هادی آذری گفت: در جهانی که همه چیز وارونه شده، کسی که لطمه میبیند همان کسی است که میخواهد اخلاقی عمل کند و کارش برای دیگران هم عجیب به نظر میرسد.
با هادی آذری درباره «گزارش به کمیسر» گفتوگویی داشتهایم که در پی میآید؛
ابتدا کمی به معرفی نویسنده این کتاب، جیمز میلز، بپردازید و اینکه آیا پیش از این، اثری از او به فارسی ترجمه شده بود؟
جیمز میلز روزنامهنگار و نویسنده آمریکایی است که بیشتر کتابهایش هم در حوزه پلیسی- جنایی است. این نویسنده دو اثر مهم دارد؛ یکی همین «گزارش به کمیسر» است که یک فیلم هم از روی آن ساخته شده است و دیگری؛ «امپراطوری زیرزمینی» که در واقع یک اثر گزارشی مستند است در مورد مافیای مواد مخدر و سیاست در آمریکا و این که اینها چطور با هم بده و بستان دارند. به خاطر همان تحقیقات، جیمز میلز در مجلس سنا هم شهادت میدهد. فکر نمیکنم پیش از این کتاب، کار دیگری از جیمز میلز به فارسی ترجمه شده باشد. فکر میکنم این اولین کتابی از جیمز میلز است که به فارسی ترجمه شده است.
به چه دلیلی «گزارش به کمیسر» را برای ترجمه به فارسی انتخاب کردید؟
ماجرا آشنایی من با این کتاب خیلی اتفاقی بود. ناشر به من پیشنهاد ترجمه چند کتاب را داده بود، من وقتی آن کتابها را خواندم از بین آنها بر اساس ویژگیهای روایت، جذابیت داستان و... این کتاب را انتخاب کردم. من هم تا قبل از این کتاب، شناختی از میلز نداشتم. فقط جذابیت داستان بود که من را متقاعد کرد این کتاب را ترجمه کنم. و نکته جالب این است که این کتاب با وجود اینکه یک کتاب جنایی- پلیسی است، هیچ رازی درش وجود ندارد. از همان ابتدای داستان، نویسنده راز قتل را لو میدهد. و نکته دیگر انتقادهایی است که به جوامع غربی و هر جامعهای دارد که اخلاقیات درش قربانی مصلحت میشود. به نظر من، اینها جذابیتهای اصلی داستان است. اگر نه شما از همان ابتدا میدانید که در داستان چه اتفاقی افتاده است.
شیوه روایت کتاب، مبتنی بر ارائه یک سری اسناد، گفتوگو و مقاله و... در کنار هم هست. به این ترتیب چگونگی یک قتل فاش میشود. اما در فصلهای مختلف با وجود تعدد شخصیتها در گفتوگوها و نویسنده مقاله و ... انتظار میرود ما با تنوع زبانی در این کتاب مواجه باشیم. اما در ترجمه، زبان قسمتهای مختلف خیلی به هم نزدیک است.
زبان کتاب، زبان کتابت و رسمی بود و کلمات خیلی شکسته نمیشد. از آنجا که بخش زیادی از داستان در خیابان و بین آدمهای معتاد رخ میدهد، احساس کردم، انتقال آن حس و حال کمکی نمیکند. به همین دلیل تصمیم گرفتم که تغییرش دهم و حتی از واژههایی که خیلی نامتعارفتر باشند در ترجمه استفاده شود که به زبان خیابان و کوچه و بازار نزدیک شود. از آن طرف، مقاله خیلی زبان رسمی و خشکی دارد. ولی شاید زبانها آن قدر خوب درنیامده باشد.
این کتاب، در زبان مادر، سال 1973 منتشر شده است. در طول سالها آن قدر ناشران مختلفی، ادبیات پلیسی- جنایی را به فارسی ترجمهکردهاند که تنوع زیادی در این حوزه وجود دارد. بعد از تجربه همه اینها، حتی تکنیک روایی «گزارش به کمیسر»الان و بعد از گذشت سالها، برای مخاطبان تکراری شده است.
البته باید به زمانی برگشت که این اثر به زبان اصلی منتشر شده است. باید ببینیم این کار برای زمان خودش چه دستاوردی داشته است. آیا این شیوه روایت در آن زمان، بدیع و نوآورانه بوده یا نه؟!
الان دیگر با وجود این همه رمان پلیسی- جنایی که به فارسی ترجمه شده، این کار دیگر جذابیتی برای مخاطب فارسی زبان ندارد.
رشته من در دوره کارشناسی، زبان و ادبیات انگلیسی بود. به همین خاطر هم مساله روایت و فرم بیان برای من همیشه اهمیت داشته است. در طول دوران تحصیل با این شیوه روایت که در کتاب «گزارش به کمیسر» آمده مواجه نشده بودم. هر چند شاید در آن زمان هم، همین شیوه روایت، در سینما استفاده شده بود. اما کاری که جیمز میلز در این رمان انجام میدهد ارائه تصویر خیلی واقعگرایانه از خود نظام پلیس است. جریانهای اجتماعی- فرهنگی و حتی درونمایهها و مضامین روانشناسانهای که در این کار وجود دارد که ما در نهایت نمیفهمیم که لاکلی به وظیفه پلیسی خودش عمل میکند یا درگیر یک مسله احساسی و عاطفی و عاشقانه شده است. فارغ از بحث فرم و شیوه روایت، این مضامین و درونمایهها برای من جذاب بود. مضاف بر اینکه شخصیت لاکلی میخواهد اخلاقی عمل کند و کار درست را انجام دهد. اما در جهانی که همه چیز وارونه شده، کسی که لطمه میبیند همان کسی است که میخواهد اخلاقی عمل کند. و کارش برای دیگران هم عجیب به نظر میرسد. این وضعیت، شاید برای تمامی دورهها جذاب باشد. حتی شاید بتوانیم شباهتهایی را بین این رمان و وضعیت اجتماعی امروز خودمان هم پیدا کنیم. مجموع این جذابیتها در مرحلهای من و در مقام بعدی، ناشر را مجاب به انتشار این اثر کرده است.
کتاب دیگری هم در دست ترجمه دارید؟
بله. البته کتاب بعدی من، ربطی به ادبیات ندارد و در حوزه جامعهشناسی هنر است. ولی شاید تصمیم بگیرم از میلز و در حوزه ادبیات، کار دیگری را ترجمه کنم. اما هنوز به تصمیم قطعی نرسیدهام.
و سخن آخر؟
چیزی که برای من اهمیت و جذابیت دارد این است که «گزارش به کمیسر» در شکل متعارفش یک رمان جنایی- پلیسی نیست. در شکل کلاسیک و سنتی این ژانر، همیشه قرار است راز قتلی کشف شود. اما در اینجا بحث بر سر این نیست. چون از ابتدا گفته میشود یک پلیس مخفی به دست پلیس دیگری کشته میشود. و چیزی که برای من جذاب بود و از دیگران هم شنیدهام به همین دلیل زمین گذاشتن کتاب برای آنها سخت بوده، همان شیوه بیان و شناخت خیلی خوب میلز از ساز و کار پلیس است و نقدهایی که به جامعه غرب وارد میکند و آن بحث اخلاقیاتی که مطرح میکند و معلوم نیست جایگاهش در زندگی مدرن ما کجاست.
نظرات