جمعه ۵ خرداد ۱۴۰۲ - ۲۲:۰۰
مورگان شوستر، راوی دوره‌ای از اختناق در ایران/ تاریخ مشروطیت در خاطرات مستشار خارجی

مورگان شوستر از اندک مستشاران خارجی خوشنام در تاریخ ماست و بیشتر او را با خدمات صادقانه‌اش به یاد می‌آوریم. کتاب خاطرات او از ایران نیز یکی از منابع شناخت تاریخ مشروطیت است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، فقط هشت ماه در ایران زندگی و کار کرد و تقریباً به هیچ‌کدام از اهدافی که در سر داشت نرسید، اما نام نیکی از خودش به جای گذاشت. مورگان شوستر، آمریکایی بود و به دعوت دومین مجلس شورای ملی برای ساماندهی به امور مالی کشور ما به ایران آمد و در دوران کوتاه خدمتش آنچه از دستش برمی‌آمد انجام داد. دوران مستشاری‌اش در ایران کوتاه بود، چون روس‌ها از نظم و انسجامی که او در امور مالی ایجاد کرده بود و نظارت سخت‌گیرانه‌ای که بر گمرک شمال اعمال می‌کرد خشمگین شده بودند زیرا گمرک شمال و تجارت در سراسر نیمه شمالی کشور ما را سهم خودشان می‌دیدند و حقی برای دولت ایران -و کارکنان دولت ایران- در نظارت بر آن‌ها قائل نبودند.
 
شوستر از ایران رفت و بعدها که شرایط تغییر کرده بود یک یا دو بار دیگر برای کار به کشور ما دعوت شد اما او که تا بیست‌وششم مه 1960 عمر کرد، دیگر به ایران برنگشت و  خاطرات ایران با او باقی ماندند. بخشی از این خاطرات را در کتابی با عنوان «اختناق ایران» روایت کرد و راوی مقطعی حساس از تاریخ مشروطیت ایران شد.
 
«اختناق ایران» که دو ترجمه، یکی بسیار قدیمی و دیگری نسبتاً جدید از آن وجود دارد، کتاب بسیار ارزشمندی است. هم روایت ناظری بیرونی از وقایع و تحولات و کشمکش‌های داخلی و خارجی ایران در برهه‌ای از تاریخ مشروطیت است و هم به جزییات و ریزه‌کاری‌هایی از تاریخ آن سال‌ها اشاره می‌کند که در کمتر کتابی وجود دارند. «اختناق ایران» در فهرست منابع دست اول تاریخ مشروطیت (به‌ویژه دوره مجلس دوم) جای می‌گیرند و از این‌رو پژوهشگرانی که درباره تاریخ مشروطیت و سال‌های پایانی دوره قاجار مطالعه می‌کنند از رجوع به آن بی‌نیاز نیستند.

این کتاب نخستین‌بار، اوایل قرن سیزدهم خورشیدی به قلم ابوالحسن موسوی شوشتری جزائری به فارسی ترجمه شد. او به گفته خودش آن زمان «به حکم پیشامد و تقدیر» مقیم دکن هند بود و کتاب را نیز همان‌جا چاپ و منتشر کرد. بعدها نسخه‌هایی از آن به ایران رسید. این ترجمه که آن زمان کاری ستودنی و درخور احترام بود، اکنون دیگر کهنه شده است و برای خواننده‌ای که ذهنش با سلیقه امروزی شکل گرفته جذابیتی ندارد. حتی فهم بخش‌هایی از متن آن بسیار دشوار است و زحمت زیادی را به خواننده تحمیل می‌کند. اما ترجمه دیگر به اواسط دهه 1380 برمی‌گردد و کاری از حسن افشار است. این ترجمه به همت نشر ماهی منتشر و تاکنون چند بار تجدید چاپ شده است. بحث درباره چیره‌دستی افشار در ترجمه و برشمردن ویژگی‌های مثبت کار او تکرار مکررات و اشاره به بدیهیات است.
 

 
مرور بخش‌هایی از کتاب «اختناق ایران»
شوستر می‌نویسد: «از روز اولی که ما وارد تهران شدیم مرتب شنیدیم که نمی‌گذارند کار مهمی برای ایران صورت بدهیم، و اینکه مستشاران و مقامات خارجی دیگری هم که به ایران آمده و خواسته‌اند اصلاحاتی انجام بدهند مجبور شده‌اند یا رها کنند و بروند، یا «طرف دیگر را بگیرند»، و خلاصه اینکه بهتر است شما هم با صاحبان قدرت کنار بیایید. طولی نکشید که پی بردیم منظور از «طرف دیگر» و «صاحبان قدرت» دارودسته رجال مرتجعی است که بیشتر آن‌ها پس‌مانده‌های نظام استبدادی پیشین‌اند.»
 
