یکشنبه ۷ دی ۱۴۰۴ - ۰۶:۴۷
چگونه «سالار مگس‌ها» متولد شد؟

نامه‌های ردوبدل‌شده میان ویلیام گلدینگ و سردبیرش در انتشارات فابر، نه‌فقط پشت‌صحنه تولد سالار مگس‌ها را روشن می‌کنند، بلکه نشان می‌دهند چگونه یک نویسنده مضطرب و یک ویراستار دقیق، در کنار هم شاهکاری ماندگار ساختند.

سرویس بین‌الملل خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: وقتی ویلیام گلدینگ در سال ۱۹۵۳ نسخه تایپی Lord of the Flies (سالار مگس‌ها) را به انتشارات فابر (Faber) سپرد، این رمان پیش از آن بارها و بارها رد شده بود؛ دست‌کم هفت بار و شاید نزدیک به ۲۰ بار. نسخه‌ای فرسوده و گوشه‌تاخورده که از دست ناشری به ناشر دیگر چرخیده بود. حتی یکی از خوانندگان فابر آن را با بی‌رحمی تمام «پوچ و کسل‌کننده… آشغال و بی‌هدف» خوانده بود. با این حال، چارلز مونتیث (Charles Monteith)، ویراستار جوان و تازه‌کار فابر، چیزی در این متن دید که دیگران ندیده بودند.

مونتیث با نگاهی دقیق و پیشنهادهایی روشن، از گلدینگ معلمی دبیرستانی در سالزبری و مردی در اوایل دهه چهل زندگی خواست متن را بازاندیشی کند. نتیجه شگفت‌آور بود: رمانی که بسیار رادیکال‌تر از انتظار ویراستار حذف و بازنویسی شد و سرانجام به یکی از آثار کلاسیک برنامه‌های درسی مدارس بدل گشت. این همکاری، آغاز رابطه‌ای ۴۰ ساله میان نویسنده و ویراستاری شد که نقش او در شکل‌گیری اثر انکارناپذیر است.

مکاتبات اولیه این دو به‌شدت رسمی بود؛ دو سال طول کشید تا «مونتیث عزیز» و «گلدینگ عزیز» جای خود را به «چارلز عزیز» و «بیل عزیز» بدهند. اما اشتراکات طبقاتی و دانشگاهی هر دو دانش‌آموخته ادبیات انگلیسی از آکسفورد و پرورش‌یافته مدارس گرامر شهرستانی به‌تدریج گفت‌وگو را صمیمی‌تر کرد. گلدینگ، که می‌دانست نخستین رمانش به لطف مداخله مونتیث نجات یافته، همواره فروتنانه می‌نوشت: «طبق معمول، تصمیم با توست و من ادعای خاصی بر مالکیت کتاب ندارم.»

در سال‌های بعد، مونتیث بیشتر نقش مشوق را ایفا کرد. او با اطمینان به گلدینگ می‌گفت که پیش‌نویس‌های The Inheritors (وارثان) و Free Fall (سقوط آزاد) کامل و آماده انتشارند. اما در آثار متأخرتر، از جمله The Spire (مناره) و Rites of Passage (آیین‌های گذار)، لحن ویرایشی سخت‌گیرانه‌تر شد، بی‌آنکه این فشارها به اختلاف یا دلخوری بینجامد. گلدینگ بعدها نوشت: «همیشه حضور تو را حس می‌کردم، بی‌آنکه احساس کنم مدام بالای سرم ایستاده‌ای.»

با همه این‌ها، اضطراب نویسنده هرگز از میان نرفت. او مدام نگران بود که کم می‌نویسد، کم می‌فروشد یا بعدتر بیش از اندازه پول درمی‌آورد. در نامه‌هایش از خودش با بی‌رحمی یاد می‌کرد و پیش‌نویس‌هایش را «شلخته» و «مزخرف» می‌نامید. حتی زمانی که در Free Fall از واژه‌های رکیک استفاده کرده بود، مونتیث نه از منظر اخلاقی، بلکه از زاویه ملاحظات بازار هشدار داد: انجمن Book Society (انجمن کتاب) ممکن است واکنش نشان دهد و فروش آسیب ببیند. گلدینگ پذیرفت و عبارت های رکیک را تغییر داد.

با افزایش شهرت، دعوت‌های بین‌المللی، فروش حقوق سینمایی و تحسین منتقدان دانشگاهی، اعتمادبه‌نفس گلدینگ آرام‌آرام بالا رفت. در آمریکا از او با نوعی «انگلوفیلیای افراطی» استقبال می‌شد و در بریتانیا نشان CBE( نشانی که به افرادی اعطا می‌شود که در حوزه‌هایی مثل ادبیات، هنر، علم، آموزش، خدمات عمومی یا فعالیت‌های بین‌المللی دستاورد برجسته‌ای داشته باشند ) دریافت کرد؛ افتخاری که خودش آن را با ترکیبی از غرور و خجالت توصیف می‌کرد. با این حال، نقدها او را به وحشت می‌انداخت و اغلب در روز انتشار کتاب‌هایش از کشور خارج می‌شد تا با «تبرهایی که فرود می‌آیند» روبه‌رو نشود.

نامه‌ها همچنین دشواری‌های روزمره حرفه نشر را عیان می‌کنند: از وسواس بر سر انتخاب عنوان کتاب‌ها مثلاً وقتی گلدینگ برای سالار مگس‌ها عنوان خسته‌کننده Strangers from Within (غریبه‌هایی از درون) را پیشنهاد می‌داد، یا برای The Spire (مناره) شوخ‌طبعانه به An Erection at Barchester (برافراشتگی در بارچستر) فکر می‌کرد تا اصرار مونتیث برای دیدن متن تازه و سرعت دادن به کار. این مسیر همیشه هموار نبود؛ دوره‌ای رسید که گلدینگ، گرفتار سفرها و افراط در نوشیدن، برای مدتی از نوشتن بازماند. اما بازگشتی درخشان در انتظارش بود: سه‌گانه دریایی، که جلد اول آن، Rites of Passage (آیین‌های گذار)، با وجود بدبینی خود نویسنده، جایزه بوکر را از آن خود کرد.

با وجود نزدیکی این رابطه، نامه‌ها همه واقعیت زندگی گلدینگ را آشکار نمی‌کنند. از مشکلات خانوادگی، بیماری همسرش، یا جایزه نوبل کمتر نشانی هست. آنچه برجسته می‌شود، رابطه‌ای حرفه‌ای و وفادارانه است؛ رابطه‌ای که گلدینگ درباره‌اش نوشت: «من، دست‌کم به‌عنوان نویسنده، تا حدی ساخته دست تو هستم.»

چارلز مونتیث، که هم‌زمان ناشر شاعرانی چون فیلیپ لارکین، تد هیوز و شیمس هی‌نی بود، نقشی هم‌سنگ ویراستاران افسانه‌ای ادبیات قرن بیستم داشت: ماکسول پرکینز برای The Great Gatsby (گتسبی بزرگ) یا ازرا پاوند برای The Waste Land (سرزمین هرز). حتی پس از بازنشستگی، او کنار گلدینگ ماند؛ روزهایی طولانی در کورنوال، ویراستاری میان فنجان‌های قهوه و دوستی‌ای که تا پایان عمر نویسنده ادامه یافت.

این نامه‌ها تصویری از جهانی از دست‌رفته در نشر ارائه می‌دهند: ناهارهای طولانی، نامه‌های دست‌نویس و رابطه‌هایی که بیش از قرارداد، بر اعتماد استوار بودند. دنیایی که دیگر وجود ندارد، اما خواندن روایت دقیق آن به‌ویژه برای مخاطبان حرفه‌ای کتاب همچنان وسوسه‌برانگیز است.

منبع: گاردین، Mon 15 Dec 2025

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها