چهارشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۲:۵۷
مهم، رسیدن صدای نویسنده به مخاطب است؛ خواه بخواند، خواه بشنود

«مرضیه کهرانی» خالق مجموعه شنیداری «روایت روان» می‌گوید: ادبیات نوشتاری به پا گرفتن روایت‌های شنیداری کمک می‌کند و در مقابل پادکست‌ها هم به علاقمندی و دیده شدن کارها در حوزه چاپ، یاری می‌رسانند. جدالی میان حوزه روایت‌های شنیداری و ادبیات داستانی و مکتوب نیست؛ آنها بهترین مکمل‌ها هستند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اصفهان، «مرضیه کهرانی»، نویسنده اصفهانی که پیش از این کتاب‌هایی همچون «کرانه ناپدید» و مجموعه داستان «بالاتر از موج‌ها» را به چاپ رسانده بود، حالا سراغ سوژه‌ای برای تداوم فعالیت ادبی و روایی‌اش رفته که مورد توجه بسیاری از اهل ادبیات و روایت قرار گرفته است. «روایت روان» نام مجموعه روایت شنیداری است که حاصل تلاشی بلندمدت است؛ خاطرات شش سال کار و رفت و آمد این نویسنده به یک مرکز بیماران اعصاب و روان در اصفهان.

کهرانی در این باره به خبرنگار ایبنا می‌گوید: مداومتی که حاصل رفت و آمد شش ساله‌ام به مرکز نگهداری از بیماران اعصاب و روان در اصفهان بود، شده بود خوره ذهن من برای چگونگی به اشتراک گذاشتن آن، طوری که همه از این خاطرات ویژه بهره‌مند شوند و در عین حال حساسیتی هم به وجود نیاورد‌. سخت در فکر بودم که فراگیری «پادکست» چشمم را گرفت؛ اینکه فعلا شنونده‌های پادکست از خوانندگان کتاب متنوع‌ترند. یکی از مسائلم حل شد. مشکل بعدی اسم و رسم مرکز بود و بچه‌ها که آن را هم حل کردم. اسمی از مرکز نیست و اسم و فامیل بچه‌ها و حتی کادر را هم عوض کرده‌ام.

خبرنگار ایبنا به سراغ راوی این مجموعه روایت شنیداری رفته است و در گفت‌وگویی، به چرایی و لزوم تولید این مجموعه و تجربه شخصی این نویسنده در مواجهه با این وضعیت پرداخته است که در ادامه از نظر خوانندگان می‌گذرد.

چه چیزی باعث شد که از ساحت قلم و چاپ کتاب، به قالبی شنیداری و تولید در حوزه «پادکست» روی بیاورید؟

وقتی می‌گویید از ساحت قلم و چاپ کتاب به قالب شنیداری و پادکست روی آوردید، این مفهوم به ذهنم می‌آید که قلم و چاپ کتاب را کنار گذاشته و به قالب شنیدار پرداخته‌ام، در صورتی که من پادکست را کنار کار نوشتن و چاپ گذاشته‌ام و همچنان رمان می‌نویسم. بپذیریم که مدتی است فضای مجازی و تولیدات شتاب‌زده و گاه کم‌محتوایش زده است روی دست کتاب‌خوانی! جوانان امروز از نسل ما نیستند که «کلیدر» و «دن آرام» را با همه‌ی درازنایشان ببلعند. امروز همه چیز کوتاه است و از سر شتاب. در مقام نویسنده متوجه این نکات هستم و در مقام معلم همیشه خواسته‌ام تهدید‌ها را به فرصت تبدیل کنم. این بار فکر کردم از صدا بهره بگیرم که نه فقط جوان‌ها که حتی کسانی به سن خودم هم طرفدارش شده‌ایم.

وقتی خود من که یک کتابخوان حرفه‌ای هستم و هنوز متخصص بلعیدن کتاب‌ها حساب می‌شوم، موقع انجام کارهای خانه، وقت‌های مرده‌ام را با انواع و اقسام پادکست‌ها و کتاب‌های صوتی پُر می‌کنم، چرا از این رسانه استفاده نکنم برای رساندن صدای خودم به گوش همه‌ی کسانی که عاشق صدا هستند و در خیلشان پیر و جوان هم زیاد هست؟ چرا از پادکست و صدا استفاده نکنم تا جوان‌ترها و نوجوان‌ها را سهیم کنم در تجربیات نوشتنم؟ بپذیریم نوشتنِ منِ نویسنده وقتی ارزش پیدا می‌کند که به دست مخاطب برسد. نوشتن برای خاک خوردن در کشو، انگیزه‌ی قوی نیست. من تضمینی ندارم که نوشته‌هایم بعد از مرگم چاپ شوند و خوانده شوند. الان در این واویلای چاپ و پخش با آن قیمت‌های سرسام‌آور که منِ نویسنده باید خودم پول بدهم و کارم را چاپ کنم، خودم پخش کنم و خودم با هزینه‌ی خودم جلسه‌ی رونمایی برای خودم بگیرم، تازه بعد هم خوانندگانم کم باشند، سرِ کاستی‌های پخش که در حیطه‌ی تخصص و کار من نیست، بهتر است به فکر رسانه‌های کم‌هزینه‌تر و پُرمخاطب‌تر باشم که «پادکست» یکی از آنهاست. فعلا که کارهای صوتی خوب گُل کرده‌اند و مخاطب‌های عام و خاص بیشتری دارند. مهم، رسیدن صدای من به گوش مخاطب است. خواه بخواند و خواه بشنود. من راضی‌ام از رسانه‌ای که نوشته‌های من را به ذهن مخاطب منتقل کند.

راجع به فعالیت جدیدتان توضیح بدهید. به چه صورت پیش می‌رود؟

کار تولید پادکست بسیار لذت‌بخش است. حداقل برای من که همواره از تازگی لذت می‌برم و علاقه دارم، عاقلانه پدیده‌های نو را با کهنه‌های کم‌اثر عوض کنم. باید اعتراف کنم سلسله پادکست‌های «روایت روان» را برای چاپ نوشتم و بعد تصمیم گرفتم رسانه‌ام را تغییر بدهم، بنابراین محتوا آماده بود و جلسات پر از یاد گرفتن و لذت بخش ضبط را گذراندم؛ چه اصرار داشتم کار رادیویی نشود و در قالب نمایشنامه نرود. همینطور اصرار داشتم صدای خودم باشد. فکر می‌کنم هیچکس نمی‌تواند کار نویسنده‌ای را آن‌طور که باید، ویرایش کند یا بخواند. خودم از حسم موقعی که این تجربه‌ها را از سر می‌گذراندم یا می‌نوشتم، بهتر از همه خبر داشتم و باید خودم می‌خواندم. پشیمان هم نیستم با اینکه آدم خوش صدای پرتجربه اطرافم زیاد بود، هیچکس بهتر از خودم جای مکث‌ها و تند خواندن‌ها را نمی‌دانست. کارها ضبط شد و آقای نوید اصغری تدوین کرد و الان همه‌ی قسمت‌های این فصل آماده‌ی پخش است که هر دو هفته یک بار در «کست باکس» ارایه می‌شود. کافی است کست باکس را نصب کنید و روایت روان را جست‌وجو کنید.
 

درباره سوژه‌هایتان و  از تجربه شخصی خودتان در مواجهه با این جنس موارد توضیحی می‌دهید؟

کل سوژه‌ها تجربه شخصی خودم است بی کم و کاست. با اینکه داستان‌نویس هستم و جنس نوشتنم با تخیل گره خورده، بی‌اغراق یک «واو» کم و زیاد نکرده‌ام در نقل این سرگذشت‌ها. این آدم‌ها به اندازه‌ی کافی توجه‌برانگیز بودند که نیاز نباشد من با تخیل به آنها رنگ و لعاب درخشان‌تری بدهم. فقط بنا به ملاحظاتی اسم همه‌ی آنها را عوض کرده و اسم مرکز را هم نیاورده‌ام. این پادکست‌ها حاصل شش سال کار در مرکز بیماران اعصاب و روان است.

لزوم تمرکز بر چنین مسئله‌ای را چه می‌بینید؟ آیا صرفا «روایت» برای شما مهم است؟

افراد مبتلا به بیماری روانی، سوژه‌های جذاب و آموزنده‌ای هستند که همیشه فدای شناخت و قضاوت‌های نادرست نویسندگان داستان یا نمایش و فیلمنامه شده‌اند. همه یک تصویر کلیشه‌ی غلط از آنها در ذهن دارند و کمتر در پی درست کردن این ذهنیت غلط هستند. تجربه‌ی نزدیک من از برخورد با این بیماران ذهنیتم را کامل تغییر داد و فکر کردم تجربه‌ی جالبی است و برای خیلی‌ها ممکن است جذاب و آموزنده باشد. جدای از این مطلب بدم نمی‌آمد نوع برخوردم با انواع مشکلات این بیماران هم مطرح شود. ممکن است هر کدام از ما خواسته یا ناخواسته از این دست افراد اطرافمان داشته باشیم.

