به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «شبیه صدام» مجموعهای از خاطرات میخائیل رمضان، معلم عراقی اهل کربلاست که شباهت چشمگیرش به صدام حسین، زندگی او را بهطور ناخواسته تغییر داد. رمضان در سال ۱۹۴۴ در خانوادهای متوسط به دنیا آمد. پدرش معلم بود و پس از مرگ او در سال ۱۹۷۵، میخائیل تنها فرزند خانواده، راه پدر را ادامه داد و تا سال ۱۹۷۹ به شغل معلمی مشغول بود. او در خاطراتش بهروشنی شرح میدهد که زندگیاش تا چه اندازه تحت تأثیر شباهت ظاهری با صدام قرار گرفت.
با ورود صدام به صحنه سیاست در دهه هفتاد میلادی و گسترش تبلیغات دولتی، میخائیل بهتدریج دچار گرفتاری شد. نگاههای پر از ترس مردم در زادگاهش، کربلا، او را آزار میداد. هر بار که وارد مجلسی میشد، سکوتی سنگین فضا را فرا میگرفت و حاضران لب از سخن میبستند و با اضطراب او را مینگریستند. این حالت تا زمانی ادامه داشت که کسی که او را میشناخت، توضیح میداد که او صدام نیست و میخائیل رمضان است. تنها پس از این توضیح، آرامش نسبی به فضا بازمیگشت.
شباهت چشمگیر میخائیل با رئیسجمهور
در سال ۱۹۷۷، پس از آنکه صدام از شباهت چشمگیر میخائیل با خود آگاه شد، او را شخصاً احضار کرد. به گفتهی خود میخائیل، صدام از شدت شباهت شگفتزده شد و از او خواست خدمتی انجام دهد که به گفتهی صدام، «خدمتی به عراق» بود. این خدمت در واقع ایفای نقش بدل صدام در ملاقاتها و فعالیتهای عمومی، سیاسی و نظامی بود. میخائیل که چارهای جز قبول نداشت، تحت نظارت بخش ویژهای قرار گرفت و تنها در موارد ضروری و با قیافهای ناشناس اجازه خروج داشت. برای شباهت بیشتر، بینی میخائیل کوچکتر از بینی صدام بود و تحت عمل جراحی قرار گرفت تا از نظر شکل و حجم، با چهره صدام مطابقت پیدا کند.
خاطرات رمضان بهطور ویژه بر زندگی او در دوران بدلبودنش تمرکز دارد. او از حضور در دیدارهای رسمی با شخصیتهای سیاسی بینالمللی مانند حسنی مبارک و یاسر عرفات سخن میگوید، دیدارهایی که در آنها هیچیک متوجه نشدند که با صدام واقعی روبهرو نیستند. رمضان شرح میدهد که چگونه مجبور بود در این ملاقاتها رفتار، حرکات و حتی لهجه صدام را تقلید کند تا کسی شک نکند. تجربههایی که او در این نقش به دست آورد، تصویری کامل از سازوکارهای قدرت و دیکتاتوری در عراق ارائه میدهد و نشان میدهد که چگونه افراد عادی میتوانند تحت فشارهای سیاسی و روانی به ابزارهای حکومت تبدیل شوند.
میخائیل همچنین در خاطراتش بازدیدهایی از جبهههای جنگ عراق علیه ایران و روزهای اشغال کویت داشته است. او از حس اضطراب، ترس و مسئولیت سنگینی سخن میگوید که در این مأموریتها بر دوش او قرار داشت. خاطرات او پر از جزئیات محیطی، نظامی و انسانی است؛ از مشاهده تجهیزات نظامی گرفته تا رفتار سربازان و فرماندهان، و نیز واکنش مردم عادی در مناطق جنگی. رمضان تأکید میکند که این تجربهها برایش چالشی روانی و اخلاقی بود، زیرا همواره با تضاد میان نقش تحمیلی و هویت واقعیاش روبهرو بود.

یکی دیگر از بخشهای مهم کتاب، زندگی میخائیل در آپارتمان اختصاصی داخل قصر جمهوری است. او به همراه همسر خواهرش، اکرم، چند روز در این آپارتمان اقامت داشت و همه چیز برایشان فراهم بود: غذا، پوشاک، خدمات رفاهی و حتی امنیت کامل. با وجود این رفاه و امکانات، احساس اضطراب و ناآشنایی از دل او بیرون نمیرفت. خاطرات او نشان میدهد که حتی زندگی در لوکسترین شرایط نیز نمیتواند اضطراب ناشی از نقش تحمیلی و تهدید قدرت را کاهش دهد.
واقعیت تلخ زندگی دوگانه و پرخطر بدل صدام
رمضان همچنین به مسیر رسیدن به دیدار صدام اشاره میکند: خودروی مرسدس بنز ویژه، سه افسر همراه و مسیر با سرعت بالا تا رسیدن به ساختمان اختصاصی صدام. او جزئیات مسیر، زمان و واکنش خود در برابر این تجربه را با دقت روایت میکند. این بخشها نه تنها هیجان و فشار روانی را نشان میدهد، بلکه حس تعلیق و شکنندگی موقعیت انسان را در نظام دیکتاتوری منعکس میکند.
در نهایت، میخائیل رمضان با کمک نیروهای کرد و سازمان سیا موفق به فرار از عراق شد و ابتدا به ترکیه و سپس به ایالات متحده آمریکا رفت. انتشار خاطرات او و حتی تصاویری که در آنها در نقش صدام دیده میشود، واقعیت تلخ زندگی دوگانه و پرخطر او را روشن میکند. کتاب نشان میدهد که چگونه شباهت ظاهری میتواند سرنوشت انسان را بهطور کامل تغییر دهد و هویت شخصی را در سایه قدرت و اجبار از او بگیرد.
«شبیه صدام» در مجموع روایت یک انسان عادی است که در موقعیتی فراتر از توانش قرار گرفت، تصویری از فشارهای روانی، اضطراب و تضاد میان هویت فردی و نقش تحمیلی ارائه میدهد. خاطرات رمضان نه تنها به بازسازی تاریخی کمک میکند، بلکه تجربهای انسانی و روانشناختی از زندگی در سایه دیکتاتوری و ترس را برای خواننده بازگو میکند
نظر شما