سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – مرضیه نگهبان مروی: امروز هشتم دیماه است؛ روزی که نام فروغ فرخزاد دوباره در حافظه جمعی ما روشن میشود. فروغ نه فقط یک شاعر، که یک لحظه تاریخی در ادبیات معاصر ایران است؛ زنی که با صدایی شخصی، بیپروا و صادق، زبان شعر را از حاشیههای امن بیرون کشید و به متن زندگی پرتاب کرد. شعر او تجربه زیسته زنانه را به شکلی بیسابقه به ادبیات آورد و با شکستن قالبها، هم در فرم و هم در محتوا، افق تازهای پیش روی شعر فارسی گشود. فروغ همچنان خوانده میشود، چون پرسشهایش زندهاند؛ از عشق و تنهایی تا آزادی، ایمان و عصیان. نود و یک سال از تولدش گذشته، اما طنین صدایش هنوز در شعر امروز شنیده میشود.
به این مناسبت و به سبب بازخوانی کارنامه ادبی فروغ فرخزاد، سراغ نرگس باقری رفتیم؛ پژوهشگر، شاعر و استاد دانشگاه که سالهاست ادبیات معاصر، بهویژه شعر زنان، یکی از حوزههای جدی کار اوست. نرگس باقری متولد ۱۳۵۷ است و دکترای زبان و ادبیات فارسی خود را از دانشگاه تهران دریافت کرده است. او در حال حاضر دانشیار و عضو هیئت علمی دانشگاه بینالمللی قزوین است و علاوه بر تدریس، حضوری فعال در عرصه پژوهشهای ادبی دارد.
از این نویسنده و شاعر تاکنون چندین کتاب در حوزه نقد ادبی، شعر و پژوهشهای بینارشتهای روانه بازار شده است؛ آثاری که اغلب با نگاهی تحلیلی و روزآمد به متون کلاسیک و معاصر میپردازند. همچنین دهها مقاله فارسی و انگلیسی از او در مجلات علمی معتبر داخلی و خارجی منتشر شده یا در کنفرانسهای تخصصی ارائه شده است. گفتوگو با نرگس باقری، بهانهای است برای نگاهی دوباره به فروغ؛ شاعری که همچنان الهامبخش خوانشها و تفسیرهای تازه است.

خانم دکتر باقری، اگر بخواهیم سیر تحول شعری فروغ را از «اسیر» تا «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» دنبال کنیم، مهمترین نقطه گسست یا جهش فکری و زبانی او کجاست؟
من هیچوقت سیر تحول شعر فروغ را به عنوان تغییر و حرکتی ناگهانی از ضعف به قوت ندیدهام. تغییر و تحول در نگاه و هستیشناختی فروغ اتفاق میافتد اما شعرهای اولیهی او مثل اسیر، نه تنها از نظر استعارهها و تصاویر، صداقت عاطفی و جسارت بیان عشق زنانه در فضایی مردسالار بسیار قابل توجه هستند، بلکه اولین بارقههای یک شاعر پیشرو و نخستین پرسشهای فلسفی را میتوان در آنها مشاهدهکرد.
اگر چه فروغ با اولین مجموعهاش بیشتر به لحاظ زنانگی مورد توجه قرار میگیرد اما در مجموعههای بعدی منتقدان درباره قدرت شاعرانگی او نیز مطالب بسیاری مینویسند. او از همان آغاز شاعر خوبی است منتها یک شاعر جوان با دغدغههای خصوصی که همان دغدغههای زنانهی فردی او هم در جهان شعری ما امری تازه و بدیع است، او به مرور همان صداقت، همان تصویرگری و توانایی را در خدمت مضامیتی عمیقتر بهکار میگیرد.
در مجموعهی دیوار، اشتیاق زیادی به ثبت احساسات و هوسهای شخصی ندارد و رشد معنوی و روحی او آشکار است. در عصیان نیز میتوان ریشههای فکری مجموعههای بعدی را دید. بنابراین درست است که از عصیان تا انتشار تولدی دیگر، پنج سال طول میکشد اما من این را گسست نمیدانم بلکه تداوم و صیرورت میدانم.
هستهی مرکزی شعر او بیان بیواسطهی تجربهی زیستهی یک زن است که آرامآرام چند لایه و فلسفیتر میشود. در تولدی دیگر «من» شاعر از حصار رابطهی خاص خارج میشود و به یک «من» شهودگرا تبدیل میشود که مسائل اجتماعی و هستیشناختی را درونیتر و شاعرانهتر بیان میکند. این ظهور تواناییهاییست که در همان صداقت اولیه نهفته بودهاست.
فروغ چگونه توانست «تجربهی زنانه» را از سطح بیان شخصی فراتر ببرد و به امری انسانی و جهانشمول در شعر فارسی تبدیل کند؟ آیا میتوان گفت که نقش تنهایی، بدن و عشق در شعر فروغ در دورههای مختلف زندگیاش تغییر میکند و این تغییر، بلوغ فکری او را نشان میدهد؟
همینطور است، به عنوان مثال در این شعر: «تنم با بوسهی شیرینش از تو / تنم با بوی عطرآگینش از تو / نگاهم با شررهای نهانش / دلم با نالهی خونینش از تو» بدن و عشق تنها در رابطهای خصوصی نمود پیدا کرده است اما در ادامه فروغ بدن را از سطح بیولوژیک جنسیتی فراتر میبرد و بدن در شعر او واسطهی شناخت جهان میشود. او تجربههای زنانه را وارد شعر میکند و از طریق آنها به مسائل جهانشمول میپردازد و به اشعاری میرسد که در آنها مثلاً چشم جهان را به شکل تازهای میبیند مانند: «چشمم به روی هر چه میلغزید / آن را چو شیر تازه مینوشید / گویی میان مردمکهایم / خرگوش ناآرام شادی بود».
