به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، در تقویم رسمی کشورمان روز ۱۶ آذر به عنوان روز دانشجو نامگذاری شده است؛ اما دلیل انتخاب این روز چیست؟ اگر جوان و احیاناً دانشجو باشید، میتوانید به این پرسش پاسخ دهید که چرا روز ۱۶ آذر به عنوان روز دانشجو انتخاب شده است؟
«۱۶ آذر در سال ۳۲ که در آن سه نفر دانشجو به خاک و خون غلتیدند، تقریباً چهار ماه بعد از ۲۸ مرداد اتفاق افتاده؛ یعنی بعد از کودتای ۲۸ مرداد و آن اختناق عجیب - سرکوب عجیب همهی نیروها و سکوت همه - ناگهان به وسیله دانشجویان در دانشگاه تهران یک انفجار در فضا و در محیط به وجود میآید. چرا؟ چون نیکسون که آن وقت معاون رئیس جمهور آمریکا بود، آمد ایران. به عنوان اعتراض به آمریکا، به عنوان اعتراض به نیکسون که عامل کودتای ۲۸ مرداد بودند، این دانشجوها در محیط دانشگاه اعتصاب و تظاهرات میکنند، که البته با سرکوب مواجه میشوند و سه نفرشان هم کشته میشوند. حالا ۱۶ آذر در همهی سالها، با این مختصات باید شناخته شود. ۱۶ آذر مال دانشجوی ضد نیکسون است، دانشجوی ضد آمریکاست، دانشجوی ضد سلطه است.»
آنچه که درباره علت نامگذاری روز دانشجو خوانید، بریدهای از متن سخنان آیت الله خامنه ای به مناسبت روز دانشجو بود که با حضور رهبری در دانشگاه علم وصنعت به مناسبت روز دانشجو در ۲۴ آذرماه ۱۳۸۷ در دیدار با دانشجویان بیان شد.
۱۶ آذر علاوه بر روز دانشجو، زادروز شهید دکتر مجید شهریاری، استاد دانشگاه شهید بهشتی و دانشمند هستهای بود که در ۸ آذر ۱۳۸۹ توسط عوامل موساد ترور و به شهادت رسید.
به همین مناسبت، خبرنگار سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به معرفی چند کتاب ویژه روز دانشجو از انتشارات شهید کاظمی پرداخته است:
«استاد»
دانشمند هستهای باشی و استاد دانشگاه شهید بهشتی؛ ولی بیحاشیه و بیادعا باشی، خیلی با مذاق ما امروزیها همخوانی ندارد. اما او اینگونه بود. شهید دکتر «مجید شهریاری» را میگویم که عصارهای از همه خوبیها بود. این را به لقلقه زبان نمیگویم. گواهم کتاب «استاد» است که راویان مختلف دارد و هرکدام به یک قطعه از پازل شخصیتی این شهید عزیز اشاره میکنند.
این اثر ابتدا خاطرات همسر شهید از مدت زندگی و آشنایی و ماهعسل و دوران خوابگاه دانشجویی و زندگی سراسر ساده و بیریای آن شهید عزیز را بهصورت روان و جذاب نقل میکند. در ادامه نویسنده از زبان دانشجویان و دوران دانشجویی و استادی آن شهید مطالبی دلنشین و تأثیرگذار را از اخلاق و رفتار خوب آن بزرگمرد روایت میکند. در خاتمه نویسنده نکاتی را از لسان همکاران و شاگردانش در مورد سنن و سیره عملی و گفتاری آن استاد شهید به رشته تحریر درمیآورد.
شهید شهریاری در ۱۶ آذر ۱۳۴۵ در زنجان متولد شد و ۸ آذر ۱۳۸۹ در تهران توسط موساد ترور و به شهادت رسید.
کتاب «استاد» مجموعه خردهروایتهایی از شهید مجید شهریاری است که به تازگی در ۲۳۲ صفحه به چاپ ششم رسیده است.
«سفر سرخ»
«سفر سرخ» اثر نصرتالله محمودزاده، سفری در زندگی شهید دانشجو، حسین علمالهدی است.
«سفر سرخ» یک زندگینامهی داستانی است که ماجرای زندگی شهید علمالهدی را از حالت روایتگری و خاطرهگوییِ دیگر زندگینامهها خارج کرده، بهطوریکه مورد تایید بسیاری از نویسندگان و کارشناسان ادبیات پایداری بوده است. نشان به این نشان که بهعنوان اثر برگزیده جشنواره ربع قرن کتاب دفاع مقدس شد.
شهید سیدحسین علمالهدی در سال ۱۳۳۷ در خانواده مجاهد بزرگ آیتالله سید مرتضی علمالهدی دیده به جهان گشود. از ۶ سالگی به فراگیری قرآن پرداخت. وی بسیار اهل مطالعه بود. در دبیرستان با تشکیل انجمن اسلامی و سخنرانی فعالیتهای خود را آغاز نمود. در سال ۱۳۵۶ در رشته تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد تحصیل خود را ادامه داد. در دوران دانشجویی علاوه بر تحصیل، در رشته تاریخ دانشگاه مشهد به تدریس نهجالبلاغه، عقاید و تاریخ اسلام میپرداخت. وی از مبارزان دوران ستمشاهی بود و در شهرهای مشهد، کرمان و اهواز فعالیت سیاسی انجام میداد و در سنین ۱۴ تا ۲۱ سالگی چند بار توسط رژیم ستمشاهی، زندانی و شکنجه شد. از جمله اقدامات او در زمان طاغوت تشکیل سازمان موحدین بود، این سازمان با هدف مبارزه مسلحانه برای سست کردن بنیانهای رژیم منفور پهلوی، به دور از تئوریهای گروهها و سازمانهایی که مبنای علمی آنها از تئوریهای مارکسیستی نشأت میگرفت، برنامههای خود را در تحقق بخشیدن فرامین حضرت امام (ره) تنظیم نمود و حرکتی نو را از اواخر سال ۱۳۵۶ شروع کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی عضو اولین شورای تشکیلدهنده سپاه پاسداران در خوزستان بود. قبل از شروع جنگ وقت خویش را صرف امور فرهنگی مینمود. از اوایل جنگ در اهواز مستقر بود و سازماندهی بسیجیان اعزامی از سراسر کشور به جبهههای نبرد را به عهده داشت. پس از گذشت دو ماه از جنگ نقطه حساس مرزی یعنی هویزه را برای خود انتخاب کرد و برای تشکیل سپاه پاسداران و سازماندهی عشایر عازم این منطقه شد. او و جمعی از دانشجویان پیرو خط امام در حماسه هویزه (۱۶ دی ماه ۱۳۵۹) به دریای تانکهای دشمن که آنها را محاصره کرده بودند حملهور شدند. حسین پس از شهادت همرزمانش با فریاد الله اکبر، آخرین گلولههای باقیمانده آرپیجی را به سوی دشمن شلیک نمود و چند تانک مهاجم را منهدم کرد، اما با تمام شدن مهمات و تنگتر شدن حلقه محاصره، چون مولایش امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسید و جان به جان آفرین تسلیم نمود.
نویسنده درباره آشناییاش با شهیدعلمالهدی نوشته است: «آشنایی با سیدحسین علمالهدی در جبهۀ سوسنگرد، بهویژه هویزه در اوایل حملۀ عراق به ایران فرصتی شد تا ژرفنگری این جوان را کنجکاوانه دنبال کنم. مقاومت او در برابر تانکهای سرمست عراقی در دشت هویزه نقطۀ عطف این آشنایی بود. هنگامی که در غروب ۱۶ دیماه ۱۳۵۹ با جسد آغشته به خونش مواجه شدم، فهمیدم این مرد؛ برگ زرینی از تاریخ این دیار خواهد شد.»
این کتاب ۳۱۶ صفحهای تا کنون سیوچهار بار به زیر چاپ رفته است.
«گرامافون»
علی مرادخانی؛ خبرنگار دیروز، اولین اثرش را در در ژانری عاشقانه راهی بازار نشر کرده تا به قول خودش حرف دل بچه مذهبیها را در حوزه عاشقی بزند. «گرامافون» ی که قصه دلدادگی مرتضی رستگار؛ پسر بچه شهرستانی را روایت میکند که عاشق دختری ورزشکار و دانشگاه تهرانی شده است، قصهای جذاب که میتواند مخاطب را تا آخر با خود همراه کند. درست است که اولین اثر مرادخانی قصه دختر و پسر عاشق را روایت میکند، داستانی که شاید هزار نمونه مشابه در رمانها داشته باشد، اما وجهه تمایز «گرامافون» با آنها، عاشق شدن پسر مذهبی است، پسری که حد و حدودش را میشناسند و همین مهم کل داستان را شکل میدهد. علی مرادخانی، نویسندهای که از دل تشکل دانشجویی به جمع نویسندگان جوان کشور پیوسته و نکته جالب اینجاست که به جای نوشتن اثر سیاسی، رمان عاشقانه نوشته است، رمانی که نجابت عشق را به تصویر میکشد، به همین دلیل به سراغ او رفتیم تا برایمان از چرایی و چگونگی گرامافونش بگوید.
کتاب «گرامافون» رمان عاشقانهای است که داستانش از دل مردم بیرون آمده و برای مخاطب قابل باور و ملموس است. به عبارت محدود به یک قشر خاص نیست. و همین مهم باعث شده تا «گرامافون» در یک بستر دانشجویی خلق شود.
این کتاب در ۲۴۲ صفحه منتشر شده و تاکنون دو بار به زیر چاپ رفته است.
«در فاصله دو بوسه»
«در فاصله دو بوسه» شرح زندگی و شهادت شهید مجید حداد عادل است که توسط برادر بزرگترش دکتر غلامعلی حداد عادل نوشته شده است. شهید مجید حداد عادل، فرزند سوم خانواده و دانشجوی رشته مهندسی متالوژی در دانشگاه صنعتی شریف بود. او دوبار توسط رژیم پهلوی به زندان رفت و به خاطر فعالیتهای ضد رژیم، بهعنوان سرباز صفر بین سالهای ۵۴ تا ۵۶ در مشهد و شیراز دوران سربازی را گذراند. مجید برای تحصیلات تکمیلی راهی انگلستان شد و در آن کشور نیز فعالیتهایش علیه رژیم منحوس پهلوی را ادامه داد؛ اما با تبعید امام (ره) به پاریس، درس را رها کرد و به خدمت امام (ره) شرفیاب شد.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مجید همراه با برادران مسلمان خود به سفارت طاغوت در لندن حمله کرده و با اخراج دیپلماتهای طاغوت از سفارت، عملاً اداره آن را در کنار دوستان بر عهده گرفت. عکس وی در حالی که بر بام سفارت ایستاده در همان زمان در روزنامه گاردین به چاپ رسیده است. او اولین کسی بود که در سفارت عکس شاه را پایین آورد و عکس امام را جایش نصب کرد. یک هفته از پیروزی انقلاب نگذشته بود که به عشق اسلام و قرآن، درس و تحصیل را رها کرد و به ایران بازگشت.
خالصانه در خدمت انقلاب بود و هرجا که میدید به نیرویی احتیاج است، به آنجا میرفت. مدتی در نخستوزیری به فعالیت در یکی از مراکز مهم و حساس پرداخت و پس از سامان دادن به آن مؤسسه، به جهاد سازندگی که نوبنیاد بود پیوست و مدتی مسئولیت بخش فرهنگی جهاد سازندگی مرکز را بر عهده گرفت. بر فعالیتهایی از قبیل نشر کتاب، شکل دادن و سازماندهی نیروها و خصوصاً انتشار مجله «جهاد سازندگی» نظارت کرد. مجید حداد عادل به مدت نُه ماه عضو شورای سرپرستی تولید رادیو در صداوسیما بود و در ساماندهی به وضع موسیقی در رادیو در آن دوران حساس، کارهای ارزشمندی را نجام داد.
با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، حضور در جبهه را پذیرفت و بهعنوان دیدهبان توپخانه در گیلانغرب به دفاع از خاک پاک کشور پرداخت. ستاد ارتش، او را به تهران فرا خواند؛ اما او همکاری با شورای عالی دفاع و شورای تبلیغات جنگ را آغاز کرد و اندکی بعد معاونت سیاسی و اداری استانداری کرمانشاه را پذیرفت و سپس سرپرستی استانداری کرمانشاه را بر عهده گرفت. سرانجام عصر روز سهشنبه هفتم مهرماه ۱۳۶۰ در جبهه «دارخوین» از ناحیه سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به شهادت رسید. این کتاب اخیراً در ۵۶۰ صفحه به زیر چاپ رفت.
«متولد زندان»
یکی از راههای روایت، نوشتن و بیان واقعیات در قالب داستانسرایی است. از این رو انتشارات شهید کاظمی رمان «متولد زندان» به قلم مرتضی احمر با محوریت نخبهای که جذب سرویس اطلاعاتی جاسوسی موساد شده است را در ۱۷۶ صفحه منتشر کرده است.
این رمان در بیست و سه فصل جریان نفوذی که در قالب گردشگر و گیاه شناس وارد منطقه خنداب اراک میشود و البته حوادث منافقین و اعدام های مجاهدین خلق در سالهای ۱۳۶۷ را بازگو می کند.
داستان شروع پرهیجانی دارد. با شخصیتی با نام کیوان روبهرو هستیم که همان ابتدای کتاب متوجه میشویم پدرش به دلیل عضویت در سازمان مجاهدین اعدام شده است. اما کیوان تحت تربیت پدربزرگش، فردی مذهبی و انقلابی به بار میآید و در مسجد، هیئت و فضاهایی این چنینی حضور پررنگی دارد. تا اینکه در دوران دانشجوییاش و طی یک اتفاق در وسط ماجراهای کوی دانشگاه در سال ۷۸ دستگیر و رفتهرفته از فضای انقلابی خارج میشود و تحتتأثیر دوستان و آشنایانش به سمتوسویی دیگر میرود. اما این گرایش اصلاً اتفاقی نبوده؛ بلکه با توجه به سابقه خانوادگیاش، توسط عوامل جاسوسی رصد میشده و افرادی با صحنهسازی او را جذب خود و سپس تشکیلاتشان کردند.
نظر شما