به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، عبداللهی در این شعر آورده است:
قنوت گریه گرفتم عزای دیگر را
میان روضه که دیده، عروج پیکر را؟
غبار ماتم افلاک با سکوتی تلخ
گذاشت در دل طوفان، غم صنوبر را
محرّم آمده از نو ولی بگو ای دل
چگونه شرح دهم آن غروب آخر را؟
شبیه حرمله این بار قوم کودککش
نشانه رفته گلوی هزار اصغر را
به خیمههای پُر از بغض نالهها سوگند
کنار علقمه بشنو صدای مضطر را
به اشکهای سحرخیز جانب غزه
ببین به هیئت خون، لالههای پرپر را
به مقتلی که در آن، کودکان به خون خفتند
بخوان عزیز دو عالم، فراز آخر را
سقوط لشکر صهیون چقدر نزدیک است!
و قدس! منتظر است آن طلوع دیگر را
نظر شما