جمعه ۲۰ شهریور ۱۳۸۸ - ۰۸:۰۰
سرور اوصيا در خضاب خون

چاپ نخست كتاب «گزارش لحظه به لحظه از شهادت اميرالمومنين(ع)» نوشته محمدرضا انصاري از سوي انتشارات دليل‌ما منتشر و روانه بازار نشر شد./

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، اين اثر كه در قالب داستاني  تهيه شده، جمع‌بندي و تدوين ماجراي شهادت مولي‌الموحدين اميرالمومنين(ع) در 9 مرحله است كه با مراجعه به تمامي منابع مربوط به موضوع تنظيم شده و حتي يك كلمه هم به عنوان تخيل آورده نشده است.

مرحله  نخست اين كتاب «پيشگويي از شهادت اميرالمومنين(ع)» را در كلام پيامبر(ص) جست‌وجو مي‌كند. شهادت نخستين وصي آخرين پيامبر در كتب پيامبران پيشگويي شده بود. همچنين حضرت رسول خاتم(ص) در مناسبت‌هاي مختلف خبر از اين مصيبت عظيم مي‌دادند. اميرالمومنين(ع) نيز در طول زندگي بارها شهادت خويش را پيشگويي كرده و كيفيت آن را بيان فرموده بودند. از جمله این پیشگویی‌ها آن‌که مردي يهودي نزد اميرالمومنين(ع) آمد و پرسيد: وصي پيامبرتان مي‌ميرد يا كشته مي‌شود؟ حضرت فرمود: «با ضربتي بر سر و محاسني از خون خضاب شده كشته خواهد شد». يهودي گفت: راست گفتي، به خدا قسم اين مطلب به خط هارون و املاي حضرت موسي(ع) نوشته شده است.

 اميرالمومنين(ع) درباره قاتل خويش نیز فرمود: «او مردي گمنام و بي‌اصل و نسب است كه با حقه و فريب و در غير جنگ مرا خواهد كشت. واي بر مادر او كه فرزندش شقي‌ترين فرد بشر است! او آرزو خواهد كرد كه اي كاش مادرش او را به دنيا نمي‌آورد. او و قاتل شتر حضرت صالح(ع) همتاي يكديگرند.»
همچنين حضرت اين آيه را تلاوت مي‌كرد: «اذ انبعث اشقاها(شمس، آیه 11)»: «هنگامي كه شقي‌ترين آنها برانگيخته شد» كه اشاره به ماجراي قاتل شتر حضرت صالح(ع) دارد. آنگاه به محاسن و سر خويش اشاره کردند و مي‌فرمودند: «قسم به آنكه جانم به دست اوست، محاسنم از خون سرم خضاب خواهد شد.»

مرحله دوم «پيمان‌نامه قتل اميرالمومنين(ع)» نام دارد. مسير زندگاني ابن‌ملجم و شقاوت او و عواملي كه باعث گمراهي وي شد، مقدماتي بود كه نتيجه‌اش اقدام او به قتل وصي پيامبر(ص) شد و آن جنايت عظيم را رقم زد. 

هنگامي كه مردم براي خلافت ظاهري با اميرالمومنين(ع) بيعت كردند، حضرت نامه‌اي به حاكم يمن نوشت و از او خواست تا ده نفر از عاقلان و فصيحان و معتمدان و شجاعان و عارفان و عالمان آن كشور را نزد ايشان بفرستد. او پس از خواندن نامه، صد نفر را انتخاب كرد. سپس از بين آنها هفتاد نفر و از ميان آنان نيز سي نفر و بالاخره ده نفر را برگزيد كه يكي از آنها «عبدالرحمان‌بن ملجم مرادي» بود. سپس آن ده نفر را در پاسخ به نامه حضرت به كوفه فرستاد. 

اميرالمومنين(ع) به چهره نمايندگان نگريست و آنان را نزد خود فراخواند. سپس دستور داد به هر يك لباس و عبا و اسبي گرانقيمت هديه دهند و از آنان پذيرايي كنند. آنگاه ابن‌ملجم مقابل حضرت ايستاد و درباره فضايل و شجاعت اميرالمومنين(ع) و ازدواج ايشان با حضرت زهرا(س) و منزلت‌هايي كه در قرآن ذكر شده است، اشعاري خواند. سپس گفت: یا اميرالمومنين، ما را به هر سويي كه مي‌خواهي بفرست تا آنچه تو را خوشحال مي‌كند از رفتار و كردار ما ببيني. به خدا قسم، ما شجاعاني بي‌باك و دانشمنداني زيرك و پهلواناني جنگاور هستيم.
اميرالمومنين(ع) سوال كرد: «نام تو چيست؟» گفت: عبدالرحمان‌بن ملجم مرادي. حضرت فرمود: «آيا مرادي تو هستي؟» گفت: آري يا اميرالمومنين. حضرت فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون. لا حول و لا قوة ‌الا بالله العلي‌العظيم»! حضرت همچنان كه به چهره او مي‌نگريست دست بر روي دست مي‌زد و مي‌فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون». سپس بار ديگر فرمود: «و اي بر تو! آيا مرادي تو هستي؟!» گفت: آري. آنگاه حضرت اين شعر را خواند: «من آشكارا به تو محبت مي‌كنم، در حالي كه تو از دشمنان من هستي، من زندگي او را خواستارم و او مرگ مرا مي‌خواهد؛ آري، بر دوست مرادي خويش اتمام حجت كرده‌ام.»

