وقتی به دهدشت برگشت در حوزه علمیه به عنوان استاد شروع به تدریس كرد و همزمان در مسجد نماز جماعت را نیز برپا كرد. سال ۱۳۹۲ جرقهای در ذهنش زدهشد. تصمیم گرفت تمركزش را بر كار و فعالیت برای كودكان و دانشآموزان بگذارد. با این ایده كتابخوانی، قصه خوانی، نقاشی و انشانویسی در سه محور رنگ، توپ و قصه برای بچه های روستا و مناطق کمتر برخوردار را آغاز كرد.
حالا ۱۰ سالی از آن روزها گذشتهاست. تدریس در حوزه را نیز رها کرده و تنها دغدغهاش کودکان است. با کمک خیرین و جمعآوری کمکهای مردمی کتابخانهای با بیش از ۱۰ هزار جلد کتاب، در شهر دهدشت راهاندازی کردهاست و به دست کودکان و نوجوانان شمعی میدهد تا دنیایشان روشنتر شود.
آذرینژاد میگوید: خدماتمان را به همین سالن محدود نکردهایم. کتابخانه سیارمان روستا به روستا و کوچه به کوچه می گردد و کتاب در اختیار کودکان میگذارد.
وی تأکید میکند: بچهها برای علاقهمند شدن به کتابخوانی باید حتما مربی داشته باشند. زیرا مربی با انگیزه میتواند انگیزه لازم برای خواندن کتاب در بچهها ایجاد کند.
آذرینژاد با اشاره به روستاهایی که کتابخانههای بدون استفاده دارند، میگوید: برای اینکه کتابخانههایمان به این سرنوشت دچار نشوند به مربیانمان دستمزد میدهیم تا با انگیزه بیشتری با بچهها کار کنند.
وی میگوید: استان کهگیلویه و بویراحمد کمبرخوردار است و برای نهادینه کردن فرهنگ کتابخوانی، نیاز به کار ریشهای و اساسی دارد.
به باور آذری نژاد رشد جامعه تنها با رشد کتابخوانی اتفاق میافتد.
آذرینژاد فقط برای بچهها قصه نمیگوید. با آنها دوست است. به دنبال راهحلهایی است که زندگیشان رنگ بگیرد. گاهی یادشان میدهد که سیاهی و زشتی را از دیوار کلاس و مدرسه بزدایند و گاهی هم کمکشان میکند تا از سیاهی زندگیهایشان بیرون بیایند.
در این سالها با حمایت او ۶۰ مدرسه تعمیر و هزار کلاس درس نیز رنگآمیزی شده است.
برای بچهها زمین چمن اجاره میکند. یک روز در هفته دخترها و یک روز هم پسرها از پیله سخت و نامطلوبشان بیرون میآیند و در زمین چمن میدوند و فرصت رؤیاپروری پیدا میکنند.
او میگوید: در ورودی کلاسهای درس روستایی بچهها آیینه قدی گذاشتهایم تا بچهها خودشان را در آیینه ببینند و میل به زیبایی، آنها را به سمت آراسته و پاکیزه شدن بکشاند. بچهها با دیدن خویش، دوست داشتن خود و تلاش برای خوبتر کردن خود را نیز میآموزند.
به گفته آذرینژاد، بچهها گاهی برای فوتبال، بازی و وقتگذرانی اطرافش جمع میشوند اما در مسیر به سمت کتاب و قصهخوانی هدایت میشوند و این همان هدفی است که او به دنبالش است.
آذرینژاد بر این باور است کودکانی که کتاب میخوانند، شخصیتی متفاوت و پختهتر از دیگران خواهند داشت و کتابخوانی در آینده رشد فکری و شخصیتیشان را به دنبال خواهد داشت.
وی ادامه میدهد: کودکان کتابخوان در آینده سخن موافق و مخالف خود را نیز با منطق توجیه و یا رد میکنند.
روحانی قصهگو میگوید: بچهها پس از هر نشست قصهخوانی با هم گفتوگو میکنند و این کار حس پرسشگری را در آنها تقویت میکند.
وی میافزاید: چون من یک روحانی هستم خیلیها فکر میکنند باید قصههای دینی و قرآنی برای بچهها بخوانم در حالی که به نظر من کودکان هنوز به سنی نرسیدهاند که مستقیم با آنها از چنین مسائلی صحبت کرد.
او میگوید: هدفمند و متناسب با وضعیت زندگی و آسیبهای اطراف کودکان، قصههایی برایشان انتخاب میکنیم که خارجی و ایرانی بودنش فرقی ندارد؛ مهم هدف قصههاست.
او میگوید: در کنار کلاسهای قصهخوانی با کمک مشاوران تربیتی ، مهارتهای زندگی را به بچهها و خانوادههایشان آموزش میدهیم.
آذرینژاد با عشق و علاقه به میان کودکان مناطق آسیبزا و محرومتر میرود. اینکه هیچ انگیزه سیاسی و شخصی پشت فعالیتهایش نیست باعث محبوبیتش شدهاست. از هیچ سازمان و ادارهای هم توقع کمک ندارد و روشهای خودش را برای آموزش کودکان دارد. به دنبال تأثیرگذاری بلندمدت روی کودکان است به همین دلیل برای کمک به بهبود زندگی آنها، تا آموزش خانوادههایشان نیز پیش میرود.
نظر شما