متاسفانه، امروزه در عصر سلطه رسانههای نوشتاری، دیداری و شنیداری، بسیاری از گویشهای ایرانی كه بزرگترین سرمایه نقد و بقایای نیمهجان گذشته هستند، بهمانند لهجههای بومی در خطر فراموشی قرار گرفتهاند تا بدانجا که سازمان یونسکو نسبت به فراموشی زبانها و گویشهای محلی ایرانی هشدار داده است. بیشک نابودی این گویشها، به معنای زوال بخشی از هویت و حافظه تاریخی این سرزمین است؛ بنابراین نباید گذاشت که گویشها در سایهسار فرهنگهای تهاجمی به محاق فراموشی بروند.
لیلا ناظرزاده، هایکوسرا و پژوهشگر جنوبی با درک اهمیت گویشهای بومی، در کنار سرودن هایکوهای پراحساس و لطیف، با پرداختن به گویش بردستانی که در بخشی از منطقه جنوب استان بوشهر (شهرستان دیّر) رواج دارد، تلاش کرده تا این گویش باستانی را به نسل امروز بهطور علمی و آکادمیک بشناسند؛ بنابراین وی سال 1401 کتابی را که برگرفته از پایاننامه دوره ارشدش است، با عنوان «گویش بردستانی؛ آواشناسی، ساختواژه و واژگان» به همت انتشارات «مایا» راهی بازار کتاب کرده است.
از وی پیش از این دو مجموعه شعر در قالب هایکو بهنامهای «ابر آخر بهار» و «شبنم صبحگاه» از سوی نشر «مایا» منتشر شده است. ناظرزاده اما در سومین اثر خود، کاری متفاوت در حوزه گویششناسی انجام داده است. او شاعری دغدغهمند است که خواهان حفظ و شناسایی گویشهایی محلی استان خود بهویژه زادگاهش (بندر دیر) است. او این اثر را در چهار فصل که عبارتند از: «شناختنامه بررسی موقعیت جغرافیایی، وجه تسمیه و گویش)؛ «بررسی آواشناسی و واجشناسی گویش بردستانی» «ساختواژه صرف و نحو و....» و «گزیده واژگان گویش بردستانی» به همراه پیوستها و تعدادی ضربالمثل، داستان و شعر محلی گردآوری کرده است.
لیلا ناظرزاده درباره گویش کتاب «گویش بردستانی» که به کمک گویشوران جنوبی و منابع دستهاول حوزه زبانشناسی به رشته تحریر درآورده است، گفت: «گویش بردستانی در دسته گویشهای جنوب غربی ردهبندی میشود که دارای قدمتی باستانی است و با سایر گویشهای منطقه تفاوتهای فاحشی دارد، از اینرو، بهمنظور ثبت دیرینگی و تفاوتهای آن با گویشهای دیگر و همچنین بهدلیل جلوگیری از روند روبهرشد زوال گویشها و لهجههای محلی و علاقهمندی به حفظ فرهنگ بومی با بررسی علمی این گویش را در قالب یک کتاب به نسل امروز معرفی کردم تا سهم ناچیزی در حفظ و صیانت از فرهنگ بومی منطقه داشته باشم.»
درحالی که در جامعه ادبی بوشهر به هایکوسرایی شناخته میشوید اما سال جاری به حوزه گویشهای محلی آن هم گویش بردستانی گریزی زدید با رویکرد آکادمیک، چگونه وارد این مسیر شدید؟
دلیل ورود و علاقهمندیام به حوزه گویشهای محلی ارتباط مستقیم دارد به رشته تحصیلیام در دوره کارشناسیارشد؛ یعنی رشته فرهنگ و زبانهای باستان که به صلاحدید فرخ حاجیانی، استادم در دانشگاه شیراز درباره مطالعه گویش بردستانی که در واقع گویش اهالی خوب بردستان و نیز تا حدود بسیار زیادی بومیهای دیّر است، متمرکز شدم.
خوشبختانه مهر 1388 توانستم با درجه عالی از پایاننامهام با عنوان «بررسی زبانشناختی گویش بردستانی» دفاع کنم؛ اما در این قالب، فرصت مناسبی که بتوانم آن را به صورت کتاب عرضه کنم، دست نداد؛ تا اینکه به تشویق همسرم (یونس خاکی) و جمعی از دوستان، پس از ویرایشهای متعدد، کتاب حاضر که در واقع برگرفته از همان پایاننامه بود، از سوی نشر مایا به چاپ رسید. البته در تالیف این اثر از مشاورههای حیدر ابراهیمی و فاطمه حسنعالی، همکاران فرهیختهام استفاده کردم تا کتاب کاملی درباره گویش بردستانی منتشر شود.
پرداختن با رویکردی علمی به این گویش محلی که دشواریها و پیچیدگیهای خاص خود را در واجشناسی و واژهشناسی و ریشهیابی دارد، آیا شما را به چالش هم کشید؟
ویلیام سامارین در راهنمایی بررسی گویشها میگوید: «گفتار معمولی بهقدری سریع و نقشگونههای گفتاری بهقدری دقیق است که پژوهشگر اگر بخواهد کمکی به مطالعات قومنگاشتی- زبانشناختی بکند، لازم است تقریبا مانند یک بومی بر آن زبان تسلط داشته باشد» و درجای دیگر اشاره میکند، «محققی که به پژوهش زبان در محل میپردازد، بهناجار بایستی چیزهایی از مردمشناسی هم بداند.» بهطور طبیعی چون من زاده بندر و شهرستان دیّر هستم و بهدلیل همزیستی و قرابت و خویشاوندی با ساکنان بردستان و سالها تدریس در مدارس آن و همچنین تکلم همسرم به گویش دیّری که بسیاربسیار نزدیک به گویش بردستانی است، بر این گویش تسلط کافی را پیدا کردم.
البته راهنماییهای ارزشمند دکتر حاجیانی (استادم)، دکتر محمود جعفریدهقی (استاد دانشگاه تهران) و همچنین دکتر علی ناظمیانفر (دانشگاه فردوسی مشهد) که خود از بردستانیالاصل و گویشور این گویش است، استاد حسن سهولی و استاد محمد بحرینی در ساخته و پرداختهشدن این اثر با رویکردی آکادمیک بسیار مؤثر بوده است. البته در کنار آن استفاده از منابع علمی درجه اول در حوزه زبانشناسی و ادبیات فارسی و علاقه بسیار زیادم به این کار و نیز همشینی و برخورداری از تجربیات گویشوران عزیزی که نهایت همکاری را در جمعآوری دادهها و اطلاعات با من داشتند، بهطور قطع در عرضه مطلوب این اثر نقش مستقیم و بیبدلیلی داشته است.
طبق پژوهشهایی که انجام دادید، اشاره کردید که گویش بردستانی در دسته گویشهای جنوب غربی ایران قرار گرفته که با گویشهای رایج منطقه مثل دشتی و عمرونی متفاوت است، از دید شما عمده این تفاوت در کجا خودش را به رخ میکشد؟
ببینید شهرستان دیّر دارای گویشهای و لهجههای متفاوتی است که با وجود شباهتها، دارای تفاوتهای چشمگیری با یکدیگر هستند. رایجترین این گویشها همان گویش دیّری و بردستانی و دشتی است که من خود گویشور گویش دشتی هستم (البته که گویش دشتی رایج در شهرستان دیّر دارای تفاوتهای آوایی و واژگان و دستوری با گویش دشتی رایج در شهرستان دشتی است).
در دیّر در واقع به افرادی که بومی و ساکنان اصلی شهر دیّر نبوده و در اطراف و در روستاها و دشتها زندگی میکردند و عمدتا به کار زراعت و باغداری و امور مربوط به آن مشغول بوده و بعدها با گستردهتر شدن امکانات و تنوع در شغل و حرفهها و نیز رواج داد و ستد با کشورهای عربی حوزه خلیج فارس، در دیّر ساکن شدهاند، گویش آنها را نیز به نام گویش دشتی میشناسند. البته این سکونتها کمکم باعث اختلاط و ازدواج شده اما همچنان این لفظ بهمنظور تمایز گویشی استعمال میشود.
این تفاوت و تمایز گویشی را خیلی راحت با شنیدن گویشهای دشتی، دیّری، بردستانی و... میتوان متوجه شد. هرچند زبانها و لهجههای ایرانی گوناگونی که در قلمرو کنونی ایران و خارج از ایران معمول هستند، همه به دوره جدید از دستهبندیهای زبان فارسی (از اواخر دوره ساسانی تاکنون ) برمیگردند اما با وجود نزدیکی و قرابت در بین آنها تفاوتهای خاص آوایی، نحوی و ساخت واژه (صرف)، فعل و واژه وجود دارد؛ اما نکته حائز اهمیت اینکه همه افراد ساکن در منطقه، گویش یکدیگر را درک میکنند و هیچگونه ابهامی برایشان ندارد.
برای تکمیل این اثر، افزون بر منابع مکتوب تا چه میزان از منابع شفاهی و میدانی وام گرفتید؟
بیشترین سهم در گردآوری این اثر را گویشوران و تحقیقات میدانی داشتهاند. بیشتر روز و شبهای پاییز و زمستان 1387 را بهاتفاق همسرم به صورت حضوری در بردستان و در میان خانوادههایی که از گویشوران اصلی گویش بردستانی بودند، در رفت و آمد بودیم. علاوه بر آن، برای جلوگیری از اشتباهات سهوی، از ضبط صوت نیز برای ثبت صداها در بیان داستانها، ضربالمثلها یا حتی واژهها، زیاد استفاده کردم. حسن کار اینجت بود که اکثر گویشوران با علاقه تمام و با جدیت کار را دنبال و اطلاعات و دادههای لازم را در اختیارم قرار میدادند که جا دارد از خانوادههای احمد و بهمن زبیری، رضا محمدی، غلامعباس غلامپور، محمدحسین سناسیری و نیز صفر مهمار بهطور ویژه تشکر کنم که با صبوری و مهربانی مرا همراهی کردند.
این گویشوران و پیران باتجربه که اشراف کاملی به این گویش داشتند، چقدر دست شما در پردازش این اثر گرفتند؟
زمردیان در باب گویشور مینویسد: ««هر سخنگوی زبانی شرایط لازم را برای گویشوری دارا نیست. گویشور اولا باید در محل گویش متولد شده باشد و تمام عمر خود را در محل گذرانده باشد. حتیالامکان بیسواد باشد، گویش را درست تکلم کند؛ یعنی الکن نباشد و حتی کمترین لکنتی نداشته باشد.» و صادق کیا در هم در این باره گفته: «برای دریافت برخی از نکتههای دستوری و دشواریها و آگاهیهای دیگر میتوان از این گویشوران (دانشمندان و گویشوران باسواد) استفاده کرد ولی همیشه باید درستی نظر و گفتهها و یادداشتهای آنان را با پرسش از بیسوادها به آزمایش گذاشت.»
در واقع بکرترین و بهترین اطلاعات و دادهها را از افراد سالخوردهی منطقه که عمدتا بیسواد نیز بودند، به دست آوردم. ساعتها در کنارشان مینشستم و واگویهها و دردلهایشان را که گاه در سوگ فرزند یا عزیزی دیگر بود، میشنیدم. در وقتهای مختلف مثلا هنگام پخت نان، آشپزی، هنگام وضو گرفتن، شام و ناهار خوردنها همراهشان بودم و از نزدیک آنچه جویا و طالبش بودم، استحصال میکردم. جا دارد یاد و نام گویشوران درگذشته مثل دی (مادر) محسین اندخیده (راوی داستان زیبای سنگ صبور)، دیحیدر محمدی، گرگعلی زبیری و محسین (محمدحسین) سناسیری را گرامی بدارم.
با از دست دادن این افراد ارزشمند، آیا نسل جدیدتر توان و تمایل حفظ این گویش اصیل را دارند؟
جای بسی خرسندی دارد که در بردستان بر خلاف برخی مناطق و شهرها که افراد تمایل به کنار گذاشتن گویش محلی خود داشته، سعی میشود با همان گویش اصیل خود تکلم کنند و حتی فرزندان کوچک و خردسال نیز قادر به تکلم و استفاده از این گویش بوده و آشنایی کامل دارند؛ اما با همه اینها، وجود برخی واژهها و اصطلاحات کمتر استعمالشده در این گویش خواه ناخواه در معرض فراموشی قرار گرفته که باید در ثبت و ضبط آنها بیش از پیش کوشید.
فکر میکنید نوشتن و انتشار کتابهایی مثل این اثر، چقدر در شناسایی اهمیت و جایگاه گویشهای بومی موثر هستند؟
زبانها و لهجههای ایرانی گنجینههایی هستند که همچون بستر رودخانهها رسوبات فرهنگی قرنهای تاریخ ایران را در خود دارند. ادبیات فارسی از آن یک یا چند دسته از ایرانیان نیست؛ بلکه زاده و ریخته اندیشه، هوش، هنر و احساس همه دستههای ملت ایران در روزگاری بیش از هزار سال است.
در واقع هرگونه تلاش برای بررسی و شناخت و حفظ گویشها یا دستکم ثبت و ضبط آنها بهصورت زبانشناختی گامی است مهم برای جلوگیری از نابودی و فراموشی واژگان و خصوصیات زبانی آنها که خود میتواند نقش مهمی در حفظ میراث فرهنگی، ایجاد اطلس زبانشناسی ایران، فراهم کردن مواد خام برای پژوهشهای زبانی، روشن کردن معنی و فراگویی (تلفظ) برخی از واژهها که در نوشتههای باستانی آمده، چگونگی تحول زبانهای کهن به میانه و نو و نیز دریافت بهتر و روشنتر چگونگی واژهسازی در زبانشناسی ایران را ایفا کند.
برخی گمانهها «بردستان» فعلی را همان «نجیرم» باستانی میدانند که اگر صحیح باشد، پس گویش بردستانی از اهمیت بیشتری برخوردار میشود و حفظ آن امری واجب! از دید شما چگونه میتوان این گویش را ازخطر نابودی رهاند؟
به کمک تقویت و ارزش نهادن به گویشهای محلی، زبان مادری و حفظ هنجارهای ارزشمند بومی، زمینهسازی برای شناخت و شکوفایی استعدادهای بومی در زمینه شعر و ادبیات فولکلور، پاسخگویی به ذوق، سلیقه و علاقه مردم، ایجاد تحرک، شور و نشاط در بین جوانان شهر و تقدیر از قلمهایی که آثار ماندگار و ارزشمند در زمینه ادبیات و فرهنگ بومی آفریدهاند و نیز ابا نداشتن از تکلم فرزندان به گویش و همچنین تشکیل حلقهها و گروههای ادبی در منطقه و چاپ و نشر نشریات محلی موثر و فعال در این حوزه قطعا میتوان این گویش بسیار کهن را حفظ کرد.
در حال حاضر با ریزش جدی واژگان اصیل ریشهدار بومی و جایگزین شدن واژگان بیگانه مواجهایم چگونه میتوان این رویه را که از سوی نسل جدید بهخصوص در حال باب شدن است، متوقف یا کنترل کرد؟
مردم ایران اقوامی اصیل و دارای فرهنگی چندین هزار ساله هستند. رسالت معلمان، مربیان و خانوادهها این است که فرزندان و دانشآموزان خود را با این فرهنگ دیرینه بیش از پیش آشنا و مفاخر علمی و ادبی را بدون جهتگیری و سلایق شخصی و سیاسی به آنها معرفی و در پاسداشت این مفاخر ترغیب و تشویق کنند. فرزندان ما بایستی از خودآگاهی و عزت نفس کافی برخوردار باشند و این آگاهی را داشته باشند که فرهنگ دویست، سیصد ساله برخی کشورها توان و یارای برابری و رقابت با فرهنگ و هنر دیرپا و دیرینهی ایرانی- اسلامی را ندارد و این وظیفه ما است که فرزندانمان را با خطری که در این باره تهدیدکننده است، آگاه سازیم و آن بذر بیهویتی فرهنگی است که دامان این سرزمین کهن را بیش از پیش میآلاید.
آیا میتوان این گویشها را که عاملی وحدتبخش و هویتساز به شمار میروند از طریق گنجانده شدن در دیالوگ رسانه ملی یا کاربرد آنها در مدارس از سوی معلمان و دبیران در برخی از ساعتهای درسی مثل انشاءنویسی یا داستانخوانی ترویج داد؟
بله، اگر این اقدام با دوریگزینی و از همگسیختگی فرهنگی صورت بگیرد، بسیار مطلوب و سودمند است. برای روشنتر شدن منظورم از سخن دکتر صادق کیا در کتاب «راهنمای گردآوری گویشها» کمک میگیرم. او در این باره میگوید: «در زمان ما کوشش فراوان میشود که برخی گویشها مانند بلوچی، پشتو و گویشی را که در اباختر عراق به کار میرود و کردی نامیده میشود، در نوشتن به کار ببرند و رفتهرفته برای آنها ادبیات ویژه و جداگانه درست کنند. این کوشش برای نگهداری گویشها نیست؛ بلکه برای برانداختن زبان و ادب فارسی از میان سخنوران آنها و جدایی افکندن در میان ایرانیان است.
با توجه به این مهم میتوان گفت، بهترین روش برای تقویت و نگهداشت این گویشها استفاده از آنها در ساعات درس ادبیات مدارس و تقویت ادبیات فولکلور از طریق جمعآوری داستانها، ضربالمثلهای موجود در مناطق یا جمعآوری واگویهها و لالاییها و... و نیز چاپ نشریات محلی و حمایت از نویسندگان و پژوهشگران این حوزه است.
نظر شما