«مراحل نقشه قتل اميرالمومنين(ع)» عنوان مرحله سوم اين اثر است.
پيمان شوم بسته شد و ابن‌ملجم با دو انگيزه قوي به سوي كوفه حركت كرد؛ يكي ازدواج با قطام و ديگري قتل اميرالمومنين(ع) به خاطر انتقام كشته‌هاي جنگ نهروان. 

ابن‌ملجم كه تصميم قطعي براي قتل اميرالمومنين(ع) گرفته بود و بر سر آن با هم‌كيشانش عهد و پيمان بسته بود، به خانه قطام آمد و ساعتي را با او به عيش و نوش گذرانيد. آنگاه براي اين‌كه مصمم بودن خود را نشان دهد، گفت: «من و تو براي كشتن علي با هم عهد كرده بوديم. اگر بخواهي او را همراه دو فرزندش حسن و حسين به قتل مي‌رسانم!» سپس با اشاره به ماجراي ازدواج، كيسه‌اي را كه پول‌هايش در آن بود، به قطام داد و گفت: در اين كيسه بيش از سه هزار دينار و قيمت كنيزي آرايشگر و آوازه‌خوان است. 

قطام گفت: «به خدا قسم، ماندن تو را نزد خويش اجازه نمي‌دهم تا هنگامي كه براي قتل او سوگند ياد كني.».ابن‌ملجم قسم ياد كرد كه حتي اگر قطعه قطعه شود، اميرالمومنين(ع) را به قتل برساند. آنگاه قطام اجازه داد آن شب را بدون آنكه ازدواج كنند، نزد او بماند!
آن دو فرداي آن روز با هم ازدواج كردند و قطام از پسر عمويش «وردان‌بن مجالد» درخواست همكاري با ابن ملجم را كرد و او نيز پاسخ مثبت داد. 

ابن‌ملجم در فرصت بيست و هشت روزه‌اي كه داشت با كمك قطام مراحل توطئه را آماده مي‌كرد و از سوي ديگر اميرالمومنين(ع) به اصحاب خاص و بعضي شيعيان خبر از قاتل بودن او مي‌داد. 

حضرت روزي ابن‌ملجم را ديدند و فرمودند: «خدا عبدالرحمان را لعنت كند!» او گفت: اما يا اميرالمومنين، من تو را دوست دارم. حضرت سه بار فرمود: «به خدا قسم، دروغ مي‌گويي كه مرا دوست داري.»
ابن‌ملجم گفت: يا اميرالمومنين، من بر محبت شما قسم ياد مي‌كنم، اما شما سه مرتبه بر دشمني من سوگند ياد مي‌كني؟ حضرت فرمود: «واي بر تو! خداوند ارواح را دو هزار سال قبل از اجساد آفريد و آنها را در هوا ساكن كرد. هريك در آنجا يكديگر را شناخته باشند، در دنيا نيز با هم انس خواهند گرفت. هريك در آنجا يكديگر را نشناخته باشند، در دنيا با هم اختلاف دارند. روح من روح تو را نمي‌شناسد.» 

وقتي ابن‌ملجم رفت، حضرت فرمود: «اگر مي‌خواهيد به قاتل من بنگريد به اين شخص نگاه كنيد». بعضي از اصحاب گفتند: آيا او را به قتل نمي‌رساني؟ فرمود: «از اين عجيب‌تر سخني نيست! آيا مي‌گوييد قاتلم را ـ‌كه خدا لعنتش كند‌ـ بكشم؟» 

ابن‌ملجم همراه «وردان» و «شبيب» قبل از شب نوزدهم نزد قطام ـ‌كه در مسجد اعتكاف كرده بود‌ـ آمدند و گفتند: تصميم قطعي خود را براي قتل اين مرد گرفته‌ايم. آيا نقشه‌اي نداري كه بتوانيم او را در خانه‌اش به دام اندازيم؟
قطام گفت: بايد قتل او را هنگام آمدنش به نماز صبح اجرا كنيد، زيرا او در تاريكي شب به مسجد مي‌آيد و شما مي‌توانيد كنار در به كمين او بنشينيد. هنگامي كه داخل شد بر او هجوم آوريد و همه با هم ضربتي بزنيد و در تاريكي از مسجد خارج شويد و پراكنده گرديد... .

مرحله چهارم «آخرين روزهاي اميرالمومنين(ع)» را رقم مي‌زند.
ابن‌ملجم و هم‌دستانش براي قتل وصي پيامبر(ص) آماده شدند و منتظر شب نوزدهم ماه رمضان براي اجراي نقشه ماندند. اميرالمومنين(ع) نيز در طول ماه رمضان چندين بار به افراد مختلف شهادت خويش را خبر داد. 

شب نوزدهم ماه رمضان فرا رسيد، در حالي كه ابن‌ملجم بسيار مضطرب و نگران بود. مقداري از شب گذشته بود كه قطام از اعتكاف به خانه آمد و ابن ملجم و شبيب و وردان نيز در خانه او جمع شدند.
قطام مقداري طعام و شراب آورد و هرسه نفر خوردند و نوشيدند. 

«اجراي نقشه قتل اميرالمومنين(ع)» به شهادت رساندن حضرت علي(ع) را در مرحله پنجم به تصوير مي‌كشد. 

اميرالمومنين(ع) وارد مسجد شد و افرادي كه در بين آنها ابن‌ملجم نيز بود را از خواب بيدار كرد. ابن‌ملجم بيدار شد و حركتي به خود داد كه گويي مي‌خواهد برخيزد، اما از جاي خود بلند نشد. اميرالمومنين(ع) فرمود: «قصد انجام كاري داري كه نزديك است به خاطر آن آسمان‌ها از هم بپاشد و زمين تكه تكه شود و كوه‌ها سرنگون شوند. اگر بخواهي به تو خبر مي‌دهم چه چيزي زير لباس داري!»
سپس حضرت او را رها كرد و به محراب رفت و مشغول نماز شد. هنگامي كه ابن‌ملجم فهميد اميرالمومنين(ع) نماز را شروع كرده به سرعت برخاست و كنار نزديك‌ترين ستون به محراب ايستاد.
حضرت ركعت اول را خواند و به ركوع رفت و اولين سجده را انجام داد و سر بلند كرد. در آن هنگام ابن‌ملجم شمشيرش را از غلاف كشيد و شعار خوارج را فرياد زد: «الحكم لله، لا لك و لاصحابك؛ حكم براي خداست نه براي تو و اصحابت.»
 
سپس به طرف محراب حمله برد و شمشير را بلند كرد و با شدت تمام بر سر اميرالمومنين(ع) فرود آورد. دست خيانتكار، جنايتي عظيم را رقم زد و شمشير مسموم فرق حضرت را تا سجده‌گاه شكافت. 

با فرود شمشير ابن‌ملجم، اميرالمومنين(ع) بدون آنكه سخني از درد بگويد فقط فرمود: «بسم‌الله و بالله و علي ملة رسول‌الله. فزت و رب‌الكعبة»؛ و بدون هيچ تكيه‌گاهي در بين نماز با صورت بر زمين افتاد و در خون خود غلطيد و چشمان و صورت و محاسن مباركش خونين شد.
از سوي ديگر شبيب نيز خواست ضربتي بزند اما خطا كرد و شمشيرش به سقف مسجد اصابت كرد. آنگاه ابن‌ملجم و شبيب از مسجد فرار كردند. 

مرحله ششم كتاب «از ضربت تا شهادت اميرالمومنين(ع)» را بازگو مي‌كند.
اكنون كه ضربت شمشير زهرآلود بر فرق اميرالمومنين(ع) خورده بود، اثر زهر در بدن حضرت پيشرفت مي‌كرد و اولين علامت آن بيهوشي‌هاي پي در پي بود كه عارض امام مي‌شد.
امام علي(ع) هنگامي كه به هوش آمدند، به دو پسرشان فرمودند: «ابن‌ملجم را در حبس نگاه داريد و به او غذا و نوشيدني خوب بدهيد و رختخوابش را نرم كنيد و اسارت خوبي را برايش تدارك ببينيد. اگر زنده ماندم، تصميم خواهم گرفت كه با او چه كاري انجام دهم؛ و اگر از دنيا رفتم او را قصاص كنيد؛ اما هرگز مثله نكنيد.»

