بازار فلسفههای مضاف طی سالهای اخیر گرم بوده است. فلسفه پزشکی هم میتواند دردایره فلسفه مضاف قرار گیرد. این در حالی است که ممکن است عدهای به طور مثال فلسفه پزشکی را نوعی دخالت و تقابل فلسفه در پزشکی برای به انقیاد درآوردن آن بدانند. اما انگونه که شما در مقدمه کتاب هم اشاره کردید قصد اسونوس در این کتاب نوعی گفتوگو میان فلسفه و پزشکی است. این گفتوگو از چه سنخی است و چگونه برقرار میشود؟
خوب، ببینید به نظر اسونوس علم پزشکی اختراعی تقریبا جدید است. ولی با این اوصاف همیشه یک حرفه هم باقی میماند. باید در نظر داشته باشیم که بیمار طبیعتا بدنبال درمان است لذا پزشک را به چشم یک درمانگر یا تجویز کننده میبیند. پزشک هم از منطقی مشابه به بیمار مینگرد. اسونوس در این اثر و البته آثار دیگر خود تلاش دارد تا نگاه انسانی را در مقوله پزشکی برجسته کند یا مورد تاکید قرار دهد. به عبارتی وقتی تاریخچه پزشکی را بررسی مینماید و انواع مولفههای قدیم و جدید پزشکی را بر میشمارد تلاش مینماید تا روشن نماید که مثلا در پزشکی باستان انسان جزئی از طرحی عالی بوده است. پزشکی به عنوان مسئول رسیدگی به بیماری و سلامت این جز و بخش مربوط به کیهان و نظم کلی تر، باید در انطباق با همین جهان و کیهان عمل نماید. به همین جهت است که تشخیص و درمان عموما بر اساس اخلاط چهارگانه عمل میکند و بیمار موجودی نگریسته میشود که از نظم و تعادل خود خارج شده است. همین طور در دوره قرون وسطی و سیطره مسیحیت که بیماری را درد و رنج دنیوی و حاصل از گناه زندگی لحاظ میکردند، نقش کشیشان و راهبان در درمان که بیشتر به شفا دهی شباهت داشت پر رنگ تر میشود. بیمار، اعتراف را نوعی فرایند درمان میدید. این قبیل تشخیص و تجویزها مبتنی بر نوعی فهم است. فهمیکه بیمار هم خود را در آن سهیم میداند. پزشک و بیمار در این دوره زبان هم را میفهمند. توجه بفرمایید که مساله درست و دقیق بودن یا نبودن پزشکی نیست.
دوره جدید هم منطق خاص خود را به همراه داشت. تفکر دکارتی با جدایی روح و جسم نقش پر رنگی در دانش پزشکی ایفا کرد. از این پس هر کدام از این اعضا بیماریهای خاص خود را خواهند داشت. انسان در کل، ماشینی پیچیده است که نیازمند تعمیر و نگه داری است. از نظر اسونوس خطری که در پزشکی جدید نهفته است تمایل و گرایش به نادیده انگاری جنبه حیاتی طبابت است یعنی ملاقات میان پزشک و بیمار. این خصیصه هم که مانند بسیاری از تمایلات عصر جدید در سرعت و طبقه بندی هر چه بیشتر ابتنا دارد، خود محصول نوعی نگاه متافیزیکی به جهان است که میتوان آن را تمایل به حضور و در دسترس قرار دادن وجود دانست. این دو فرایند عینی سازی (تقلیل بیمار به ابژه ای زیست شناختی- روان شناختی) و تخصصی کردن (تقسیم بیمار میان تخصصهای متفاوت که مثال بارز آن وجود درمان گاههای تخصصی با اجزای مختلف است) به زعم وی آن چیزی است که در مسیر گفتوگو و ملاقات پزشک و بیمار قرار دارند. بیمار در درجه اول شخص و انسان است نه ابژه یا چیز. وقتی بیمار، ابژه شد، تن او هم که محل درک و ارتباط او با جهان است، طبیعی است که چون چیزی واشکافته، تشریح و قطعه قطعه شود تا بخش اسیب دیده پیدا شود. همه حرف اسونوس این است که انسان بیمار، شی یا ماشین نیست. هر نوع بیماری و ناخوشی لزوما به معنای وجودنقصی در عملکرد نیست. انسان بدون بیماری خاصی میتواند ناخوش و ناخوش احوال باشد. انسان موجودی است در جهان. سلامت و بیماری در ارتباط با همین خصیصه وی تعریف میشود. هر گاه این در جهان بودن او دچار اشکال شود (بخاطر شکستگی یک عضو، قطع عضو، بیماری حادی چون سرطان، مساله ای چون سرماخوردگی، یا بالا رفتن سن، نیاز به توجه و مواردی از این قبیل) آن گاه طبابت به وسیله مواجه بالینی باید در راستای اعاده آن حالت اصیل و اولیه یا تصحیح این حالت جدید به فرد به منظور تطبیق و پذیرش این نوع در جهان بودن جدید کمک کند.
از نظر اسونوس ماهیت طبابت ملاقات است و این چیزی غیر قابل تقلیل به علم است. لذا ملاقات ماهیت تاریخ طبابت است. در علم فقط دانشمند است که میفهمد. ابژه در فرایند فهم محلی از اعراب ندارد. در حالی که در طبابت انسان یا طرف بیمار، ابژه نیست. ملاقات میان دو طرف صورت میگیرد که در تلاش فهم یکدیگر هستند. هر چند ماهیت این فهم میتواند متفاوت باشد و البته این که طرفین این ملاقات ممکن است افرادی نا آشنا و غریبه باشند. با همه این تفاوتها، زبان است که مهم است. طرفین باید به زبانی مشترک برای فهم یکدیگر دست یابند. کاری که نهایت آن اعاده وضعیت اولیه و خانه گون فرد بیمار است. همه چیز در مسیر این هدف در تعامل با هم قرار دارد. هدف ملاقات حصول سلامت است. این کار از طریق همکاری و مشارکت در نوعی گفت و گو صورت میگیرد. در این گفت و گو سعی میشود تا جهان زیستههای متفاوت افراد و طرفین رابطه به هم نزدیک شود و این خود بخشی اساسی از پروسه درمان است.
یکی از نکات جالب کتاب این است که اسونوس در این اثر تلاش دارد تا بگوید که پزشکی یک علم آزمایشگاهی نیست و پزشکی نوعی هنر و مهارت است. در گذشته اساسا پزشکان حکیم بودند و برایشان از واژه حکیم استفاده میشد تا پزشک! دیدگاه اسونوس در این باره چگونه است؟
تا انسان بوده بیماری هم بوده است. به طریق اولی پزشک و درمان هم بوده است. در اعصار قدیم پایین بودن میزان امید به زندگی و فقدان بیماریهای واگیردار تا حدودی باعث موفقیت نسبی شفادهندگان ان اعصار شده است. حکیم یا شفادهنده کسی نبوده که صرفا به کار درمان و تجویز دارو میپرداخته بلکه بیشتر و در هماهنگی با طرز تلقی آن اعصار به نوعی احضار و اخراج عوامل بیماری زا با استفاده از ایینها و مناسک مذهب یو جادویی میپرداخته است. هر چند امروزه کل کارهای آن اعصار را چیزی از قبیل دارونما و خرافه میدانند اما نباید هم اهمیت انها را در روند بهبودی دست کم گرفت. اگر مهم نتیجه است - حصول سلامتی و بهبودی است- وسیله چه اهمیتی دارد؟ یعنی چرا باید میان قرص استامینوفن و مثلا خواندن ورد و افسون تفاوتی وجود داشته باشد؟ با پیشرفت علم بیوشیمیو تشریح بدن، ظاهرا افسون علم جدید بیشتر از طریق درون و با عمل بلع و تزریق صورت میگیرد تا از بیرون و با عمل خواندن ورد و افسون.

اسونوس این دیدگاه را که چگونه پزشکی معاصر تحت تاثیر روابط با علوم زیست پزشکی بسط یافته نقد میکند. دور شدن پزشکی از دیدگاههای هستی شناسانه و معرفتشناسانه چه پیامدهایی را برای پزشکی به همراه داشته است؟
ظاهرا هر چقدر هم تلاش میکنیم تا از تفسیر عقلانی و ذهنی عالم اجتناب ورزیم باز هم چاره ای از این کار نداریم. پزشکی یا طبابت بخشی است از عالم. موضوع اصلی آن و تنها موضوع آن انسان است. هر نگاهی که به انسان داشته باشیم در ماهیت پزشکی دخیل است. پزشکی هیچ گاه از هیچ نگاه هستی شناسانه یا معرفت شناسانه ای خالی نبوده است. آن چه هست تاثیر ان از جریان فکر عالم است ( و البته تاثیر گذاری پزشکی بر جهان فکر و عالم).
ما امروزه همگی قرصی میخواهیم تا به محض بلعیدن آن خوب شویم. توصیه غذایی میخواهیم که هیچ ضرری نداشته باشد. دستورالعملی میخواهیم تا طولانی و سالم زیست کنیم و البته سودای نامیرایی را هم در سر میپرورانیم. طبیعی است این جهان بینیها نه با جهان بینی اعصار ابتدایی قرابت دارد – جایی که بیماری را حاصل تاثیر از راه دور دشمن یا نفرین نفس جانور و دشمنی میدانند که به دست ما کشته شده است – نه با جهان بینی مسیحی اعصار میانه – که بیماری تاوان گناه نخستین بود-. ما امروز پیروان اصولی چون «هر چه بیشتر بهتر» هستیم. ما در سیطره هستی شناسانه مرگ، از مرگ گریزانیم. ما باور داریم که هر چیزی علتی دارد. باور داریم که بدن از بینهایت قطعه تشکیل شده است. ما میخواهیم تا پزشک – دانشمند با ابزارهای جادویی به درون بدن ما نگاه کند. قطعه معیوب را پیدا کرده و به تعمیر آن اقدام کند در غیر این صورت ان را تعویض نماید. ما باور داریم که هیچ مشکلی نیست که حل نشود. اگر برای بیماری ما یا حال بد و ناخوش ما دلیلی فیزیولوژیک یافت نشود، آن را به عالم نادیدنی روان و مسائل مربوط به آن نسبت میدهیم و البته بی دلیل هم این کار را نمیکنیم. ما ظاهرا دشمن را با مرگ، نیروهای تحت امر دشمن را با میکروب و ویروس، ورد و افسون را با سی تی اسکن، آزمایش، فشار سنج، دارو و غیره و شفادهنده را با دانشمند تعویض کردهایم؛ البته در مقیاسی بسیار بالا. منتهی نتوانستهایم این مواجه پزشک و بیمار را به گونهای به هم نزدیک کنیم که به زبانی مشترک دست یابند. به طوری که بیمار در پایان پروسه درمان یا در حین آن احساس ارامش و رضایت کند. این کار بخشی بخاطر در هم شکسته شدن اسطوره پزشک همه چیز دان و رشته پزشکی دانای کل است و هم بخاطر این که انسان امروز خواهان زندگی ای بدون درد و رنج است. البته که انسان همیشه و به اقتضای طبع از درد و رنج گریزان است اما در ادوار گذشته پذیرفته شدن مرگ و درد و رنج به اشکال مختلف در فرایند درمان دخیل بود و انسان ظاهرا مرگ را جزئی از زندگی و طبیعت میدانست. اکنون ظاهرا مرگ، با چوب دستیای ترسناک بالای سر ما ایستاده است.
از دیدگاه اسونوس ماموریت فلسفه پزشکی معاصر چه میتواند باشد با توجه به مسائلی که امروزه پزشکی با آن رو به روست؟
احیای رابطه انسانی و بذل توجه به ملاقات و مواجه میان دو شخص مهم ترین کاری است که پزشکی باید بدان همت گمارد. در این مسیر است که هرمنوتیک یعنی تفسیر و خوانش طرفین از یکدیگر به مثابه انسان حائز اهمیت میشود. پزشکی باید به شیوهای پدیدارشناسانه مجال ظهور و حضور به اشخاص را در مواجهه بالینی فراهم نماید.
جدی ترین انتقاداتی میشود به اسونوس در ارتباط بین پدیدار شناسی و پزشکی وارد کرد چیست و نظرات او در این باره حاوی چه کاستیهایی است؟
هرچند اسونوس سالها در دانشکده پزشکی و از نزدیک مشغول مطالعه و بررسی پزشکی بود و سعی کرده تا حد ممکن با مثالهای بالینی از جنبه تئوریک و نظری کتاب بکاهد اما به جهت سیطره بیش از حد علوم تخصصی و جهان بینیهای معاصر، شاید حصول نتیجه مورد خواست اسونوس زمان زیادی را بطلبد. هر چند که امروزه شاهد تغییرات زیادی در چشم انداز به پزشکی هستیم. ضمن این که البته تبعیت از فلسفههایی چونهایدگر و گادامر علی رغم مقبولیت و جذابیتی که دارند ممکن است در عالم فلسفه و البته غیر فلسفه مخالفان و منتقدانی هم داشته باشد. برای مثال در این مقاله Homelikeness and health: an introduction to the theme نوشته Stephen Tyreman «ادگار (2011) میپرسد که آیا تاکید ضیق و تنگ اسونوس بر سلامت، ناخوشی و بیماری به عنوان تجربیاتی شخصی، موجه است.
وی میگوید که سنت جامعه شناسی غنیای وجود دارد که بیماری را در ارتباط و نسبت با بیگانگی اجتماعی میفهمد تا تنها از طریق شرایط وجودشناختی دازاین. وی با بکار گرفتن نوشتههای مولفانی چون کامو، مان و مک کولر، فهم متجددان از وضعیت اجتماعی انسان را به عنوان «اجتماعی غمانگیز از غریبهها» را مورد بررسی قرار میدهد. لذا، بیگانگی و غرابت بیش از صرفا تاثیر اگزیستانسیال بیماری برای زندگی انسان اساسی است. بیماری حالت بیگانهای متناوب نیست، بلکه چیزی است که همیشه در شبکهی پیچیدهای از تفاسیر، استعارات و توهمات قرار دارد. بنابراین بیماری (چالش) «واسطهای اجتماعی و فرهنگی است که نیازمند مداخلهی درمانی سیاسی و فردی دارد.»
کتاب اسونوس درباره هرمنوتیک پزشکی و پدیدارشناسی سلامت چه راهبردهایی برای مخاطب ایرانی میتواند داشته باشد که امروزه با بحران پیچیدهای چون کرونا روبهروست؟
از مدتها پیش نسبت به عوارض کرونا هشدار داده شده بود. این که حتی به فرض اتمام این وضعیت، عوارض و اسیبهای روانی آن تازه خود را نشان خواهند داد. مدتها در قرنطینه بودن، عدم تماس فیزیکی با عزیزان و اعضای خانواده، ممانعت از حضور بی دغدغه در جمع دوستان و آشنایان، خرید، اماکن ورزشی و... همگی شرایطی را به لحاظ روحی بر انسان تحمیل کرده و باعث نوعی دلخوری، تشویش، اضطراب و روان پریشی در وجود ما شده است. این حالت دقیقا از نوعی است که ممکن است با وجود این که ما مثلا به کرونا دچار نشده باشیم و کسی را از دست نداده باشیم هم بدان دچار شویم. بدون این که آسیبی به ریهها یا بافتهای بدن وارد شده باشد، با این حال از نوعی ناخوشاحوالی در رنج و عذاب باشیم. مساله در واقع این است که کرونا کل در – جهان – بودن ما را به هم ریخته است. ما مستقیما یا غیر مستقیم تحت تاثیر این اخلال در در- جهان – بودن و عوارض ناشی از آن هستیم. مواجهه ما با جهان دچار اشکال شده است. جهان و زمین زیر پایمان دیگر مثل سابق نیست. و آن دلخوشی و پشت گرمیکه به جهان داشتیم، از دست رفته است.
مهم ترین کاری که برای مقابله با این وضعیت باید انجام داد، اعاده خانه و محل زندگی امن و آرام انسان است. همان طور که اسونوس سلامت را به در- جهان – بودن خانه گون، و بیماری را به در – جهان – بودن نا خانه گون تشبیه میکند؛ باید یک بار دیگر جهان را به خانه و محلی امن برای زندگی انسان تبدیل کرد. باید انسانهای عصر کرونا را به تطبیق و پذیرش این وضعیت جدید رهنمون شد. هر کسی را که دچار کرونا است درمان کرد و آنهایی را که از عوارض آن رنج میبرند را باید مانند مثالهای بالینی موجود در کتاب اسونوس به آمادگی برای رویارویی با این وضعیت جدید هدایت کرد. بخش اعظمی از این کار به عهده روانشناسان است. اما باید دانست که وضعیت موجود صرفا یک وضعیت روانی نیست. بلکه وضعیتی وجودی است که عارض هستی انسان شده است. ما پیوندهای خود را با جهان گسیخته مییابیم. یا باید این پیوندها را ترمیم نمود یا فرد از هم گسیخته را به زیست و زندگی منطبق با این وضعیت جدید متقاعد و البته به ابزارهایی جدید مربوط به این نوع زندگی مجهز نمود. گفت و گو، تفسیر و فهم یکدیگر در این پروسه حائز اهمیت اساسی است.
نظر شما