طبق آمارهای ارائه شده از سوی سازمان بهداشت جهانی و انستیتوی ملی سلامت روان آمریکا، 2 تا 3 درصد جمعیت جهان به اختلال وسواس جبری مبتلا هستند. سوال مهمی که اینجا مطرح میشود این است که این آمار تا چه اندازه صحت و سندیت دارد، آنهم در شرایطی که بسیاری از مبتلایان به اختلال وسواس جبری، خود از وجود این اختلال بیخبرند یا به کلی منکر این هستند که رفتارهای وسواسی و جبری آنها، ناشی از یک اختلال روانی ریشهدار است.
کتاب «وسواسیان جبری گمنام» از سوی انجمن وسواسیان جبری گمنام (OBSESSIVE (COMPULSIVE ANONYMOUS در آمریکا تدوین و به چاپ رسیده و بهتازگی با ترجمه نگار سنجریفر راهی بازار نشر ایران شده است.
این اثر با طرح موضوعاتی همچون تعریف اختلال وسواس جبری، شناسههای تشخیصی اختلال وسواس جبری، برنامه دوازده قدم و اختلال وسواس جبری، معنویت در برنامه دوازده قدم برای رفتارهای وسواسی جبری و برنامه بهبودی، سعی دارد با ارائه راهکارهای عملی و کاربردیِ تجربه شده، به افراد و خانوادههایی که به نوعی با این اختلال درگیر هستند، کمک کند.
تجربه سختِ یه بیمار جوان مبتلا به ODS
«اختلال وسواس جبری نشانههای متعددی دارد. من بیستویک سال دارم و به ODS مبتلا هستم. من هم همان درد و رنجی را احساس میکنم که بقیه مبتلایان به این اختلال ازسر میگذرانند. شاید هریک از ما، نشانههای بیماریمان از دیگران متفاوت باشد، اما دردی که تجربه میکنیم یکسان است. ODS نه تنها بر روح، ذهن و جسم افراد تأثیر آزاردهندهای برجای میگذارد، بلکه بر شخصیت فرد نیز تأثیر میگذارد. اکنون برایم روشن است که چه نقایص شخصیتی دارم. اختلال وسواس جبری بر دریافت من تأثیر گذاشته و مرا مبدل به یک انسان خودخواه و یک بمب ساعتی بیتوجه کرده است. من فرد بسیار زودرنجی بودم و در کسری از ثانیه خشمگین میشدم. بهطور خلاصه، شخصیت بههم ریختهای داشتم. تا آنجایی که به یاد میآورم، من همیشه به ODS مبتلا بودهام.
در ابتدا این اختلال شدید نبود و بر زندگیم تأثیر چندانی نداشت. به کارهای کوچکی مثل شمردن و چک کردن خلاصه میشد. با گذر زمان، اوضاع بدتر شد. در آغاز من فکر میکردم رسوماتی که اجرا میکنم، تنها عادات بد هستند. با تلاش برای کنترل رفتارهای جبری، اوضاع خرابتر شد. از آنجایی که من کمالگرا بودم، فکر میکردم چک کردن همهچیز در کمد و قرار دادن وسایل در جای مشخص، کاملا طبیعی است. این عادت با چند دقیقه در روز شروع شد، اما به تدریج و با بدتر شدن اوضاع، در کمد را سی بار باز میکردم و میبستم و همین کار را با در اتاقم هم انجام میدادم. هی درها را باز میکردم و میبستم. بعد از به اتمام رسیدن رسومات، محکم روی در میکوبیدم تا مطمئن شوم در بسته است. بعد از پلهها پایین میرفتم و دوباره برمیگشتم تا اطمینان حاصل کنم که در بسته است. در زمان انجام این کارها، به سختی میگریستم...»
هر بار یک تار مو
«درست نمیدانم این ماجرا، کی و کجا شروع شد. من تنها میدانم تولد دوباره من در مارس سال 1989 اتفاق افتاد. یادم میآید یکی از رسومات دوران کودکیم، کوبیدن سرم به بالش بود. مادرم عادت داشت در نیمههای شب به اتاق من بیاید و مرا از خواب بیدار کند تا سرم را به بالش نکوبم، چون سرم را طوری به بالش میکوبیدم که تخت تکان میخورد و پدر و مادرم را از خواب میپراند. من اصلا نمیدانستم که در خواب همچین کاری میکنم، انگار مجبور بودم سرم را به بالش بکوبم. نتیجه امر اینکه، دماغم به تدریج کج شد و مجبور شدم در سن 16 سالگی، عمل جراحی زیبایی بینی انجام بدهم.
یادم میآید در سن هفت سالگی، موهایم را دور انگشتانم میپیچاندم، در سن یازده یا دوازده سالگی بود که شروع به کندن موها کردم. موهایم را یکی یکی میکندم و به زمین افتادن موها را نگاه میکردم. دانه دانه، دسته دسته و این کار اصلا برایم جای تعجب نداشت. در سن چهارده یا پانزده سالگی، دچار کچلی موضعی شدم. مادرم متوجه شد و خیلی نگران این مسأله شد. از آنجایی که به مادر قول دادم که دیگر این کار را نکنم، خیلی مخفیکارانه و در زمانهایی که کسی دوروبرم نبود، به کندن موها ادامه دادم.
در دوران نوجوانی، بهخاطر ندارم کی، چگونه و چرا، اما به شدت از خودم متنفر بودم و بدترین تصورها را از خودم داشتم... یادم هست که بدترین دوران، از پانزده سالگی تا بیست و پنج سالگی بود. من مدام موهایم را میکندم و اوضاع بدتر و بدتر میشد. زمانی که به کالج میرفتم، دو تکه کچلی در دو طرف سرم بالای گوشها کاملا مشهود بود. هرگز موهای پشت سرم را نمیکندم، دوست داشتم موهای دوطرف سرم را بکنم... فکر میکردم این کار تنها یک عادت است، مثل مکیدن انگشت، جویدن ناخن یا سیگار کشیدن. تنها مشکل این بود که من قادر به متوقف کردن این کار نبودم، بهنظرم بدترین بخش ماجرا، این بود که هیچوقت قادر به متوقف کردن این کار نبودم. بهنظرم بدترین بخش ماجرا این بود که هیچوقت کسی را ندیدم که مشکلی شبیه به من داشته باشد. نتیجتا، احساس بیارزشی میکردم، چون باور داشتم هیچ مردی حاضر به بیرون رفتن با یک زن کچل نیست.»
نخستین چاپ کتاب «وسواسیان جبری گمنام؛ راهنمای دوازده قدم» در 330 صفحه با شمارگان 500 نسخه به بهای 52 هزار تومان از سوی انتشارات میراث فرهیختگان راهی بازار نشر شده است.
نظر شما