با شروع مرحله هفتم كتاب «وصيت‌هاي اميرالمومنين(ع)» بر كتاب دل‌ها نقش مي‌بندد.
هنگام وصيت اميرالمومنين(ع)، امام حسن و امام حسين(ع) و محمد حنيفه و فرزندان ديگر حضرت و بزرگان بني‌هاشم و عده‌اي از شيعيان و اصحاب خاص نزد امام حاضر و شاهد بودند. حضرت كتاب و اسلحه را ـ‌كه ارثي از گذشتگان بودـ به امام حسن(ع) دادند و فرمودند: «پسرم، پيامبر(ص) به من دستور داده به تو وصيت كنم و كتاب و سلاح را به تو بدهم، همان‌گونه كه او به من وصيت كرد و كتاب و سلاح را به من داد. پيامبر(ص) دستور داده كه تو نيز هنگام شهادت اينها را به برادرت حسين بدهي.» 
پس از آن به امام حسين(ع) فرمودند: «پيامبر(ص) به تو نيز دستور داده كه هنگام شهادت آنها را به پسرت علي‌بن حسين بدهي.» آنگاه رو به امام سجاد(ع) كردند كه در سن دو سالگي بود و فرمودند: «پيامبر(ص) به تو نيز دستور داده كه هنگام شهادت به پسرت محمد‌بن علي وصيت كني و اينها را به او بدهي و از سوي پيامبر(ص) و من به او سلام برسان». سپس به امام حسن(ع) فرمودند: «پسرم، تو وصي من هستي و تصميم چگونگي قصاص ابن‌ملجم به دست توست. اگر مي‌خواهي او را ببخش يا قصاص كن.»
آنگاه اميرالمومنين(ع) وصيت كتبي خود را فرمودند و عبدالله‌بن ابي‌رافع كه كاتب حضرت بود، آن را نوشت:
«بسم‌الله الرحمن الرحيم
اين نوشته را علي‌بن ابي‌طالب وصيت كرده است:
او شهادت مي‌دهد كه خدايي جز الله نيست و تنهاست و شريكي ندارد و محمد(ص) بنده و فرستاده اوست كه براي هدايت و دين حق فرستاده شده تا بر همه غالب شود هرچند مشركان كراهت داشته باشند.
نماز و عبادت و زندگي و مرگ من براي خداوند است كه شريكي ندارد، و به من كه از مسلمانان هستم، اين‌گونه دستور داده شده است.
شما را به تقواي خداوند وصيت مي‌كنم و از شما مي‌خواهم كه با دين اسلام از اين دنيا برويد و به ريسمان پروردگار چنگ زنيد و متفرق نگرديد.
با خويشان و فاميل خود رابطه داشته باشيد و صله رحم كنيد تا خداوند حساب روز قيامت را بر شما آسان كند...»

«بستر شهادت اميرالمومنين(ع)» عنوان مرحله هشتم کتاب است.
اميرالمومنين(ع) در آخرين شب درباره غسل و كفن و دفن به امام حسن و امام حسين(ع) وصيت‌هايي كردند و در بخش‌هايي از آن فرمودند: «من امشب از شما جدا مي‌گردم و به حبيبم محمد(ص) ملحق مي‌شوم، همانگونه كه به من وعده داده است. يا حسن، هنگامي كه از دنيا رفتم سه كفن از استبرق بهشتي و آبي كه جبرئيل از بهشت آورده در ايوان خانه مي‌بينيد. مرا با آن آب غسل بده و بدنم را با پارچه‌اي كه بدن رسول خدا و فاطمه(ع) را با آن خشك نمودم، خشك كن. سپس حنوط و كفن كنيد و در تابوتي كه در ايوان خانه است، قرار دهيد.
هيچ يك از شما جلوي تابوت را برندارد. شما عقب تابوت را برداريد و دنباله روي آن باشيد. هنگامي كه به سوي نجف رفتيد، صخره‌اي سفيد و نوراني مي‌بينيد و نسيمي مي‌وزد و قدم‌هايتان مي‌ايستد كه آنجا اول طور سيناست...»

مرحله نهم كتاب، مراسم «خاكسپاري اميرالمومنين(ع)» و وداع با او را بازگو مي‌كند. 

اکنون با چشمانی اشکبار و قلبی سوزان در فراق پدری مهربان در این ایام، و در لیالی شب‌های قدر به سوگ می‌نشینینم. «السلام علیک یا امیرالمومنین(ع)... .»

چاپ نخست كتاب «گزارش لحظه به لحظه از شهادت اميرالمومنين(ع)» در شمارگان 5000 نسخه، 104 صفحه و بهاي 12500 ريال راهي بازار نشر شد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط