شنبه ۸ آبان ۱۴۰۰ - ۱۳:۵۵
جان کندن یا جان خواستن؟!

مجموعه داستان «بعضی‌هام دارن جون می‌کنن» از پروین فدوی، که توسط نشر «نهفت» به چاپ رسیده شامل هفت داستان کوتاه است. به اعتقاد «مرضیه گلابگیر اصفهانی» داستان‌های پروین فدوی مرگ و زندگی را به ما نشان می‌دهد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اصفهان، مجموعه داستان «بعضی‌ها دارن جون می‌کنن» از پروین فدوی، نشر نهفت جزو کتاب‌هایی است که در سال 1400 به چاپ رسید. این کتاب با هفت داستان کوتاه در 96 صفحه به چاپ رسیده است. بعضی از این داستان‌ها در مجلات مختلفی چاپ شده و یا در مسابقات ادبی حائز رتبه شده است. این نویسنده مجموعه داستان «بودن و نبودن» (1376)، «نگاهی به آثار محسن مخلباف» (1383) و چند داستان کودک را در کارنامه خود دارد.

«مرضیه گلابگیر اصفهانی»، داستان نویس، در یادداشتی که آن را برای انتشار در اختیار خبرنگار ایبنا قرار داد است، مجموعه داستان «بعضی‌ها دارن جون می‌کنن» اثر «پروین فدوی» را مورد مداقّه قرار داده است. این یادداشت در ادامه از نظر مخاطبان می‌گذرد.

در نگاه اول، داستان‌های پروین فدوی مرگ و زندگی را به ما نشان می‌دهد. نام مجموعه، از داستان دو اپیزودیِ «بعضی‌ها دارن جون می‌کنن» انتخاب شده است. طرح جلد کتاب هم این تقابل شدید بین مرگ و زندگی در ذهن نویسنده را به طور مشخص نشان می‌دهد؛ گو اینکه تصویری که در طراحی جلد استفاده شده است، از نقاشی‌های خود نویسنده انتخاب شده است؛ تصویر زنی بدون صورت با موهای بلند مشکی و کلاهی سبز به سر در وسط کادر که فقط یک چشم بسته دارد و مثلثی زرد رنگ در سمت چپ صورت را به طور کامل پوشانده است. در پس‌زمینه‌ی زنِ کلاه به سر، تصویر انسانی دیده می‌شود که در کادر آبی رنگ با موتیف‌های گل و برگ محصور است. این انسان بدون مو اعضای صورت را به طور کامل دارد و با پیراهنی قرمز در زمینه آبی سیر مشخص شده است و از پشت زن سرک کشیده است. به صورتی که ابتدا تصویر پس‌زمینه دیده می‌شود و بعد زن جلو کادر و مثلث زرد رنگ روی صورتش.

در شناسنامه این کتاب به استفاده از نقاشی نویسنده در طراحی جلد اشاره‌ای نشده است ولی در همان ابتدا تقابل نام کتاب و تصویر روی جلد با رنگ‌های تند و کادری مشخص به چشم می‌خورد. در تصویر نقاشی شده توسط فدوی تصویرپشت سر شخصیت نقاشی شده دارای اهمیتی بیشتر است و ابتدا به چشم می‌آید و این به چشم آمدن به خاطر استفاده از رنگ‌های زنده و تند و همین طور موتیف‌هایی کادر پس زمینه تصویر است. پس از آن ما متوجه تصویر اصلی نقاشی می‌شویم، همان زن بدون صورت. اکثر داستان‌های مجموعه با نگاه ظریف و موشکافانه بدون پرداخت مستقیم به نکته اصلی و مضمون کلی داستان‌ها پرداخت می‌شود. این پرداخت قوی نه تنها در تنه داستان‌ها و دیالوگ‌های در ظاهر بی‌هدف و رها شده ولی با دقتی موشکافانه وجود دارد، بلکه در توصیف از فضا هم دیده می‌شود و نویسنده با توصیفی وسواس‌گون به معرفی فضا و اشیا می‌پردازد.

در بخشی از این کتاب آمده است:
«توی لیوان سرامیکِ سفید با خال‌های سیاه، کمی ‌قهوه و شکر ریخت. قبل از اینکه کلید کتری برقی با صدای تق بلندی برگردد، دو سه خمیازه کف دست سردش خالی کرد. لیوان سرامیک را با آب جوش پر کرد. نشست پشت میز شیشه‌ای و با چشمان بسته، سر لیوان را بو کشید.»

هر شیء در داستان با دقت توسط نویسنده به ما معرفی می‌شود گویا هر شی‌ء همزادی از یک شخص یا حادثه است، همین‌طور که افراسیاب در داستان «بعضی‌ها دارن جون می‌کنن» با در اختیار گرفتن چکمه‌های دختر و یا بو کردن کفش‌های پاپیون قرمز دختر بعدی، قصد در شناسایی و تسخیر آن‌ها دارد. جنسیت اشیا و طرز برخورد با هر کدام از آن‌ها در فضا تنها وجه از احساس است که شخصیت‌ها از عالم بیرون درک می‌کنند و هر کدام درگیر تنهایی خود با عکس‌العمل نسبت به زندگی و مرگ خود را با درگیری با اشیا عیان می‌کنند.

همانطور که در ابتدای خواندن داستان‌ها مرگ و مضمون مرگ به چشم می‌آید. قتل، مرگ و خودکشی، تِم کلی داستان‌ها را تشکیل می‌دهد. داستان ابتدا ما را بی‌واسطه و بدون هیچ سانسوری با مرگ روبه‌رو می‌کند ولی در لایه بعدی این خشونت، جدال با مرگ و سیلان روح زندگی در داستان‌ها دیده می‌شود و گاهی در روایت، زندگی آنچنان خود را نشان می‌دهد که مرگ گویا به کمک می‌آید تا توازن ایجاد کند. دختری که توسط شخصیتِ داستان «بعضی‌ها دارن جون می‌کنن» به خانه آورده شده، پر از امید به زندگی و شور زندگی است آنقدر که تاب تحمل را از پسر می‌گیرد. او فقط به آینده نگاه می‌کند آنقدر که وقتی بیرون خانه هستند دختری آنقدر بی‌پروا و بی‌خیال نگران سوختن کتری است و مرد خسته از آن همه زندگی، مرگ را به او هدیه می‌دهد.

این عدم توازن را در دیگر داستان‌ها هم می‌توان پیدا کرد. پری در داستان «پری» آنقدر نگران تعبیر خوابش است و نگران این موضوع که مرده‌ها او را به آن دنیا دعوت کرده‌اند که در این تقابل مرگ و زندگی اختیار خود را از دست می‌دهد. این عدم توازن بین مرگ و زندگی درنهایت ما را با این واقعیت در داستان‌ها آشنا می‌کند که شخصیت‌ها همه درگیر تنهایی نفس‌گیر خود هستند؛ چه در خانه خود، چه همراه دوستان در آرایشگاهی زنانه و یا در جمع و میهمانی دوستانه مردانه و دلیل دیوانه‌وار به زندگی و یا مرگ چسبیدن شخصیت‌ها ناشی از همین تنهایی انسان است. در داستان آخر «دلت می‌خواس چه حیوونی باشی؟»، افشین یکی از شخصیت‌های میهمانی مردانه، پر از انرژی و نشاط می‌خواهد قو باشد.

در بخشی از یکی داستان‌های این کتاب می‌خوانیم:
جمال گفت: «حالا چرا قو؟» 
افشین گفت: «راستش خودم نمی‌دونم، فقط فکر کنم از این حرکت خوشگلی که به گردن و سر و صورتش می‌ده، خیلی خوشم می‌آد.»
جعفر گفت: «فقط همین؟»
افشین گفت: «نه همین که نه...راستش می‌دونی یه بار شنیدم که قوها هر وقت می‌خوان بمیرن، میرن یه جایی که هیچکس نباشه. وقتی اینو اولین بار شنیدم یه جورایی..»

و مرگ قوها در نهایت در مرغ دادن به گربه‌ای گرسنه محو می‌شود، همین‌طور که احساس زن‌های داخل آرایشگاه در داستان «قرار ملاقات» در روزمرگی آرایشگاه گم می‌شود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها