دوشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۴:۳۷
انتشار مجموعه اشعار و خطابه نوبل چسلاو میلوش

کتاب «آن هنگام که رخت از شهر سوزان می‌بستیم»، اثر چسلاو میلوش با ترجمه علیرضا عامری و سیاوش سعدلو از سوی انتشارات حرفه هنرمند راهی بازار نشر شده است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، میلوش در ایران هنوز گمنام است، بنابراین مترجمان برای آشنایی خوانندگان سعی کرده‌اند از میان انبوه شعرهای او آنانی را که معاصرتر و مضامین پهناورتری از مسائل بینافردی در خود دارد برای ترجمه انتخاب کنند.

چسلاو میلوش (۲۰۰۴ - ۱۹۱۱) شاعر لهستانی لیتوانی تبار است. شاعر، نویسنده، دیپلمات، استاد دانشگاه، مهاجر، پناهنده، شبه متأله، وکسی که در پی جنگ­های جهانی در فضایی چنان تیره و عصیان زده و پرکشمکش بالید چندان که گویی چاره­ای به جز شاعر شدن نداشت.
 
چسلاو میلوش به لحاظ فرمی، معرقی از ژانرهای ادبی متنوع از شعر، داستان، زیست­نامه، جستار، خطابه و تک سرایی و همسرایی است و به لحاظ مضمونی، جُنگی از سطرهای حماسی تا سوگ و شیدایی دست­چین کرده است. او که فرم را برای توضیح معنا به خدمت می‌گیرد، نگارنده­ اوضاع آخرالزمانی اروپای آغشته به جنگ و عقاید افراطی است و از تشکیک و دوگانگی جوهر آدمی نقاب برمی‌گیرد.

میلوش که سخنرانی ضیافت نوبلش به یک مانیفست سیاسی برای روشن سازی ماضی و روشنگری آینده می‌مانست پیش­تر از آن جوایز دیگری از جمله جایزه انجمن نویسندگان لهستان برای ترجمه (1974)، نیوستادت، جایزه بین المللی ادبیات (1989)، مدال ملی هنر (ایالات متحده، 1989)، جایزه رابرت کرش(1990)، و نشان عقاب سفید (لهستان، 1994) را ربوده بود گرچه بازگمنام بود.
 
در بخش از مقدمه مترجمان این اثر آمده است: «باید اقرار کرد که ترجمه شعر میلوش آسان نیست؛ از چند منظر: یکی آنکه ترجمه­ی شعر او ترجمه­ی سطر نیست، ترجمه‌ی فضا است - متن بعد دارد و نمی­توان با برگردان واژه­ها و جمله­ها به ترجمه اکتفا کرد، بلکه باید کل چشم‌انداز پهناور متن را ترجمه کرد. دیگر آنکه رفت وبرگشت­های ذهن میلوش، انقطاع تاریخی ما از زمانه­ی او، تصاویر بکر و نامانوس، هم­نشینی غریب واژه­ها و نیز ترکیبات بدیعی که ما را به واژه­سازی سوق می­داد تلاشی مضاعف می­طلبید. باید پذیرفت که جواز شاعری در کف شاعر ابزاری برای حدوث انواع غرابت­های شعری می­تواند بود. این میان، مترجم در یک دیالوگ پنهان با شاعر (که حتی در قید حیات نیست) دست به برگردان می­زند، و باید دانست که ترجمه شعر یک فن ابزارمند نیست که صرفاً به مدد فرهنگ لغات شدنی باشد. گاه حتی برای حضور بهتر در متن مجبور به پژوهش هستیم: این برما نیز گذشت.

یکی از اضلاع آشنایی و دوستی ما (دو مترجم این کار) همواره شعرخوانی و برگردان شعر بوده است و این بار این اقبال را یافتیم که در پی آشنایی با رابرت هَس (ملک الشعرای آمریکا و مترجم اشعار چسلاو میلوش از لهستانی به انگلیسی) به فکر ترجمه این اشعار بیفتیم. گرچه بی­شک ترجمه شعر، آن هم دو یا چند نفره؛ تلفیقی از کلوخ زار و گلزار است. به ویژه که خود شعرهم همیشه یک امر لطیف نیست؛ گاه خشن است، خاصه اگر بازتابنده­ی خشونت­هایی چون جنگ باشد. اما از این فرآیند و فرجام خوش­حالیم تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.»

در یکی از اشعار این کتاب می‌خوانیم:
«عشق یعنی آن گونه به خود بنگری
که به دوردست­ها
 چراکه
تو تنها قطره­ای هستی در دریا.
و هر کس اين گونه به دنیا بنگرد
بی­آنکه خود بداند
قلبش را از گزندهای بسیار التیام می­بخشد.
درخت و پرنده او را دوست خطاب می کنند.
 
آنگاه به مدد دیگران و خود
زیر فروغ بلوغ می ایستد
مهم نیست ازآنچه پیشکش می کند آگاه است يا نه
آنان که برترین خدمتگزاران­اند خود از آن بی­خبرند.»
 
کتاب «آن هنگام که رخت از شهر سوزان می‌بستیم»، اثر چسلاو میلوش با ترجمه علیرضا عامری و سیاوش سعدلو در 128 صفحه، شمارگان 1000 نسخه و به‌بهای 39 هزار تومان از سوی انتشارات حرفه هنرمند منتشر شده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها