شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۹ - ۰۸:۰۵
نسخه بشر امروز عقلانیت وحیانی است

عقلانیت وحیانی متن محور و معیارمند است و به همین دلیل امتیازاتی نسبت به عقلانیت ارتباطی دارد. من در این کتاب نشان داده‌ام آرزو و آرمان‌هایی که عقلانیت ارتباطی مطرح می‌کند، آرزوها و آرمان‌های خوبی هستند اما بدون دین دستیافتنی نیستند.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) پردیس سیاسی: نمی‌توان به مطالعه دوران مدرن پرداخت و با مفهوم عقلانیت درگیر نشد، مفهومی که در درون خود پیچیدگی‌های زیادی دارد و در اندیشه نظریه‌پردازان گوناگون از ماکس وبر تا هابرماس مورد توجه قرار گرفته است. کریم خان محمدی نویسنده کتاب «قرآن و عقلانیت ارتباطی» اما با دیدی متفاوت به سراغ این مفهوم رفته و با بهره‌گیری از نظریه عقلانیت ارتباطی هابرماس به ارائه شکل جدیدی از عقلانیت یعنی عقلانیت وحیانی پرداخته است. به بهانه انتشار این کتاب با کریم خان‌محمدی گفت‌وگویی در مورد ضرورت توجه به عقل و عقلانیت در جوامع اسلامی، مطالعات تطبیقی و ویژگی‌های عقلانیت ارتباطی و وحیانی داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.
 
اجازه دهید پرسش نخست را از دغدغه شما برای انجام این پژوهش آغاز کنیم. جرقه و سوال اصلی این کتاب چرا و چگونه در ذهن‌تان شکل گرفت؟
به نظر من مهم‌ترین بحثی که ما در جهان اسلام داریم موضوع عقلانیت است و همانطور که می‌دانید میان عقلانیت و عقل، تفاوت‌هایی است؛ عقل قوه فکری و ذهنی است که در همه انسان‌ها وجود دارد اما عقلانیت معطوف به جامعه است و در حقیقت عقلانیت را می‌توانیم وصف یک جامعه بدانیم. ارتباط این دو در این است که هرچقدر که در یک جامعه افراد با عقل و رویکرد عقلی کنش‌های خود را انجام دهند، آن جامعه عقلانی‌تر است. پس می‌توان گفت مسئله عقل در حقیقت مهم‌ترین موضوع و مسئله انسان‌هاست و در جهان اسلام هم این امر صادق است. برای روشن‌تر شدن این موضوع بگذارید نگاهی به تمامی علوم انسانی جهان اسلام بیاندازیم؛ همانطور که می‌دانید مهم‌ترین حوزه‌های علوم انسانی جهان اسلام شامل فلسفه، کلام و فقه می‌شود؛ اگر دقیق شویم می‌بینیم که اساس همین تقسیم‌بندی بر مبنای عقل است. فلاسفه صرفا با عقل کار می‌کنند و منبع شناخت در فلسفه تنها عقل است. اما در کلام پیش‌فرض‌هایی از دین گرفته و قبول شده است و در ادامه محقق علم کلام می‌خواهد بر مبنای این پیش فرض‌ها از آموزه‌های دین به وسیله عقل دفاع کند(بنابراین محور عقل است). در فقه ما با عقل کار نداریم، فقه می‌گوید من یک سری از منابع یعنی اسلام و ائمه را پذیرفته ام و می‌خواهم  دیدگاه آن‌ها را بررسی کنم اما این تقسیم‌بندی نیز بر حسب درجه توانش عقل انجام شده است. از این صورت بندی ابتدایی که جلوتر برویم می‌بینیم  انشقاقاتی که در این سه حوزه ایجاد شده است نیز بر اساس توانش عقل است.

همانطور که می‌دانیم فلسفه اسلامی به فلسفه مشا و اشراق تقسیم می‌شود؛ این تفسیم بندی بر حسب چه چیزی است؟ میزان عقل. فلاسفه مشا صرفا عقلانی هستند اما فلسفه اشراق شهود را هم می‌پذیرد و حتی فلسفه مشا هم خود دو بخش دارد؛ فلسفه مشا در شرق جهان اسلام و فلسفه مشا غرب جهان اسلام. در غرب جهان اسلام افرادی مانند «ابن طفیل» و «ابن رشد» معتقد هستند که انسان بدون نیاز به پیامبر هم می‌تواند دین و فضائل را درک کند اما فلاسفه شرق جهان اسلام مانند «ابن سینا» و دیگران معتقدند هستند که ما بدون پیامبران و وحی نمی‌توانیم دین را درک کینم. همانطور که می‌بینیم در همه این تفسیم بندی‌ها معیار میزان توانش ادراک عقلی است و زمانی هم که حکمت متعالیه ملاصدرا شکل می‌گیرد، در حقیقت اجماعی میان عقل و اشراق و شهود ایجاد می‌شود.

به کلام بپردازیم؛ کلام ما دو بخش است؛ معتزلی و اشعری. اما اختلاف این دو چیست؟ میزان توانش عقلی؛ یعنی معتزلی‌ها عقل‌گرا تر و اشعری‌ها روایی‌تر هستند. همانطور که می‌بینیم در اینجا هم شاهد شکل‌گیری دو علم بر اساس توانش عقل هستیم.

به فقه برسیم؛ همانطور که می‌دایند فقه به اخباری و اصولی تقسیم می‌شود و در حوزه طلاب دروسی شامل رسائل و مکاسب را می‌خوانند و اتفاقا بخش زیادی از وقت آن‌ها به نقد اخباری‌گری می‌گذرد. بنابراین فقه ما نیز بر اساس این که چه میزان از عقل استفاده کنیم، به اخباری و اصولی تقسیم شده است. بنابراین مسئله عقل مهم ‌ترین مسئله جهان اسلام است و من فکر می‌کردم مهم‌ترین موضوعی که ما می‌توانیم با بحث در مورد آن مشکلات خود را حل کنیم، عقلانیت است. خود من نزدیک به 20 سال است که این دغدغه را دارم و برای این موضوع هم مقالاتی  نوشته‌ام و هم کارهایی انجام داده‌ام و عمده حرف من این است که ما به عقل به آن اندازه که باید، جایگاه  نداده‌ایم. اگر به منابع فقهی رجوع کنیم می‌بینم منابع اربعه ما عبارت‌اند از کتاب، سنت، اجماع و عقل. اما هرچند اینجا و در شمارش عقل به حساب می‎‌آید اما فقهای ما دراستنباطات عقلی، به عقل به عنوان عامل مستقل چندان توجه ندارند. یعنی بحث قرائت عقلی و مورادی از این دست را می‌آورند اما به صورت مستقل به عقل بها نمی‌دهند. بنابراین من از زمانی که طلبه شدم و پس از گذشت دهه اول که شروع به نگارش و تحقیق کردم این نیاز را احساس کردم که عقل باید احیا و به تبع آن نوع عقلانیت جامعه نیز دگرگون شود. بنابراین دغدغه اصلی من عقل بوده است که از آنجا به بحث عقلانیت منتقل شده است.

دلیل انتخاب نظریه عقلانیت ارتباطی هابرماس برای این پژوهش چه بود؟ چه مولفه‌هایی در اندیشه هابرماس وجود دارد که مورد توجه شما قرار گرفته است؟
همانطور که از اهمیت عقل در جهان اسلام صحبت کردم، در غرب نیز مهم‌ترین مسئله، بحث عقلانیت است. این موضوع به ویژه بعد از فروپاشی کلیسا و شکل‌گیری غرب مدرن پررنگ‌تر هم می‌شود. با شکل‌گیری مدرنیته در جهان غرب، حاکمیت کلیسا کنار گذاشته می‌شود و ما کم کم به روشنگری و مدرنیته می‌‎رسیم. همانطور که می‌دانید در این مسیر در غرب، عقلانیت ارزشی دگرگون می‌شود؛ یعنی عقلانیت مبتنی بر دین و کلیسا کنار گذاشته شده و عقلانیت مدرن حاکم می‌شود. این عقلانیت یک عقلانیت ارزشی به این معناست که شما به جای رجوع به کلیسا، باید به عقل خود رجوع کنید. در ادامه این عقلانیت ارزشی منجر به عقلانیت ابزاری می‌شود. عقلانیت ابزاری یعنی هر انسانی مستقل است هدف خود را تعیین و برای رسیدن به آن هدف، ابزارهای خود را انتخاب کند، یعنی انسان مستقل است و هر کس باید در هدف گذاری و انتخاب وسیله برای رسیدن به هدف مستقل باشد، اما این عقلانیت ابزاری پس از مدتی رشد کرده و به عقلانیت صوری منجر می‌شود. عقلانیت صوری یعنی همه انسان‌ها مجبور هستند به آموزه‌های عقلانیت ابزاری عمل کنند که باعث می‌شود این نوع عقلانیت خود به ناعقلانیت منجر ‌شود به این معنا که انسان‌هایی که می‌خواستند به عقلانیت برسند دوباره به ناعقلانیت بر می‌گردند چرا که مدرنیته به افراد اجازه نمی‌دهد که غیر مدرن فکر کنند و در اینجاست که هابر ماس در پی رفع این مشکل برمی‌آید و به همین دلیل مفهوم عقلانیت ارتباطی را ایجاد می‌کند. دلیل انتخاب و مراجعه من به عقلانیت ارتباطی نیز این است که در فلسفه غرب، آخرین ورژن عقلانیت، عقلانیت ارتباطی است. همانطور که می‌دانیم مفهوم عقلانیت پیشتر از هابرماس در فرهنگ غرب وجود داشته است و به ویژه ماکس وبر این مفهوم را بسط داده و با او شناخته شده است، اما آخرین نسخه و به عبارتی آخرین فیلسوف قرن در بحث عقلانیت، هابرماس است و اگر ما در پی اقتباس مفهوم عقلانیت در غرب هستیم باید به آخرین نسخه آن که هابرماس است، مراجعه کنیم. هابرماس معتقد است که برای رفع نواقص عقلانیت صوری ما باید به سراغ عقلانیت ارتباطی برویم اما به اعتقاد من عقلانیت ارتباطی هم نمی‌تواند مشکلات را حل کند و بنابراین من مفهوم عقلانیت وحیانی را تولید کردم که برگرفته از آموزه‌های دینی است. به اعتقاد من نسخه بشر امروز عقلانیت وحیانی و نه عقلانیت ارتباطی است. البته عقلانیت ارتباطی که بسیاری آن را به عقلانیت تفاهمی ترجمه کرده‌اند به عقلانیتی اشاره دارد که از تفاهم انسان‌ها شکل می‌گیرد و مطابق آن انسان‌ها مستقل هستند، با مشارکت همگانی، عقلانیتی شکل دهند که بتوانند به عدالت برسند. عقلانیت ارتباطی مولفه‌های مخصوص به خود دارد از جمله این که مطابق این نظریه باید آزادی بیان وجود داشته باشد و انسان‌ها باید آزاد باشند هر آنچه می‌خواهند بگویند، البته این نکته را هم باید در نظر داشت که آزادی بیان متفاوت از آزادی عمل است، برای مثال آزادی بیان به این معناست که مثلا یک نفر می‌تواند بیاید و علیه حجاب حرف بزند یا می‌تواند علیه آموزه‌ها حرف بزند اما نمی‌تواند آن را نقض کند. یا فردی می‌تواند علیه قوانین رانندگی حرف بزند و برای مثال بگوید این قانون اشتباه است، اما نمی‌تواند سر خود آن را نقض کند. مادامی که قانونی وجود دارد باید به آن عمل کنند.

مشارکت همگانی یکی دیگر از مولفه‌هاست که باید در عقلانیت ارتباطی به آن توجه شود و مطابق این نظریه حاکمیت نباید تنها به یک فرد محول شود. گفت‌و‌گوی همگانی یکی دیگر از مولفه‌های بسیار مهم در عقلانیت ارتباطی است اما شرط این گفت‌و‌گو خالی از هژمونی بودن آن است. بحث حوزه عمومی نیز در این مبحث بسیار مهم است؛ حوزه عمومی هابرماس مفهومی در مقابل حوزه خصوصی است که مطابق آنچه توضیح دادم آزادی بیان و گفت‌و‌گو به حوزه عمومی مربوط می‌شوند و حوزه خصوصی مورد دخالت هیچ کس نیست و همه انسان‌ها آزاد هستند در خلوت خود هر آنچه می‌خواهند انجام دهد بنابراین آنچه محل بحث است مربوط به حوزه عمومی است و مطابق نظر هابرماس از دل این گفت‌و‌گوی آزاد و خالی از هژمونی است که عدالت گفت‌وگویی شکل می‌گیرد. به اعتقاد هابرماس هرگاه گفت‌وگو آزاد باشد و از طریق گفت‌وگو به هنجاری برسیم، این برابر عدالت است و به تعبیری عدالت آن چیزی است که منافع اکثریت را در نظر بگیرد. بنابراین تم اصلی هابرماس گفت‌وگوست که این مسئله اهمیت بسزایی در اندیشه او دارد و هیچ گاه هیچ کس و هیچ حاکمیتی حق ندارد از گفت‌وگو جلوگیری کند و هیچ کس حق ندارد فردی را از آزادی بیان محروم کند.


 
 
عقلانیت وحیانی که شما به عنوان جایگزین عقلانیت ارتباطی در این اثر معرفی می‌کنید چه ویژگی‌هایی دارد؟
همانطور که اشاره کردم به اعتقاد من و مطابق آنچه در کتاب بیان کرده‌ام، عقلانیت وحیانی یک سری از نواقص عقلانیت ارتباطی یا گفت‌وگویی را برطرف می‌کند. همانطور که می‌دانیم مفهوم عقلانیت ارتباطی هابرماس در خود غرب نیز مورد نقد قرار گرفته است. نقدی که به این نظریه می‌شود این است که آقای هابرماس شما که شعار می‌دهید و می‌گویید که انسان‌ها از طریق گفت‌وگو باید به اخلاق و عدالت گفت‌وگویی برسند در نظریه شما ضمانت اجرایی وجود ندارد. این آرمان، آرمان خوبی است اما معیار آن کدام است؟ بنابر اعتقاد هابرماس این گفت‌وگو در جامعه سکولار و جامعه‌ای که دین وجود نداشته باشد، شکل می‌گیرد اما ما در پاسخ می‌گوییم آرمانی که شما در پی آن هستید را ما قبول داریم اما اتفاقا این آرمان در جامعه دینی است که شکل می‌گیرد،  البته جامعه دینی که مبتنی بر دین حقیقی و تحریف نشده باشد. در عقلانیت وحیانی نیز آزادی بیان وجود دارد اما هدف آن، کشف حقیقت است. جمله‌ای در کلام رازی و علامه طباطبایی مشترک است که می‌گویند: مومنین هیچ گاه زبان دشمن و انسان‌ها را نمی‌بندند، بلکه انسان‌ها را آزاد می‌گذارند تا حرف‌های خود را بزنند شاید در آن سخن حقیقتی نهفته باشد. رازی همچنین می‌گوید انسان عاقل دست و پای دشمنش را می‌بندد ولی زبان او را نمی‌بندد، چرا که ممکن است حقیقتی بر آن زبان جاری شود. اگر به تاریخ اسلام هم نگاه کنیم، رسول اکرم(ص) هیچگاه زبان‌ها را نمی‌بست و حتی ماهیت جنگ‌های رسول الله نیز این بود که ایشان می‌خواستند پیام خود را به مردم برسانند، چه این پیام را بپذیرند و چه نپذیرند، و اگر هم نپذیرفتند، باید این پیام را بشنوند، اما عده‌ای از سلاطین جور و زورگو بودند که اجازه نمی‌دادند پیام به افراد برسد و اینجا جایی بود که برای پیامبر ملاک جنگ قرار می‌گرفت و بنابراین هر کس مانع رسیدن پیام به مردم شود، باید با او جنگید. بنابر این بحث آزادی بیان واقعی در جامعه دینی و معتقد به کشف حقیقت می‌تواند شکل بگیرد، نه در جامعه لیبرالیستی و اومانیستی که هیچ معیاری وجود ندارد. در اینجا پرسش دیگری شکل می‌گیرد، چه معیار و ملاکی وجود دارد که هژمونی شکل نگیرد و سلطه ایجاد نشود؟ باید معیاری وجود داشته باشد. همانطور که اشاره کردم  عقلانیت وحیانی متن محور و معیارمند است و به همین دلیل امتیازاتی نسبت به عقلانیت ارتباطی دارد. من در این کتاب نشان داده‌ام آرزو و آرمان‌هایی که عقلانیت ارتباطی مطرح می‌کند، آرزوها و آرمان‌های خوبی هستند اما بدون دین دست‌یافتنی نیستند. البته باز هم تاکید می‌کنم در اینجا منظور من از دین، دین حقیقی است که در قرآن و نهج البلاغه وجود دارد، نه دینی که در بیرون هست چرا که در بسیاری از اوقات دین‌داری مردم با دین واقعی فاصله دارد.

اگر کتاب قرآن و عقلانیت ارتباطی را یک پژوهش تطبیقی بدانیم، شما این نگاه را برای حوزه مطالعات فرهنگی و دین چقدر لازم، ضروری و مفید می‌دانید؟
به نظر من مطالعات تطبیقی بسیار ضروری است به ویژه مطالعات تطبیقی مبانی اسلامی با مبانی غربی. در مورد این ضرورت به نکاتی اشاره می‌کنم که برای درک این امر اهمیت ویژه دارند. ما در کشورمان سه نوع مواجه با غرب داریم؛ اول غرب ستیزی، دوم غرب‌گرایی و سوم (که به اعتقاد من وجودش لازم است)، غرب شناسی است. اکنون گفتمان غالب در حوزه‌های علمی و در واقع گفتمانی که هژمونی دارد، غرب ستیزی است. یعنی افرادی که اکنون خود را انقلابی تعریف می‌کنند، معیارشان غرب ستیزی است و معتقدند که هر آنچه از غرب می‌آید باید طرد شود و دشمن اصلی ما غرب است. به اعتقاد من اما، غرب ستیزی خود ماهیتا غرب‌گرایی است! یعنی افرادی که غرب ستیز هستند، خود نمی‌دانند که در واقع غرب گرا هستند. اما این امر چگونه اتفاق می‌افتد؟ این افراد منتظر هستند هر آنچه غربی‌ها می‌گویند را نفی کنند و علیه آن موضع بگیرند، در حالی که نمی‌دانند این کار بازی در زمین غرب است. ما نمی‌توانیم به این شکل غرب ستیز باشیم، چرا؟ برای این که بسیاری از آموزه‌های غربی درست هستند و اصولا هم از اسلام گرفته شده‌اند. علامه طباطبایی در تعبیری می‌گوید: هر خوبی هست از پیامبران اخذ شده است و حتی اگر غرب پیشرفت کرده است، برای این پیشرفت از آموزه‌های پیامبران بهره برده‌ است. برای مثال در غرب، قانون گرایی وجود دارد، آیا قانون گرایی بد است؟ این موضوع خوبی است حالا غربی‌ها بیشتر و ما کم‌تر این موضوع را داریم. یا تعهد به ضمانت، یا انجام دادن کار متقن، یا نظم و وفا به عهد و ... آیا این موارد بد هستند؟ و ما بگوییم چون در غرب این کارها را انجام می‌دهند ما باید خلاف آن عمل کنیم؟ بنابراین غرب ستیزی افراطی نوعی غرب‌گرایی است چرا که در دام ستیز می‌افتد. ما نباید تضاد با غرب را ملاک خود بگیریم بلکه معیار و ملاک برای ما باید حقانیت باشد.

در ادامه و در تقابل با این نگاه  به غرب‌گرایی می‌رسیم. عده‌ای در جهان اسلام و ایران مانند آخوندازده و ... وجود داشتند که معتقد بودند ما باید سرتا پا غربی شویم و بدون غرب پیشرفتی مممکن نیست. که این نگاه نیز درست نیست.

اما رویکرد سوم و غرب شناسی چیست؟ در این رویکرد باید غرب شناسی را جایگزین غرب ستیزی و غرب‌گرایی بکنیم. غرب شناسی یعنی شناخت و غربالگری غرب. باید بدانیم در غرب چه می‌گذرد، چرا که غرب تمدنی را شکل داده است که این تمدن، تمدن بشری است و این طور نیست که تنها غربی‌ها در آن سهیم باشند و ما نیز در این تمدن نقش داشته‌ایم. همین زمان حال را در نظر بگیرید، چه تعداد از نخبگان ما در غرب هستند؟ من مدتی قبل به آمارهایی از این که ایرانی‌ها در کدام کشورها ساکن هستند، نگاه می‌کردم، بیشترین آمار مربوط به آمریکا و در ادامه اروپا است. پس نخبگان ایرانی هم در این تمدن نقش داشته‌اند و این طور نیست که غربی‌ها باهوش‌تر از ما باشند و این تمدن را شکل داشته باشند. بنابراین به نظر من اهمیت مطالعات تطبیقی بسیار زیاد است چرا که دیگری ما و تمدن اسلامی غرب است. ما باید بدانیم که این تمدن تنها به غرب منحصر نیست و از طریق افرادی مانند ابن رشد بسیاری از آموزه‌های ما را نیز اخذ و به آن‌ها عمل کرده است. بنابراین ما باید نه غرب گرا و نه غرب ستیز بلکه غرب شناس باشیم. من نیز در این اثر معیار شناخت را قرآن قرار داده‌ام  و مفهوم عقلانیت وحیانی را از آن استخراج کرده‌ام اما برای این که چگونه استخراج کنم و چه موضوعی را اخذ کنم،  به غرب و اندیشه هابرماس رجوع کرده‌ام چرا که بحث عقلانیت ارتباطی در غرب پرورانده شده است. بنابراین ما برای شناخت آموزه‌های خودمان باید گوشه چشمی هم به غرب داشته باشیم چرا که دیگری ما اکنون غرب است اما در عین حال باید احتیاط کنیم که در دام غرب‌گرایی نیافتیم و همینطور در دام غرب ستیزی.
 
آیا شما پژوهش‌های دیگری با این رویکرد در دست تحقیق دارید؟
بله من اکثر مقالاتی که تا امروز در مورد توسعه و ارتباطات نوشته‌ام، با تم اصلی عقلانیت بوده است که آخرین نسخه آن این کتاب بوده است و اکنون نیز مشغول پروژه‌ای با موضوع نظریه ارتباطی قرآن با تاکید بر سور ه حجرات هستم که قصد دارم در آن بحث ارتباطات، یعنی ارتباط مردم با مردم، ارتباط مردم با حکومت و ارتباط اقوام با اقوام دیگر را دنبال کنم.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها