بابایی، از شاعران برجسته و از جانبازان گرانقدر جنگ تحمیلی به شعرخوانی آئینی پرداخت و با حضور نویسنده و منتقدین و میهمانان آئین رونمایی برپا شد.
سپس محمدعلی رکنی، به عنوان منتقد در بخشی از سخنانش پس از اشاره به فضای سیال ذهن داستان گفت: بیش از حد ذهنی بودن اثر و نبودن جهان عینی که البته لازمه سیال بودن اثر است، درک خواننده را از فضای بیرونی کاهش داده است.
معصومه امیرزاده، منتقد ادبی نیز گفت: پاشنه آشیل داستانهای سیال ذهن این است که به طور ناخودآگاه پیرنگ تُنُک بسته میشود. گرچه این داستان براساس تنهای قوی بسته شده است اما میتوانست شاخ و برگ عینی بیشتری داشته باشد و به طور کلی چشم اسفندیار داستانهای سیال ذهن همین جهان ذهنی و عدم دسترسی کامل به جهان عینی است که اتفاقاً داستان را آنجا میبندد. از نکات مثبت این کار علاوه بر قوی بودن تکنیک این است که فرم در خدمت داستان است. در داستان، زن و مردی روایت میشوند که پریشانحال هستند و این پریشانحالی به خوبی در فرم سیال ذهن نویسی هم نمود پیدا کرده است.
طاهره امینی جزه، در ادامه بحث و درباره منفعل نبودن زن گفت: به نظر میآید زن داستان، منفعل نیست بلکه چارهای جز اینگونه زیستن ندارد؛ او هم لیلا است و هم مجنون، او نگهبان مردی است که وابسته به دارو و شرایط خاص است. زن نمیتواند این دنیا را عوض کند و این زن آنچنان عاشق است که انگار در این مسیر با مردش یکی شده، او به مرحلهای شبیه فنا در ادبیات عرفانی رسیده است. به نظر میآید در او ذوب شده تا مردش راحتتر به زندگی ادامه دهد.
نظر شما