یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۵:۱۰
کودکان در زمانه بحران؛چگونه با آن‌ها از واقعیت‌های تلخ اما ضروری حرف بزنیم؟

دنیای امروز پر از صداها و تصاویری است که می‌توانند ذهن کودک را درگیر، نگران یا ترسان کنند؛ از اخبار جنگ گرفته تا گفت‌وگوهای پراسترس بزرگ‌ترها. اما راه محافظت، پنهان‌کاری نیست. کودکان نیاز دارند واقعیت را بشنوند، اما با زبانی متناسب، همراه با صداقت، توجه و فضایی امن برای بیان احساسات‌شان.

سرویس کودک و نوجوان- خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - تصور اشتباه ما این است که کودکان «زغوغای جهان فارغ‌» اند و در دنیای بی‌خبری به سر می‌برند. در حالی‌که بچه‌ها هم، چون ما بزرگ‌ترها در برابر هجوم اخبار تلخ و اتفاق‌های ناخوشایند دنیا قرار می‌گیرند. جنگ، بلایای طبیعی، خشونت یا حتی ناآرامی‌های اجتماعی می‌تواند ذهن کودک را درگیر کند و سکوت والدین یا بی‌توجهی به احساسات کودک، نه تنها از شدت نگرانی‌های او کم نمی‌کند، بلکه ممکن است اضطراب، ترس و سردرگمی‌اش را افزایش دهد.

گفت‌وگوی صادقانه و در عین حال حساب‌شده با کودک، یکی از مؤثرترین راه‌ها برای کمک به او در مواجهه با دنیای پیچیده و گاه نگران‌کننده اطراف است. یعنی به او دروغ نگوییم؛ از سوی دیگر توان و ظرفیت روانی‌اش را هم در پذیرش رویدادهای تلخ و اخبار آسیب‌زا و استرس آور در نظر بگیریم. به عبارتی ما نباید احساسات کودک را نادیده بگیریم و واقعیت را با او در میان نگذاریم. بلکه باید راهی پیدا کنیم تا او از حس و حال‌های ناخوشایند خود و از بیم و تردید و نگرانی‌اش بگوید.

شناخت ذهن کودک و تفاوت‌های سنی

درک کودکان از وقایع تلخ به شدت وابسته به سن، تجربه، و محیط اطراف‌شان است؛ به همین دلیل باید نحوه گفت‌وگو با آنها را با توجه به سن و سال‌شان تنظیم کرد. طبیعی است که خردسالان، درک محدودی از مفاهیم انتزاعی مثل جنگ دارند. بنابراین برای گفتن از جنگ برای آنها باید از زبان ساده و استعاره‌های امن استفاده کرد. چراکه تأکید بر امنیت کودک، در این سن و سال، بسیار مهم است. اصلاً احساس امنیت، موجب رشد مغز، دلبستگی، یادگیری و تنظیم احساسات در کودکان می‌شود.

خردسالان هنوز در حال ساختن تصویرشان از «دنیا» هستند. آن‌ها نمی‌دانند دنیا، امن است یا خطرناک؛ به همین‌خاطر، نگرش آنها به دنیا از رفتار بزرگ‌ترها سرچشمه می‌گیرد. به این معنی که اگر در محیطی باشند که دعوا، تنش یا رفتار خشونت‌آمیز وجود دارد؛ به سوالات‌شان پاسخ داده نمی‌شود؛ یا کسی به گریه و شادی‌شان، توجه نمی‌کند، در ذهن خود، دنیا را ناامن، غیرقابل‌پیش‌بینی، و ترسناک می‌بینند.

از سوی دیگر برای کودکان خردسال، هنوز مرز روشنی میان خیال و واقعیت وجود ندارد. از این‌رو صدای بلند یا خبری از جنگ را ممکن است تهدیدی مستقیم برای خودشان بدانند. مثلاً اگر ببیند خانه‌ای بمباران شده، ممکن است فکر کنند «خانه ما هم، خراب می‌شود» بنابراین اگر در این لحظه‌ها، پدر و مادرها، آرامشان نکنند، احساس بی‌پناهی شدید را تجربه می‌کنند که به اضطراب پایدار، کابوس یا مشکلات رفتاری منجر می‌شود.

خردسالان، نیازی به جزئیات سیاسی یا تاریخی جنگ ندارد. آنچه بیش از همه برایشان اهمیت دارد این است که بدانند پدر و مادر و بزرگ‌ترها، کنارشان هستند. به حرف‌هایشان گوش می‌دهند. اگر از انفجار و صداهای ترسناک بترسند، در آغوش گرفته و آرام می‌شوند. خلاصه این‌که باید به کودکان ایم اطمینان را بدهیم که دنیا همچنان جای امن و مهربانی است.

اما کودکان دبستانی، مفاهیم انتزاعی مثل عدالت، ترس، جنگ، آینده و مرگ را بهتر و بیشتر درک می‌کنند و می‌توانند درباره احساسات‌شان حرف بزنند. از این‌رو شرایط جنگ یا اتفاق‌های تلخ می‌تواند برایشان، گیج‌کننده و به‌شدت اضطراب‌آور باشد. پس بهتر است با این گروه سنی درباره شرایط استرس‌زا صحبت کنیم و پنهان‌کاری نداشته باشیم چون بچه‌ها از طریق مدرسه، شبکه‌های اجتماعی، هم‌کلاسی‌ها یا تلویزیون، در جریان اطلاعات قرار می‌گیرند و ممکن است در ذهن خود به واقعیت موجود پروبال دهند و نگرانی‌شان بیشتر شود.

بگذاریم از ترس‌هایشان بگویند

پدر و مادرها باید احساسات و نگرانی‌های کودک خود را به رسمیت بشناسند و به او اجازه دهند تا از ترس‌هایش بگوید. از آنجا که بسیاری از کودکان ممکن است نتوانند از حس‌ها و ترس‌هاشان بگویند می‌توان از آنها خواست تا بنویسند؛ نقاشی بکند؛ نقش‌بازی کنند یا داستان تعریف کنند تا هیجان‌هاشان بازگویی و تخلیه شود.

همچنین وقتی کودکان با جنگ و انبوه خبرهای تلخ و نگران‌کننده روبه‌رو می‌شوند احساس می‌کنند، دنیا چه جای ناامنی است و آنها بر هیچ‌چیز کنترل ندارند؛ در چنین شرایطی ما باید زمینه‌ای فراهم آوریم تا کودکان روشنی‌ها و خوبی‌ها را هم ببینند و درک کنند. مثلاً می‌توانیم به بچه‌ها بگوییم: بیا با هم صلح و دوستی را نقاشی کنیم یا یک دفترچه راهنما داشته باشیم و به همسن و سال‌هایت بگوییم در چنین شرایطی بهتر است چه کنند؟ چون صحبت درباره راه‌هایی که انسان‌ها در بحران‌ها به یکدیگر کمک می‌کنند، تأثیر بسیار مثبتی بر کودکان دارد. پس می‌توان از آنها خواست برای بچه‌های آسیب‌دیده دعا یا در کارهای خیریه کوچک شرکت کندن. این کار حس توانمندی، همدلی و مشارکت را تقویت می‌کند و اضطراب‌شان را کاهش می‌دهد.

مراقب قرار گرفتن بیش‌ازحد در معرض اخبار باشیم

کودکان نباید در معرض اخبار خشن، تصاویر دردناک یا گفت‌وگوهای اضطراب‌آور بزرگترها قرار بگیرند. تماشای اخبار باید مدیریت‌شده، محدود و همراه با گفت‌وگو و توضیح باشد. ذهن کودک قدرت پردازش تصاویر و اطلاعات سنگین را ندارد و ممکن است دچار ترس، کابوس یا بی‌قراری شود. پس در عین‌حال که باید با آنها صادق باشیم و ترس‌هاشان را به رسمیت بشناسیم، بهتر است منابع خبری را محدود کنیم و برایشان فضایی امن برای بازی، استراحت و امید بسازیم و به این نکته توجه کنیم که امنیت روانی یعنی این‌که به او یاد بدهیم، گاهی دنیا، جای سختی برای زندگی کردن است. اما او تنها نیست و کسی هست که با او و در کنار اوست. دوستش دارد و به احساسات و نیازهایش توجه می‌کند.

گوش دادن پیش از گفتن

بسیاری از کودکان، خودشان بحث را آغاز نمی‌کنند، اما ممکن است در سکوت دچار نگرانی باشند. بنابراین بهتر است بزرگسالان زمینه‌ای برای گفت‌وگو فراهم کنند و از آنها بپرسند: «امروز چیزی شنیدی که ناراحتت کرده؟ دوست داری در مورد چیزی که فکرت را درگیر کرده، با هم حرف بزنیم؟» طبیعی است که در چنین شرایطی، کودک احساس امنیت بیشتری می‌کند و راحت‌تر به بیان احساسات خود می‌پردازد»

دنیای امروز پر از خبرهایی است که حتی بزرگترها را آشفته می‌کند، چه برسد به کودکان. اما نباید بر واقعیت‌ها، با تمام تلخی‌شان چشم ببندیم. به جای نادیده گرفتن واقعیت، باید کودکان را با دلسوزی و هوشمندی برای فهم و رویارویی با آن آماده کرد. صداقت، شنیدن، اطمینان دادن، و تقویت همدلی چهار پایه اصلی این گفت‌وگو هستند. اگر با زبان مناسب سن کودک با او صحبت کنیم، نه‌تنها از اضطرابش می‌کاهیم، بلکه کمک می‌کنیم انسانی بااحساس، مقاوم و آگاه رشد کند.

کتاب؛ راهی امن برای گفتن از ترس‌ها

کتاب کودک یکی از اثرگذارترین، امن‌ترین و پایدارترین راه‌ها برای آموزش ابراز احساسات و نگرانی به بچه‌هاست. چرا که کودک تا آموزش نبیند، نمی‌داند چطور و چگونه احساساتش را ابراز کند. کودکان از ابتدا نمی‌دانند «غم»، «ترس»، «نگرانی» یا «عصبانیت» چیست و اگر ابزار و زبان بیان احساس نداشته باشد، ممکن است احساساتش را در قالب رفتارهای ناخوشایند بروز دهد؛ مثلاً پرخاشگری کند یا منزوی و گوشه‌گیر شود. حتی ممکن است دچار مشکلات جسمی شود چراکه کودکان، ترس و اضطراب خود را با علایم جسمانی نشان می‌دهند.

کتاب کودک در قالب داستان، تصویر و گفت‌وگوهای ساده، این ابزار و امکان را به شکل غیرمستقیم و مؤثری در اختیار بچه‌ها قرار می‌دهد تا به جای گفتن از احساسات خودشان از ترس‌ها و نگرانی‌های شخصیت اصلی قصه بگویند و این فاصله امن، باعث می‌شود راحت‌تر حرف بزنند، بپرسند، حتی گریه کنند و سبک شوند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها