سلیمه باباخان را بیشتر با تصویرگری میشناسند. او متولد سال ۱۳۶۵ و فارغالتحصیل کارشناسی ارشد تصویرسازی از دانشگاه هنر تهران است و تاکنون بیش از ۱۰ کتاب تصویری منتشر کرده. تصویرسازیهای سلیمه باباخان برنده و منتخب مسابقاتی چون تصویر کتاب مسکو، قلم طلای بلگراد، نمایشگاه کتاب بلونیا، لیتل هاکای چین و گاو اوکراین بوده و آثارش در کشورهای مختلفی چون ایران، کره جنوبی، آمریکا، فرانسه، اوکراین، قرقیزستان، صربستان، چین و روسیه به نمایش درآمده است. کتاب مصور و خیالانگیز «والک و رویای سفر» نیز افتخاراتی کسب کرده است از جمله برندهشدن در جایزه تصویرسازی و طراحی کتاب روسیه ۲۰۲۰ و نامزدی در مسابقه بینالمللی تصویرگری چین. با سلیمه باباخان به بهانه بررسی این اثر گفتوگویی کردهایم که در ادامه میخوانید:
والَک زندگی قشنگ و راحتی در دریا داشت؛ ولی بهخاطر آرزویی که در سر میپروراند نقطه امنش را ترک کرد. به نظر شما جدای از مسئله سفر و کشفهای بیرونی، چه لحظههایی ممکن است برای کودکان پیش بیاید که بخواهند از نقطه امنشان بیرون بیایند و تجربههای جدید پیدا کنند؟
دوست دارم سخنم را با شعری از سعدی آغاز کنم:
«بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی».
همانطور که شما هم اشاره کردید، منظور از سفر، دو گونهی سفر بیرونی و سفر درونی است. یکی سفر به بیرون که بسیاری تجربهها از زیست و زندگی در نقاط دیگر و با مردمان دیگر بهواسطه سفر کردن به دست میآید و انسان با تحمل رنجها و سختیهای سفر تجربههای زیادی کسب میکند و نوع دیگر، سفر به درون است؛ سفر اندیشه و تخیل که هیچ محدودیت زمانی و مکانی ندارد. در این نوع از سفر که در ادبیات عرفانی ایران زمین بسیار به آن پرداخته شده است، سالِک از «خود به خود» سفر میکند و نتیجه این سفر چیزی جز شناخت و معرفت نخواهد بود. مصرع دوم بیت بالا، همان رها کردن نقطه امن زندگی است. همان نقطهای که بودا با ترک آن به مقامات معنوی رسید و آنجا که انسان خود را به چالش میکشد تا چیزهای جدید به دست بیاورد. حال برای هر کسی جنس این دستاوردها متفاوت خواهد بود. گاه، یافتن وضعیت بهتر برای زندگی است و گاهی، آگاهی و رشد فردی است که نور را دوباره به درون باز میتاباند.
برای کودکان نیز مراحل جدید و اتفاقهای روزمره مثل رفتن به مهدکودک و مدرسه، اردو یا جدا خوابیدن در اتاق شخصی، گاهی چنان بزرگ و ترسناک است که برایشان رها کردن نقطه امن محسوب میشود. اینجا تخیل به داد کودک میرسد و خود را قهرمان زندگیاش میپندارد که به تنهایی در اتاقش خوابیده است!
در بخشی از کتاب میگویید «همهی ما باید یک روزی ماجراجوییِ خودمان را آغاز کنیم تا رویاهایمان به واقعیت تبدیل شوند». شما یک بزرگسال هستید؛ ولی کودک چطور میتواند بفهمد که ماجراجوییاش به نفعِ تحقق رویایش است؟ نقش بزرگترها مثل والدین در این مرحله چیست؟
گاهی انسان رویایی دارد و به نظرش اگر آن رویا محقق شود، زندگی برای او گلستان خواهد شد؛ اما هراس از دنیای ناشناخته یا مقاومتهای والدین و اطرافیان همواره او را عقب نگه میدارد. حال باید ببینیم این قدم نگذاشتن در راه رویایی که پایان آن را هم نمیدانیم چه تأثیری در زندگی انسان خواهد داشت. در بسیاری موارد این رویا تبدیل به حسرت شده و تا پایان عمر با فرد باقی میماند. در داستان والک، هدف من به عنوان مؤلف این بود که بدون قضاوت از نتیجه رویا، دست به کار شویم؛ حتی اگر آن نتیجهای که فکر میکردیم به دست نیاید، کوچکترین دستاورد این ماجراجویی این خواهد بود که دیگر حسرت دنبال نکردن رویا را با خود به این طرف و آن طرف نخواهیم برد. همیشه باور دارم که ما در پایان زندگی برای کارهایی که دوست داشتیم و نکردیم حسرت بیشتری خواهیم خورد نسبتبه کارهای اشتباهی که کردهایم!
به نظر میرسد در کتابهای باکیفیت و چندلایه، مخاطب ما به طور همزمان کودکان و بزرگسالان هستند؛ به این معنا که کودک تا قبل از آموزش خواندن و نوشتن، کتاب نمیخواند، بلکه کتاب برایش خوانده میشود. نقش والدین یا مربی و مراقبان در بلندخوانی کتابها، بسیار کلیدی است. درواقع شاید بتوان گفت این داستان به والدین هم یادآوری میکند که هم به دنبال رویاهای خودشان بروند و هم سدی برای کودکان و فرزندانشان نباشند و مسیر تحقق ماجراجویی و شناخت جهانهای تازه را برای آنها هموار کنند؛ اما از دورتر مراقب آنها باشند. جبران خلیلجبران، نویسنده لبنانی در کتاب «پیامبر» منتشرشده در انتشارات روزنه با ترجمه حسین الهی قمشهای مینویسد: «شما کمانی هستید که از چلهی آن فرزندانتان همچون تیرهایی جاندار به آینده، پرتاب میشوند.».
اصلا چرا باید رویا داشته باشیم؟ چرا باید کودکان ماجراجویی کنند؟
بعضی چیزها در ذات انسان است، بدون این که ما بتوانیم در برابر آن علامت پرسش بگذاریم. ما رویا داریم چون انسان هستیم یا انسان هستیم، چون رویا داریم؛ یعنی این خاصیت انسان است که رویا دارد. انسان بدون رویا انسانی است که بود و نبودش یکی است. کودکان رویا دارند؛ چون زندگی برای همه آدمها یکسان و یکجور نیست. یک کودک دست دراز میکند داخل یخچال فروشگاه و هر چه میخواهد بستنی برمیدارد، دیگری باید از پشت شیشه مغازه برای رسیدن به یک بستنی آه بکشد. این تفاوتها، شادیها و غمها، داشتنها و نداشتنها سبب میشود که انسان با رویاها زندگی کند. زندگی برای بیشتر مردم -کوچک و بزرگ هم ندارد- حکم زندان را دارد: زندان محدودیتها. ما همیشه از وضعیتی که داریم کمتر راضی و بیشتر ناراضی هستیم.
اگر رویا را از کودکان بگیریم و به زندگیشان دقت کنیم، آن وقت زندگی روزمره کودکان روندی تکراری پیدا میکند. هیچ کودک پنجسالهای نمیتواند چمدانش را بردارد و به سفری دور و دراز برود؛ چون کودکان اسیر محدودیتهای متعدد هستند؛ اما او میتواند در رویاها، به هر کجا و با هرکسی که دوست دارد به سفر برود. این ماجراجویی در تخیل کودک اتفاق میافتد؛ بهخصوص کودکان خود را به جای شخصیتها و جانورانی که در کتابها میبینند، میگذارند و اینگونه احساس میکنند از بندهای ناتوانی کودکی رها شدهاند؛ یعنی ناتوانی خودشان را با رویاها جبران میکنند. در این داستان والک نمادی از کودک است. او میخواهد اول چرخه زندگی بستهای را که هر کودک در آن است بشکند و دوم میخواهد خودش را در بستر رویاهایش بهتر بشناسد. سفر رویایی جایی است که کودکان خودشان را بهتر میبینند. از سوی دیگر بسیاری اختراعات بشر ابتدا در ذهن، تخیل و رویای کسی به وجود آمده و سپس اندکاندک مجال خلق یافتهاند. ما در صورت نداشتن و دنبال نکردن رویاهای شخصی، به افرادی شبیه به هم و شبیه به ماشین تبدیل خواهیم شد که هرروز مشغول تکرار یک روند ثابت هستیم و جای بودن یا نبودنمان شفاف نخواهد بود؛ یعنی میتوانیم یکی باشیم اما با رویا دیده شویم یا میلیون باشیم اما بیرویا دیده نشویم. والک صاحب رویا شد؛ برای این که هم بتواند خودش را بهتر ببیند و هم کمک کند که کودکان خودشان را در او ببینند.
جملهای از نیکولایوا در کتاب «هنر یا پداگوژی» به خاطر دارم که میگوید: «خوانندگان کتابهای کودک همواره با ذهنهای باز با ادبیات خود روبهرو میشوند». او بر صداقت ویژه کودک تأکید میکند. سخن گفتن از پذیرش تفاوتها با کودکان بسیار سادهتر از بزرگسالانی است که کلیشههای غالب در جان و ذهنشان شکل گرفته است و گاهی هر نظری مخالف نظر و باور خود را به کلی اشتباه میپندارند! فکر میکنم این مهمترین وظیفه و تمرین ما باشد که همدیگر را همانطور که هستیم بپذیریم و دوست بداریم؛ بدون آنکه بخواهیم خود یا دیگری را تغییر دهیم و همه را مثل هم کنیم.
والک در دنیای تازه دوستی پیدا کرد. به نظر شما دوستی سرآغاز داشتن یک دنیای تازه است یا دنیای تازه بیشتر ما را با دوستیها آشنا میکند؟ آیا کودکان باید برای تجربههای جدید به دنبال دوستهای جدید باشند یا میتوانیم به آنها بگوییم که هر دوستی هم که حالا دارند درونش دنیایی از تجربههای جدید دارد؟
والک با دیدن عکسهای یک کتاب که در دریا گم شده است، متوجه میشود دنیا فقط همینجا و دریا نیست. او وقتی دخترک را میبیند، درمییابد که آن تصاویر که رویای سوزانی در دل او ایجاد کردهاند از آن دختر هستند. از او کمک میگیرد. این پیوند و دوستی درهای جدیدی را به روی والک خواهد گشود. درواقع، هر دو گزاره در پرسش شما از نظر من درست است؛ هم اهداف جدید دوستان جدید را به ما معرفی میکنند که در مسیر میبینیم مثلا دو کودک که در کلاس موسیقی همهدف و دوست میشوند و هم دوستیهای قبلی، دنیاهای جدید و خاطرات مشترکی را برای ما به ارمغان میآورند.
تصویرگری کتاب را خودتان انجام دادهاید. اول تصویر در سرتان شکل گرفت یا متن داستان والک را نوشتید؟
هر داستان با یک جرقه در ذهن آغاز میشود؛ یعنی یک چیزی در ذهن به مسئلهای تبدیل میشود و بعد آن مسئله میشود ایده اولیه یک داستان یا نمایش و هر اثر دیگری که در چارچوب کار هنری است اما سروکارش با زبان نوشتاری است. تصویر هیچوقت چنین حالتی ندارد. تصویر به شکل دیگری در ذهن، خودش را نشان میدهد و ابزار نمایش آن، نشانههای بصری است. وقتیکه تصویرگر باشی و بخواهی داستان هم بنویسی این مسئله، کمی پیچیده میشود. انگار تصویرها جلوتر از متن میدوند و باید تعادلی میان متن و تصویر برقرار کنی که کار سادهای هم نیست!
من در مرحله اول خود را تصویرگر میدانم و سازوکار ذهن من به صورت تصویری است. هیچوقت یک داستان با تمام جزییات و اتفاقات را ننوشتهام؛ یعنی دوست دارم تصاویر روایتگر باشند و بخش زیادی از روایت با تصاویر و رابطه برهمکنشی متن و تصویر دیده و خوانده شود؛ اما طرح کلی داستان از ابتدا همین بود. والک، نهنگ کوچکی بود که مدتها در ذهن من زندگی میکرد اما نامی نداشت. اواخر سال ۹۷ تصمیم گرفتم با او مواجه شوم و ازش بپرسم چه میخواهد. به کجا میخواهد سفر کند؟ اتودهایی برای شخصیت نهنگ کوچولوی داستان زدم و برایش نام «والک» را انتخاب کردم. گهواره و شیشه شیر پسرکم را که در آن زمان تقریبا یک سال داشت، به او دادم! بارها داستان را نوشتم و پاک کردم. استوریبرد اولیه را کشیدم و کمکم گسترشش دادم. استوریبرد که کامل شود به این معناست داستان سر و شکل پیدا کرده و به مرحله کتابسازی نزدیک میشود. جزییات در روند اجرای تصاویر و گفتوگوهایی که با یکی دو دوست نویسنده و تصویرگرم و خانم سحر ترهنده، مدیر هنری نشر طوطی داشتم، بارها تغییر کردند تا به نسخه نهایی که در دست شماست رسید.
تصاویر همراه کلمات داستان «والک و رویای سفر» را خیالانگیزتر کرده است. آیا کتاب مصور جدید خیالانگیز دیگری هم از شما خواهیم دید و خواند؟ برنامه کتابی امسالتان چطور است؟
ارتباط متن و تصویر در کتابهای تصویری از موضوعات بسیار مهم است و داستان و تصاویر دو بال یک کتاب برای پرواز هستند. امیدوارم کودکان که مخاطب اصلی آثار من هستند از خواندن «والک و رویای سفر» لذت ببرند و این داستان به آنها کمک کند تا رسالت و رویای خود را در زندگی بیابند. خبر خوب درباره والک این است که به زودی به زبان عربی هم منتشر خواهد شد.
یکی از تجربههای بسیار شگفتانگیز من در زندگی حرفهای و حضور در عرصه ادبیات کودکان و تصویرگری، حضور در پروژه بینفرهنگی تولید کتابهای تصویری باکیفیت برای برنامه «با من بخوان» است که به راستی نقطهعطفی در زندگی کاری من شد. این پروژه با راهنمایی ماریت تورن کویست، تصویرگر برجسته هلندیسوئدی و زهره قایینی پژوهشگر و ترویجگر تقدیرشده ایرانی که مدیر بزرگترین برنامه ترویج کتابخوانی در ایران برای کودکان (با من بخوان) هستند از سال ۹۴ آغاز شده و من در این پروژه تاکنون دو کتاب از محمدهادی محمدی، نویسنده و پژوهشگر نامآشنای ادبیات کودکان را تصویرگری کردهام. یکی از آنها با نام «۱۸+۲ دارکوب» است که داستان دو کودک ناشنواست که خودشان و نیازهایشان دیده و شنیده نمیشود. این اثر جوایز و تقدیرهای زیادی برای من به همراه داشته و تاکنون در ایران و ترکیه منتشر شده است. دیگری داستان کلاغی است که به دنبال رویایش میگردد. من بیش از یکسالونیم مشغول تصویرگری این کتاب بودهام و اینک در مراحل پایانی آن هستم. این اثر از سوی مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان (کتاب تاک) منتشر خواهد شد. کتاب دیگرم، «آفتاب مهتاب چه رنگه؟» با فرمت آکاردئونی از اشعار زندهیاد پروین دولتآبادی است که به تازگی از تنور چاپ درآمده و آماده در آغوش کشیده شدن از سمت کودکان است.
نظر شما