او اضافه می‌کند: «این جماعت از ثروت و قدرت و نفوذ بسیار برخوردار بودند و علی‌القاعده تربیت و تحصیلات اروپایی هم داشتند. این‌ها دیده بودند ایمن‌تر و راحت‌ترند که آلت و عامل و دست‌نشانده مثلا دولت روسیه باشند و از نفوذ فراوان این دولت در جهت اغراض خود استفاده کنند، تا اینکه طرف ملت خود را بگیرند که قهرمانانه مبارزه می‌کرد ولی بی‌تجربگی و بی‌اطلاعی‌اش از سازوکار حکومت‌های انتخابی باعث می‌شد که تلاش‌هایش به جایی نرسد.»
 
شوستر می‌نویسد بسیار بعید است کسی مدتی، ولو کوتاه با ایرانی‌ها هم‌نشین شود و با آنان زندگی کند و در این هم‌نشینی مشکلاتی را که آنان با نجابت مثال‌زدنی‌شان تحمل می‌کنند ببیند اما «محبت ایرانیان را به دل نگیرد و از آمال عادلانه آن‌ها جانبداری نکند.» به نظر او تلاش‌های ایرانیان در رسیدن به اهداف انقلاب مشروطه به نتایج مطلوب نرسید، نه به این دلیل که ایرانیان اصلاح‌شدنی نیستند یا توانایی اداره خودشان را ندارند. به این دلیل که «ایران قربانی بی‌دفاع بازی کثیفی شده که چند قدرت اروپایی، با مهارتی که حاصل قرن‌ها تجربه است، هنوز بدان مشغول‌اند. قمار بر سر ملت‌های ضعیف‌تر است و حیات و شرف و ترقی کل یک قوم جریمه‌ای است که بازنده می‌پردازد.»
 
راوی می‌افزاید: «از وضع سیاسی ایران در این گیرودار، لزومی ندارد که به تفصیل صحبت کنم. نوع حکومت را شاید به‌درستی سلطنت مشروطه می‌نامیدند، ولی قید سلطنت در آن خلاصه می‌شد در وجود شاهی که فعلاً به علت صغر سن نایبی داشت و هرجا می‌رفت گله بزرگی از انگل‌های پرخرجی که به اصطلاح درباریان را تشکیل می‌دادند همراهی‌اش می‌کردند. وظایف حکومتی را در حقیقت مجلس شورای ملی انجام می‌داد که قریب 80 نماینده داشت و نمایندگان در ایالات و ولایات به‌تناسب جمعیت آن‌ها انتخاب می‌شدند. هر چند وقت کابینه‌ای با 7 عضو که با نظر نایب‌السلطنه انتخاب می‌شدند برای تصویب به مجلس معرفی می‌شد. اما از آنجا که مجلس، مطابق قانون اساسی، تنها نهاد دارای اختیار قانون‌گذاری در کشور بود و علاوه بر آن در هر زمان که اراده می‌کرد می‌توانست کابینه را با رای عدم اعتماد برکنار کند، قدرت واقعی در دست نمایندگان مجلس بود که کم‌وبیش با رای مستقیم مردم انتخاب می‌شدند.»
 
شوستر می‌نویسد: «دو قدرت بیگانه‌ای که به قول خودشان «منافع ویژه» در ایران داشتند روس و انگلیس بودند. این دو دولت طی قراردادی در سال 1907 میلادی/ 1286 خورشیدی برای این منافع خود محدوده جغرافیایی تعریف کرده بودند، و روسیه شمال را برداشته بود و انگلیس جنوب را. دولت مشروطه ایران در این زمان لااقل اسماً دولت مستقلی بود که نمایندگان دیپلماتیک دولت‌های اروپایی و نیز دولت امریکا، مطابق موازین، اعتبارنامه‌های خود را تسلیمش می‌کردند و دولت‌های روس و انگلیس هم حتی در قرارداد 1907 داوطلبانه استقلالش را شناخته و اعلام کرده بودند.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها