پرونده «صدای پای کاروان در ادبیات کودک و نوجوان»/شماره نه؛ مصطفی رحماندوست:
ادبیات عاشورایی برای بچهها حرف میزند ولی حرف بزرگترها را میگوید/ برای کودکان قهرمان مهم است
مصطفی رحماندوست معتقد است که تقریبا تمام کتابهایی که پیرامون عاشورا نوشته شده است باعث شده ادبیات عاشورایی به سمتی رود که در قصهها و شعرها برای بچهها حرف میزنند ولی حرف بزرگترها را میگویند. فقط نمیشود گفت که امام حسین(ع) را شهید کردند، باید حرفی بزنند که بچهها بفهمند و درک کنند.
درباره گفتن وقایع عاشورا به کودکان چه نظراتی وجود دارد؟ آیا متخصصان دینی با متخصصان تربیتی همعقیده هستند یا خیر؟
تقریبا تمام کتابهایی که پیرامون عاشورا نوشته شده است باعث شده ادبیات عاشورایی به سمتی رود که در قصهها و شعرها برای بچهها حرف میزنند ولی حرف بزرگترها را میگویند. فقط نمیشود گفت که امام حسین(ع) را شهید کردند، باید حرفی بزنند که بچهها بفهمند و درک کنند. من نمیدانم که چگونه باید برای بچهها سخن گفت چون فکری مبتنی بر علم و دانش ندارم؛ خودم خیلی سخت کار کردم؛ شاید هفت یا هشت سال طول کشید تا بفهم که باید چگونه بنویسم!
برای بیان وقایع عاشورا میتوان بین کودکان با نوجوانان را تفکیک کرد؟ شما چگونه کار کردید؟
دو شعر به نامهای «لالایی عاشورا» و «قصه آب» تنها شعرهایی هستند که توانستم برای عاشورا بنویسم. «لالایی عاشورا» به نوعی تفضل بوده و برای رده سنی کودکان نوشتم و شعر «قصه آب» تمثیلی و برای رده سنی نوجوان. میتوان نوجوانان را از کودکان تفکیک کرد و تا یک حدی، درباره بخشهایی از عاشورا سخن گفت؛ البته برای تعدادی از نوجوانان و در آن صورت هم نباید از وقایع خشونتآمیز گفت؛ اما برای کودکان اصلا نمیتوان صحبت کرد. من کتابهای کودکی را دیدم که سر امام حسین(ع) برسر نیزه است و از سر ایشان خون میچکد که این برای کودکان بسیار وحشتناک است. چنین پرداختهایی به امام حسین(ع) عظمت نمیدهد. برای کودکان قهرمان مهم است. در دید کودکان کسی که در چنین وضعیتی قرار میگیرد، قهرمان نیست!
یک شاعر یا نویسنده چگونه میتواند تاثیرگذار باشد؟
نمیدانم چه چیزهایی را میتوان گفت یا چه چیزی را نمیتوان ولی مطمئنم چون در روز عاشورا تعدادی کودک حضور داشتند، میتوان آنها را بهانه قرار داد و از عاشورا گفت. نمیتوان برای کودکان مقتل نوشت. خیلیها چنین کاری را انجام میدهند. نکته مهم این است که اگر میخواهیم در کودکان تاثیر بگذاریم، باید اصول تاثیرگذاری در کودکان را یاد بگیریم. تاثیرپذیری بچهها به گونهای نیست که از کشته شدن، تکهتکه شدن و مجروح شدن صحبت کرد و آنها تغییر کنند. همانطور که گفتم برای آنها قهرمان مهم است. شاید بتوان مقاومت امام حسین(ع) و یارانش و نپذیرفتن ظلم را به عنوان خصوصیتهای یک قهرمان گفت. یک نویسنده یا شاعر نمیتواند تنها کمی داستان را ساده کند ولی کل ماجرا را تعریف کند، این راه و روش درستی نیست.
هدف نویسنده یا شاعر کودکونوجوان از بیان وقایع عاشورا چیست؟
نویسنده یا شاعر کودکونوجوان با بیان وقایع عاشورا چندین هدف دارد: هدف اول بیان تاریخ اسلام است و هدف دوم معرفی شخصیت است. نویسنده یا شاعر باید بداند که به دنبال کدام هدف است که باید تعریف شود. امام حسین(ع) دارای شخصیتی است که حتما باید درباره ایشان صحبت شود و همچنین ایشان بخشی از تاریخ اسلام هستند.
آیا در زمینه تاریخ اسلام برای کودکانونوجوانان کار کردیم؟
متاسفانه در زمینه تاریخ کار نکردهایم. من متخصص تاریخ نیستم ولی با چندین متخصص صحبت کردم و از آنها خواستم که یک کتاب تاریخی بسیار ساده، روان، ماجرامحور و سلسلهدار برای بچهها بنویسند ولی کسی این کار را نکرد. در حال حاضر هیچ کتابی به عنوان تاریخ اسلام کودکان نداریم.
میتوانیم یکبار امام حسین(ع) به عنوان شخصیتی که یک سری اخلاق و رفتار داشته که در زندگی او بروز پیدا کرده است، مطرح کنیم. بسیاری از داستانهای این چنینی را میتوان گفت. یک نویسنده یا شاعر میتواند از بزرگواری، بخشندگی، نحوه برخورد با کودکان و .... ایشان با بچهها صحبت کرد اما هنوز نمیدانیم که چگونه باید از تاریخ عاشورا گفت! در زندگی امام حسین(ع) لحظههای زیادی است که بتوان به شیرینی بیان کرد. در زندگی تمام پیامبران و ائمه، لحظههایی است که میتواند مورد توج بچههای قرار بگیرد و شخصیت آنها را تعریف کرد؛ زمانی که به تاریخ میرسیم دو مسئله پیش میآید، اول خیلی اختلافها مطرح میشود که باید یک متخصص تاریخی حضور داشته باشد که این اختلافها را برطرف کند و دوم اینکه نحوه لحظه شهادت امام حسین(ع) است.
قسمتی از شعر «لالایی عاشورا»:
«علی فرزند دیگر داشت، جوانی کوه پیکر داشت
همیشه حضرت عباس، به لب نامِ برادر داشت
لا لا نازک بدن لا لا، عصای دستِ من لا لا
گلِ پرپر حسینم کو، گلِ سرخ و گل شببو
کنار رود و لب تشنه، تمامِ غنچههای او
لا لا لا غنچهام لا لا، لا لا لا لا گلِ تنها
حسین و اکبرم لا لا، علی اصغرم لا لا
کجایی عمه جان زینب، سکینه دخترم لا لا
لا لا لا لا گل لاله، نکن گریه، نکن ناله
شبی سرد است و مهتابی، چرا گریان و بیتابی
برایت قصه هم گفتم، چرا امشب نمیخوابی
لا لا لا جان من لا لا، گل باران من لا لا.»
نظر شما