حسین زحمتکش زنجانی؛ نویسنده کتاب «نیستان دی» به بهانه حضور زینب سلیمانی، یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داد، که در ادامه میخوانید.
این درجه از حیرت، بیشتر برمیگردد به اینکه ما آدمهای دور و بر خودمان را خوب نمیشناسیم و اگر هم میشناسیم، ناقص میشناسیم. این مسئله حتی میتواند درس بزرگی برای داستاننویسها باشد. کار اصلی نویسنده داستانی، پردازش است؛ پردازش همهچیز؛ همه آنچه که ما از آنها با عنوان عناصر داستانی یاد میکنیم؛ از شخصیتها و گفتگوها گرفته تا محیط پیرامون و زمان و مکان و پیرنگ و خیلی چیزهای دیگر. همه اینها در وهله اول، نیاز به پرداخت فنی دارند و بعد هم یافتن حلقه ارتباطشان با داستان. هر جا که پای پردازش بلغزد، داستان استخوانبندی درستی پیدا نخواهد کرد.
حاج قاسم را همه ما میشناسیم؛ نه از آن شناختهای درستودرمان و همراه با جزئیات، که هر کدام بهاندازه سعه وجودی و قدرت درکمان از اطراف و بهعلاوه، عزم و اراده جدیمان برای شناختن انسانهای مهمی که چهبسا در زندگی فردی و اجتماعی ما نقش داشته باشند. تعریف جامعه یعنی همین؛ اینکه هر کس بهقدر توش و توانش، در زندگی دیگران تأثیر دارد و تأثیر میگیرد و نقش خودش را ایفا میکند و پیش میرود و تأثرش بهجای خود، اما شاید تأثیرش تا بعد از مرگش هم ادامه داشته باشد.
حاج قاسم عزیز ما، از آن سنخ آدمهایی است که همچنان در حال شدن است و توقفی در کارش نیست. او چونان رسل، همچنان جلو میرود و هدایت میکند و صراط مستقیم را نشان اهلش میدهد و به توبه میانگیزاند و بازمیگرداند. اما بیانصافی است که بخواهیم او را فقط محصور در چند حلقه فیلم و قاب عکس نظامی ببینیم و همواره تفنگ به دست، تصورش کنیم. جنبه عرفانی حاج قاسم، بیشتر از بُعد نظامیاش نباشد، کمتر نیست. با این حال حتی میتوان ادعا کرد جریان زندگی او همهاش منتهی به عرفان است و آن هم عرفان ناب و چیزی جز این نمیتواند حق مطلب را ادا کند. این نکته را کسی درمییابد که بداند عرفان چیست و مسائلش را خوب بشناسد.
در مرامنامه عرفان اسلامی، عرفانی پذیرفته است که در حرکت و پیشرونده باشد، نه منزوی و یکجانشین. بهعبارتی، جهادگر باشد، نه زاهدانه صرف. این، اشتباه بزرگ ماست که عرفان را بهطور مطلق، معادل ذکر و عبادت و زهد و کنجنشینی میدانیم. چه بسیار بودهاند در طول تاریخ، عارفانی که اهل جهاد بودهاند و معروف شدهاند به شیخ غازی، به معنای جنگاور، و سرانجام هم در نبرد با کفار، به شهادت رسیدهاند. پس عرفان را در معنای حقیقی آن نباید از جنگ و جهاد در راه خداوند، و شهادت که مقصد نهایی و نقطه اتصال با پروردگار یکتاست، جدا دید.
نیستان دی دقیقاً در همین جهت سیر میکند؛ اینکه جنبه نظامی حاج قاسم، بر جنبه عرفانیاش سایه نینداخته و او گرچه جنگاور و جهادگر است، اما مگر عرفان جدای از جهاد است که او را نظامی بدانیم و عارف نه؟! عرفانی که میانهای با جهاد ندارد، شاخصه اصلی عرفانهای نوظهور است و آنچه بهراستی بدان عرفان کاذب میگوییم. عرفان حقیقی در تعادل پیش میرود و حاج قاسم بهواقع، نمایانگر آن است و هر که جز این اعتقاد داشته باشد، نه عرفان را خوب شناخته و نه حاج قاسم را.
نظر شما