همچنین او تجربههای زنانه همچون بارداری و تولد را به امور طبیعی پیوند میزند مثلاً: «بگذار در پناه شب از ماه بار بردارم / بگذار پر شوم / از قطرههای کوچک باران / از قلبهای رشد نکرده / از حجم کودکان به دنیا نیامده / بگذار پر شوم / شاید که که عشق من / گهوارهی تولد عیسای دیگری باشد». در «آیههای زمینی» همین مسائل نشاندهندهی امری بزرگتر میشوند: «زنهای باردار نوزادهای بیسر زاییدند / و گاهوارهها از شرم / به گورها پناه آوردند».
به این ترتیب عشق، تنهایی، بدن، از رابطهای شخصی به جهانی گستردهتر وارد میشود؛ این بلوغ، گذار از یک نگاه رمانتیک به یک جهانبینی عمیقتر است.
به نظر شما جسارت فروغ بیشتر در زبان و فرم است یا در جهانبینی و موضعگیری اجتماعیاش؟
اگر موضعگیری اجتماعی و جهانبینی در زبان و فرم شعر، خودش را نشان ندهد تبدیل به شعار میشود و ارزش هنری و ادبی ندارد. در آن روزها زنانی بودهاند که از حقوق زنان دفاع میکردهاند اما فروغ به عنوان شاعر به این مسائل پرداخت. جسارت در جهانبینی بدون جسارت در فرم و زبان بینتیجه است و این دو از هم جداییناپذیرند.
فروغ چه نسبتی با سنت شعر کلاسیک فارسی دارد؟ آیا میتوان او را شاعر گسست از سنت دانست یا بازخوانی خلاق آن؟
فروغ شعرهای تغزلی دارد. بنمایههای عارفانهی خیام و حافظ در اشعارش مشهود است. ورا.ب.کلیاشتورینا، ارتباط سنت در اشعار فروغ را در به کارگرفتن ویژگیهای شعر صوفیانهی کلاسیک میداند، با خطوط اندیشهی مخصوص به خود و در شعر آزاد شعر او را گسترش و ادامهی آفرینش و خلاقیتهای نیما یوشیج میداند که ارتباط روشنی با معاصرانش دارد.
شعر فروغ گسست کامل از سنت نیست؛ بازخوانی خلاق در فرم و سبکی تازه است. زن در غزلهای کلاسیک ابژهی زیباییشناختی است؛ فروغ هم از عشق و معشوق میگوید اما از جایگاه فاعل و کنشگر؛ همچنین نگاه فروغ نگاه انسان مدرن به هستیست.
فروغ در کنار شاعرانی چون نیما، شاملو و اخوان چه جایگاه متمایزی در شکلگیری شعر معاصر ایران دارد؟
به نظرم فروغ شعر را وارد فضاهای روزمره میکند؛ کوچه، اتاق، بازار و… بدون اینکه از عمق فلسفی شعر بکاهد وارد شعر او میشوند. شعر فروغ بازتاب ذهن انسان مدرن است؛ پرسهزنی انسان مدرن را میتوان در شعرهایش دید؛ نگاهی که البته منفعل نیست. او امر سیاسی را از طریق حس و بدن نشان میدهد. او در شخصیترین حالات در حال تعامل با یک نگاه بیرونی است. این نگاه گاهی متوجه جامعه، گاهی سنت، گاهی تاریخ، گاهی مرگ است.
وجه تمایز دیگر او این است که او صدای اولشخص زن است در ادبیات فارسی؛ صدایی که زن را نه به عنوان دیگری و در حاشیه، بلکه به مرکز ادراک شعر تبدیل میکند. همین موضوع او را به عنوان یکی از شاخصترین چهرههای شعر معاصر ایران در جهان میشناساند و نسبت به دیگر شاعران معاصر ایرانی شهرت جهانی بیشتری دارد و بیشتر از شعر او گفته و نوشتهاند.
اگر فروغ امروز زنده بود به نظر شما نسبت او با مسائل زنان، جامعه و هنر در ایران معاصر چگونه بود؟ آیا شعرش همچنان رادیکال تلقی میشد؟
نمیشود نظر قطعیای داد. شاید اگر همان مسیر طی میشد با مسائل بیشتری از انسان در جهان مدرن مواجه میشد و با هستیشناختی دیگری جهان را میدید. تجربهی زیستهی بیشتری داشت، از برچسب شاعر زن فراتر میرفت و با حقایق انسانی دیگری درگیر میشد و احتمالاً شعر او متوجه آسیبپذیری همه موجودات و محیطزیست در برابر خشونت و قدرت میشد و همچنان رادیکال میماند.
از منظر یک شاعر و استاد دانشگاه، مهمترین سوءبرداشت یا کلیشهای که دربارهی فروغ وجود دارد چیست؟ و چگونه میتوان خوانش دقیقتری از آثار او ارائه داد؟
مهمترین سوءبرداشت تقلیل شعر او به بیوگرافیست. اشاره به زندگی خصوصی او و برداشتهای سطحی، توجه بیش از حد به مسائل فرامتنی به جای پرداختن به نظام زیباییشناسی شعر او، همچنین جدا کردن کامل و کنار گذاشتن آثار اولیه و ارزشگذاری بیشتر بر آثار اخیر او و مواردی از این دست. باید به فروغ نگاهی فراتر از اسطوره داشت و همواره با نگاههای تازه به خوانش شعر او پرداخت.

نظر شما