آیا مرتبط است به خلق ادبی‌ که پیش رو دارید، یا صرفا یک فعالیت مستقل شفاهی است؟

خلق ادبی که  فعلا در دست من است، رُمانی است که نسخه اول آن را به‌تازگی تمام کرده‌ام و هیچ ربطی به این کار ندارد. این پادکست‌ها برای من یک شاخه‌ی جداست که قصد دارم آن را به طور جدی ادامه بدهم. الان فصل دوم روایت روان به اسم «روانشناس ناشناس» در حال ضبط است که بلافاصله بعد از فصل اول، ارایه می‌کنم. سلسله روایت‌هایی هم دارم درباره جاده که آن هم در حال ضبط است. من اصولا هیچ فعالیتی را به شکل تفریح و سرگرمی و حساب نشده شروع نمی‌کنم. البته هیچ وقت رمان‌هایم را به شکل پادکست ارائه نمی‌دهم. رمان‌ها را برای چاپ و خوانده شدن می‌نویسم.

نمونه‌های قبلا کار شده روی این دست سوژه‌ها را چطور می‌بینید؟

پادکست و دنیای صدا فعلا مثل دریایی است که همه جور جنسی در آن یافت می‌شود. تقریبا اول همه‌گیریِ آن است و همه نوع محتوایی در این قالب ارایه شده است. با بررسی‌هایی که کرده‌ام، به این نتیجه رسیده‌ام که هر کس با هر سلیقه و سنی می‌تواند محتوای دوست‌داشتنی خودش را در آن پیدا کند. کار اینقدر متنوع شده که دست ما را برای انتخاب باز گذاشته است. اما مثل هر کار دیگری بهتر است صبر کنیم تا گذر زمان مشخص کند کدام پادکست ماندگار است و کدام یک جرقه گذرایی است که دمی می‌درخشد و ناپدید می‌شود.

چه پیوندی میان این روایت‌ها، ادبیات شفاهی و داستان‌نویسی می‌بینید؟

گفتم که همه‌گیریِ قالب صوتی هنوز جدید است. سراغ دارم تولید کنندگانی می‌روم که محتوا را مخصوص پادکست می‌نویسند که موفق هم هستند؛ کسانی هم دست به تولید پادکست زده‌اند در قالب مصاحبه یا موسیقی و سرگذشت که در نوع خودشان هم دلچسب بوده‌اند. اما یادمان نرود که هسته اولیه همه این تولیدات، روایت است. روایت، پیوند ناگسستنی دارد با ادبیات شفاهی و اصلا داستان‌نویسی، پایه همه روایت‌هاست. هیچ تولید محتوایی در این حوزه نمی‌تواند به روایت داستانی گوشه چشمی نداشته باشد؛ حتی آنهایی که روایت‌های مستند می‌نویسند و کار می‌کنند. به نظر شما اگر محتوای روایت روان را کسی که با نوشتن روایت و داستان نویسی آشنا نبود، می‌نوشت؛ به همین شکل بود؟

به نظر شما حوزه پادکست و روایت شنیداری در جدال با ادبیات داستانی و مکتوب است یا مکمل آن؟

چرا جدال؟ به نظر من هیچکس و هیچ چیز در این دنیای بزرگ، جای هیچکس و هیچ چیز دیگر را تنگ نمی‌کند. ادبیات نوشتاری کمک می‌کند به پا گرفتن روایت‌های شنیداری و پادکست و صدا کمک می‌کند به علاقمندی و دیده شدن کار در حوزه چاپ. هیچ جدالی نیست، این دو بهترین مکمل‌ها هستند.

بپذیریم دنیا در حال تغییر است. وقتی من تاریخ بیهقی را شنیداری گوش می‌کنم و کار نویسندگان زیادی را به شکل شنیداری می‌شنوم و حتی نویسندگان تازه‌کار را با پادکست می‌شناسم، چرا کسانی داستان‌های من را به شکل پادکست نشنوند؟ گفتند تنها صداست که می‌ماند و الان همه می‌دانیم که «صدا هم می‌ماند».
 

یادآوری می‌شود، مجموعه پادکست «روایت روان» به کوشش مرضیه کهرانی، با نام همین نویسنده در تمامی پلتفرم‌های نشر پادکست قابل دسترسی است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها