شنبه ۸ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۴:۰۱
کسب تجربه ضروری‌‎ترین قدم برای نوشتن داستان است/ بعد از انقلاب شرایط برای مخاطبان کودک‌ونوجوان بهتر از گذشته شد

راضیه تجار، نویسنده پیشکسوت ادبیات داستانی و دارنده نشان درجه یک هنری تاکید دارد، در کنار تجربه، استعداد، عشق، پشتکار و مطالعه لازم است اما کسب تجربه اولین اولویت است که باید از طریق مطالعه به دست آورد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، دفتر دهم کرسی روایت‌هایی از مسیر پرپیچ و خم کار فرهنگی که از سوی مدرسه ماه حوزه هنری اجرا می‌شود، با روایت راضیه تجار، نویسنده ادبیات داستانی و دارنده نشان درجه یک هنری، در گالری شماره‌ یک خانه عکاسان برگزار شد.

تجار در ابتدا به تشریح سیر زندگی و ورود به فعالیت‌های ادبی پرداخت و با بیان اینکه خداوند متعال در وجود هر کسی ودیعه‌‌ای قرار داده و به دلیل آن هرکسی در مسیر و شاخه‌ای درخشان خواهد بود که دیگران آن استعداد را ندارند، گفت: در کنار تجربه استعداد، عشق، پشتکار و مطالعه لازمه کار است اما کسب تجربه اولین اولویت است که باید از طریق مطالعه به دست آورد. در همان ابتدای جوانی اگر مسابقاتی در مجلات بود، شرکت می‌کردم و برنده می‌شدم و هیچ‌گاه عجله‌ای برای کار نداشتم.

این مدرس ادبیات داستانی درباره اینکه چگونه به قصه و داستان علاقه‌‎مند شده است، عنوان کرد: مادربزرگم یک خانم مذهبی بود که برایمان قصه و کتاب‌های دینی می‌خواند و پدرم نیز ذوق شعری داشت که گاهی متجلی می‌شد و برای امام حسین (ع) شعر می‌گفت؛ نقش این عزیزان در زندگی من مهم بود تا جایی که از گلدوزی‌های رنگی مادرم تاثیر پذیرفتم؛ البته همواره تلاش می‌کردم در کارم بهتر شوم و سعی می‌کردم مطالعه را جدی دنبال کنم. اولین کتابی که مطالعه کردم کتاب شعری از عباس یمینی‌شریف بود. کتاب کلاس دوم فارسی را قبل از شروع مدرسه خواندم و یکی از کتاب داستایوفسکی را کلاس چهارم بودم، مطالعه کردم.

این دارنده نشان درجه یک هنری به شرایط چاپ کتاب در حوزه کودک و نوجوان پرداخت و با بیان اینکه بعد از پیروزی انقلاب کتاب‌های زیادی در حوزه کودک و نوجوان منتشر شد درحالی که در گذشته چنین کتاب‌هایی وجود نداشت و باید شخص علاقه‌مند جست‌وجوی بسیاری می‌کرد، افزود: بعد از انقلاب شرایط برای مخاطبان کودک و نوجوان بسیار از گذشته بهتر شد و کتاب‌های تخصصی برای سنین مختلف به‌وجود آمد.

وی درخصوص اینکه چه چیزی در خانواده او را به سمت داستان هدایت کرد، گفت: من یک خواهر داشتم که شاگرد اول کلاس بود و دایی مادرم در اداره معارف مشغول بود و پدرم با اینکه تا کلاس ششم درس خوانده بود اما واقعا باسواد بود و کتاب‌های پرباری مثل گلستان و بوستان سعدی می‌خواند که اهل حکمت، دیانت و ضرب‌المثل بودند و پایبندی‌هایی داشتند و نوع گفتار و کردارشان جالب و جذاب بود.

این مدرس ادبیات داستانی چگونگی تحصیل خود در دانشگاه را تشریح کرد و افزود: من به رشته روانشناسی علاقه داشتم و وقتی قرار شد وارد دانشگاه شویم پدرم به من و خواهرم گفت «دانشگاهی نروید که بی‌حجاب شوید»، همان زمان دانشگاه الزهرا تاسیس شد و ما به احترام پدرمان به دانشگاه الزهرا رفتیم درحالی که دوست داشتیم برای ادامه تحصیل به آمریکا برویم و البته به ایران تعصب داشتیم و در نهایت به خاطر پدرمان مهاجرت نکردیم درحالی که این تصمیم من را اذیت می‌کرد.

این دارنده نشان درجه یک هنری دوران تاهل را یک دوره جدید در زندگی خود معرفی کرد و ادامه داد: با ازدواج مسیر زندگی من عوض شد؛ درحالی که من اصلا فرد انقلابی نبودم بخاطر یک رخداد و جذابیتی که وجود داشت با همسرم در راهپیمایی ۱۷ شهریور شرکت کردیم و شاهد اتفاقات آن روز بودیم و سپس اولین داستانم به اسم «هفت‌بند» را نوشتم. سال ۱۳۶۴ بعد از داستان «هفت بند» که بن‌مایه شهید و شهادت و جبهه داشت بخاطر جذابیتی که در بحث شهادت برایم وجود داشت متحول‎تر شدم.

تجار در تشریح فعالیت‌های فرهنگی همسرش گفت: همسر من در جبهه فیلم‌کوتاه تولید می‌کرد و من هیچ‌گاه مانع حضور او در جبهه نمی‌شدم چون این کارها برایم جذاب بود و برخی به من می‌گفتند چرا تو کفش‌های همسرت را برای جبهه آماده می‌کنی! و این کار تاجایی جلو رفت تا اینکه مجبور می‌شدیم به خانواده همسرم اطلاعات حضور او در جبهه را نگویم چراکه من این کار را دوست داشتم.

وی به آشنایی خود با حوزه هنری پرداخت و افزود: در دورانی وارد حوزه هنری شدم که امیرحسین فردی، سید حسن حسینی و امرالله خلیلی و محسن مخملباف در حوزه ادبیات فعالیت داشتند؛ در شرایطی که سه فرزند داشتم بعد از اینکه یک آگهی درباره داستان‌خوانی در حوزه هنری دیدم، داستان «هفت‌‌بند» را به دفتر حوزه هنری ارسال کردم که دعوت‌نامه‌ای به امضای امرالله خلیلی به دستم رسید. من به حوزه هنری آمدم و با محیط جالبی روبه‌رو شدم. فضای حوزه هنری همانند خانه پدری گل و گلدان داشت و به من حس و حال خاصی می‌داد و همین‌که بچه‌ها این آب و حوض را می‌دیدند به آسمان نزدیک‌تر می‌شدند. من داستانم را سه‌شنبه در حوزه هنری خواندم و با محمدرضا سرشار، سیدحسن حسنی و قیصرامین‌پور آشنا شدم که خویشاوندان خانه پدری شدند.

این دارنده نشان درجه یک هنری ورود خود به تدریس داستان‌نویسی را توضیح داد و گفت: سال ۱۳۶۷ وقتی محمدرضا سرشار گفت قصد ادامه تدریس و اداره کلاس داستانی را ندارد، این کلاس به من محول شد. ۹ سال هر هفته یک داستان در مجله «زن روز» نوشتم که موضوع آن نامه‌هایی بود که بین رزمنده‌ها و خانواده‌ها تبادل می‌شد و با یک توطئه‌ای مجله تعطیل شد و این اتفاق بسیار ما را رنجش داد و نتیجه آن شد مجله تعطیل شد و گروه دیگری با یک نگاه دیگری مجله را چاپ کردند و امروز باید این مجله بازخوانی شود.

تجار موانع فعالیت‌های فرهنگی را برشمرد و افزود: مجله «اصحاب قلم» را بعدها منتشر کردیم که به دلیل نبود پول و بودجه تعطیل شد. در مجلاتی که منتشر می‌کردیم بخاطر بازخورد خوبی که وجود داشت جریان مقابل مورد فشار قرار داده می‌شد، بنابراین برای تعطیلی این مجله گریه می‌کردم و با اینکه گفتیم باید مقاومت کنیم، مجله تعطیل شد.

این مدرس داستان‌نویسی به ذکر خاطراتی از تعطیلی کلاس‌های داستان‌نویسی پرداخت و گفت: بعد از سال ۱۳۶۷ که کلاس‌های داستان‌نویسی برقرار بود ما کلاس داستان‌خوانی داشتیم و در جلسه‌ای که ۳۹ نفر در کلاس بودند، مدیر جدیدی آمده بود و جوایزی که ما به هنرجوها برای داستان‌های برتر اهدا می‌کردیم را قطع کرده بود و بخاطر آن یکی از دانشجوها یک نامه‌ انتقادی نوشت که همان موجب تعطیلی کلاس‌های سه‌شنبه شد و من بخاطر تعطیلی کلاس گریه می‌کردم و این کلاس‌ها ۱۶ سال تعطیل شد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها