خیلی از کسانی که به هر دلیلی هنوز کتابهای مورد نظرشان را نخریدهاند خدا خدا میکردند که نمایشگاه یک روز دیگر تمدید شود اما مایی که ۱۰ روز است شب و روز مان یکی شده است، خیلی خوشحالیم که به روز یازدهم رسیدیم.
تازه، این شرایط معمولی ناشری است که ساکن تهران است. بعضی از ناشران هستند که به خاطر مسائلی مالی، اسکانی در تهران ندارند. مثلا یکی از همینها بود که تعریف میکرد میگفت: به خاطر گرفتن غرفه و دیگر کارهای انتشارات، هزینه زیاد شده، دیگر از نظر مالی امکان سکونت در تهران را ندارد و باید هر روز تا قم که خانه یکی از اقوام شان است برود و ساعت 4 صبح دوباره به سمت تهران حرکت کند. حتی میگفت سال قبل این قدر در این ۱۰ روز بی خوابی کشیده بوده که روز آخر مدام چشمش سیاهی میرفته.
حالا اینها را که گفتم وصف حال ناشرها بود، اما حال و روز کادر اجرایی نمایشگاه و نیروهای رسانهای هم دست کمی از ناشران ندارد، بس که در این 10 روز دویدهاند و دویدهاند و دویدهاند. ما که کار رسانهای انجام میدادیم خیلی وقتها زیر حجم انبوهی از برنامهها و نشستها، میماندیم کدام را پوشش بدهیم و کدام را نه. حتی بعضی از نشستها را یک ربع و بیست دقیقه مینشستیم و تمام نشده، میرفتیم نشست بعدی. خیلی روزها گفتوگو پشت گفتوگو میگرفتیم، بی آنکه فرصت کنیم صوت مصاحبهها را پیاده کنیم.
آقای سردبیر علاوه بر مدیریت خبرگزاری، درگیر کارهای اجرایی نمایشگاه هم بود. چند روز اول با قیافه گرفته میرفت و میآمد. یک روز که آمد و با بچهها بگو بخند داشت، یکی از خبرنگارها پرسید: «چطوره که امروز خندانید؟» گفت: «چون امشب تونستم بخوابم!»
خلاصه که شاید خیلی از کسانی که به هر دلیلی هنوز کتابهای مورد نظرشان را نخریدهاند خدا خدا میکردند که نمایشگاه یک روز دیگر تمدید شود اما مایی که ۱۰ روز است شب و روز مان یکی شده است، خیلی خوشحالیم که به روز یازدهم رسیدیم. شما هم بهتر است ما را با تعابیری مثل «فرهیخته» «نخبه» در رودربایستی قرار ندهید و به فکر اینکه باشید که یک روز بروید انقلاب و هر چه میخواستید از نمایشگاه بخرید و موفق نشدید را از آنجا بخرید. ما را هم به حال خود واگذارید که تشنه دمی آسودگی هستیم! والا!
نظر شما