یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۵:۴۵
شاعرانه، خشونت‌بار و روشنفکرانه

این کتاب در قالب ده سکانس تدوین ، سفری عاشقانه، فرهنگی و فلسفی به قلب شهر پاریس است؛ شهری که از منظر نویسنده نه‌فقط به‌عنوان پایتخت فرانسه بلکه به‌عنوان یک اسطوره زیسته در حافظه فرهنگی جهانیان جای دارد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) -فاطمه مهاجری: کتاب «پاریس؛ یک فرهنگ عاشقانه» نوشته دکتر ناصر فکوهی، انسان‌شناس و استاد دانشگاه تهران، از سوی نشر گهگاه روانه بازار نشر شده است. این کتاب که در قالب ده سکانس تدوین شده، سفری عاشقانه، فرهنگی و فلسفی به قلب شهر پاریس است؛ شهری که از منظر نویسنده نه‌فقط به‌عنوان پایتخت فرانسه بلکه به‌عنوان یک اسطوره زیسته در حافظه فرهنگی جهانیان جای دارد.

ناصر فکوهی در این اثر، تلاش کرده تا پاریس را فراتر از کلیشه‌های توریستی و روایت‌های سطحی به تصویر بکشد و آن را به‌عنوان یک زیست‌جهان پیچیده با سطوح مختلف تاریخی، اجتماعی، هنری، سیاسی و فردی واکاوی کند. این کتاب برای علاقه‌مندان به جامعه‌شناسی فرهنگ، انسان‌شناسی شهری، ادبیات سفرنامه‌ای و نیز دانشجویان علوم اجتماعی، اثری متفاوت و تأمل‌برانگیز محسوب می‌شود.

شاعرانه، خشونت‌بار و روشنفکرانه

سکانس اول: راه‌آهن شمال | آغاز مواجهه با پاریس از مرز مهاجرت و حافظه

در نخستین سکانس از کتاب «پاریس؛ یک فرهنگ عاشقانه»، ناصر فکوهی خواننده را به ایستگاه «گار دو نور» یکی از بزرگ‌ترین ایستگاه‌های راه‌آهن پاریس، می‌برد. اما آنچه او به تصویر می‌کشد، فراتر از یک ایستگاه حمل‌ونقل شهری است. برای فکوهی، راه‌آهن شمال پاریس نه یک مکان، بلکه یک تجربه عبور و ورود، یک نقطه تلاقی تاریخی، اجتماعی و نمادین است؛ جایی که پاریس برای نخستین بار خود را به انسان عرضه می‌کند، آن هم نه از دروازه‌ای رسمی یا نمادین، بلکه از درگاهی خاکستری، شلوغ، پر از مهاجر، مسافر، پلیس، راننده تاکسی و سایه‌هایی از گذشته‌های فراموش‌شده.

ایستگاه گار دو نور در این روایت به‌نوعی نماد دروازه ورود به مدرنیته اروپایی است. فکوهی این مکان را محل عبور از یک زیست‌جهان آشنا به یک جهان بیگانه و حتی ناآرام می‌بیند. او از نگاه کسانی می‌نویسد که نه برای سفر توریستی، بلکه برای زندگی، تحصیل، پناه‌جویی یا حتی گریز از مرگ وارد پاریس می‌شوند. گار دو نور، بنابراین، تنها ایستگاه قطار نیست؛ بلکه دروازه مهاجرت، گذرگاه حافظه‌های پراکنده و آغاز تقابل انسان با پاریس واقعی است.گار دو نور، آستانه‌ای است میان دو جهان؛ و سکانس نخست، دعوتی است به عبور از این آستانه.

شاعرانه، خشونت‌بار و روشنفکرانه

سکانس دوم: سن‌میشل | قلب تپنده روشنفکری و میدان تجربه‌های تاریخی

در سکانس دوم، ناصر فکوهی مخاطب را به منطقه‌ای می‌برد که بی‌اغراق می‌توان آن را قلب روشنفکری، دانشجویی و تاریخی پاریس دانست: بلوار سن‌میشل. این ناحیه نه‌تنها یکی از پرترددترین و مشهورترین مناطق پاریس است، بلکه از نظر انسان‌شناختی، فرهنگی و سیاسی نیز جایگاهی کلیدی دارد.

در این بخش، فکوهی فضای سن‌میشل را به‌عنوان جایی تحلیل می‌کند که در آن دانشجویان، نویسندگان، اندیشمندان، مهاجران، کتاب‌فروشان، کافه‌نشینان، پلیس، گردشگران و گاه بی‌خانمانان در یک هم‌زیستی پرتنش اما سرزنده در کنار هم قرار گرفته‌اند. این فضا، نمود زنده پویایی‌های فرهنگی پاریس است؛ جایی که تفکر و زندگی، در خیابان جریان دارد. سن‌میشل از نگاه فکوهی، تنها یک خیابان نیست، بلکه نوعی زیست‌جهان است؛ جهانی که در آن آدمی می‌تواند راه برود، بیندیشد، بنویسد، بجوشد و حتی فریاد بزند.

یکی از نکات مهم در این سکانس، نقش تاریخی سن‌میشل در جنبش‌های اعتراضی فرانسه است؛ به‌ویژه در جنبش می ۱۹۶۸ که از دانشگاه سوربن و بلوار سن‌میشل آغاز شد و تا سرنگونی دولت شارل دوگل پیش رفت. فکوهی به این رخداد تاریخی به‌عنوان نشانه‌ای از قدرت فضای شهری در برانگیختن تغییرات اجتماعی نگاه می‌کند. از نظر او، سن‌میشل نه‌فقط بستر فیزیکی اعتراض، بلکه بستری فرهنگی و روانی است؛ جایی که اندیشه و عمل به هم می‌رسند.

شاعرانه، خشونت‌بار و روشنفکرانه

سکانس سوم: کلوشارها، روشنفکران، پاسبان‌ها | هم‌زیستی بی‌قرار در صحنه عمومی پاریس

در سومین سکانس کتاب، ناصر فکوهی به یکی از پرتنش‌ترین و در عین حال عمیق‌ترین وجوه زندگی شهری در پاریس می‌پردازد: هم‌زیستی لایه‌های متضاد اجتماعی در فضای عمومی شهر. عنوان این سکانس – کلوشارها، روشنفکران، پاسبان‌ها – به‌روشنی نشان می‌دهد که نویسنده در پی بازنمایی تضاد و در عین حال تداوم تاریخی زیستن در شهر است؛ شهری که در آن بی‌خانمان‌ها و فیلسوفان، مأموران انتظامی و هنرمندان، کارگران مهاجر و استادان دانشگاه در یک قلمرو مشترک اما نابرابر حرکت می‌کنند.

کلوشارها، یا همان بی‌خانمان‌ها، برای فکوهی نماد شکست‌های مدرنیته‌اند؛ قربانیانی که در دل شهر سرمایه‌داری، جایی برای خواب و حتی برای دیده‌شدن ندارند. او با نگاهی انسان‌شناسانه، رفتار پاریسی‌ها با کلوشارها را رصد می‌کند: گاه نادیده‌گرفتن آن‌ها، گاه ترحم، و گاه ترس از «آشفتگی» که حضور آنان تداعی می‌کند. فکوهی به‌درستی تاکید می‌کند که حضور این افراد در پاریس مدرن، نه یک اختلال، بلکه بخشی ساختاری از پیکره اجتماعی شهر است؛ حضوری که پرسشی اخلاقی در دل جامعه تولید می‌کند.

در کنار این چهره‌های فراموش‌شده، فکوهی از روشنفکران پاریسی یاد می‌کند که سنت دیرپایی از حضور فعال در فضای عمومی دارند. از دهه‌های گذشته تا امروز، روشنفکران در کافه‌ها، دانشگاه‌ها، خیابان‌ها و نشریات، به‌عنوان نمایندگان وجدان عمومی شهر شناخته شده‌اند. اما در برابر آن‌ها، پاسبان‌ها یا نیروهای پلیس شهری، حضوری سرد، کنترل‌گر و در عین حال غیرقابل حذف دارند. فکوهی نمی‌کوشد تصویری رمانتیک از روشنفکران یا شیطانی از پاسبان‌ها ترسیم کند، بلکه واقع‌گرایانه نشان می‌دهد که این گروه‌ها، با همه تضادهایشان، هم‌زیستی‌ای ناگزیر در پاریس دارند.

شاعرانه، خشونت‌بار و روشنفکرانه

سکانس چهارم: گورستان | حافظه‌ای که نمی‌میرد

در سکانسی دیگر ناصر فکوهی خواننده را به فضاهایی می‌برد که معمولاً در گشت‌وگذارهای شهری کمتر مورد توجه قرار می‌گیرند، اما بار سنگینی از معنا، تاریخ و هویت را بر دوش می‌کشند: گورستان‌های پاریس. برخلاف نگاه عمومی که گورستان را محلی برای مرگ و فقدان می‌بیند، فکوهی در این فصل نشان می‌دهد که گورستان‌ها، در متن فرهنگی و شهری پاریس، نه محل فراموشی بلکه فضاهایی فعال برای بازسازی حافظه، هویت و حتی سیاست فرهنگی هستند.

در نگاه فکوهی، گورستان‌ها مکان‌هایی‌اند که حافظه تاریخی پاریس را بایگانی و بازتولید می‌کنند. او نشان می دهد که چگونه این فضاها، از خلال نام‌هایی که در خود دفن کرده‌اند، به موزه‌هایی بی‌سقف تبدیل شده‌اند؛ جایی که مردگان همچنان در گفت‌وگویی نانوشته با زندگان باقی مانده‌اند.

یکی از نکات برجسته در این سکانس، توجه نویسنده به نحوه زیست اجتماعی گورستان‌هاست. برخلاف نگاه متعارف به قبرستان به‌عنوان مکان سکوت و سوگ، گورستان‌های پاریس مکان‌هایی‌اند که در آن‌ها بازدیدکنندگان، گردشگران، دانشجویان، مورخان و حتی عاشقان ادبیات در حال حرکت، عکس‌برداری، جست‌وجو و گاه تأمل‌اند. فکوهی این پویایی را نشانه‌ای از رابطه زنده شهر با مرگ خود می‌داند.

شاعرانه، خشونت‌بار و روشنفکرانه

سکانس پنجم: شهر چینی‌ها | زیست‌جهانی در دل پاریس

در سکانس پنجم نویسنده به سراغ یکی از کم‌تر دیده‌شده‌ترین و در عین حال بسیار معنادارترین چهره‌های پاریس می‌رود: محله چینی‌ها، یا دقیق‌تر، فضاهای شهری‌ای که میزبان مهاجران آسیایی، به‌ویژه چینی‌ها، و در سطحی گسترده‌تر، فرهنگ شرق دور در پاریس هستند.

محله چینی‌ها برای فکوهی، یک جزیره فرهنگی در دل شهر پاریس است. او به‌روشنی توضیح می‌دهد که این محله، نمادی از تغییر در بافت فرهنگی پاریس مدرن است؛ نشانه‌ای از آنکه چگونه شهرهای جهانی امروز، تحت تاثیر موج‌های مهاجرتی، در حال بازتعریف هویت خود هستند.

او به‌تفصیل به مفهوم «شهر در شهر» اشاره می‌کند؛ اینکه چگونه مهاجران چینی توانسته‌اند یک نظم فرهنگی نسبی درون نظم کلان شهر پاریس ایجاد کنند. زبان چینی، شبکه‌های اقتصادی درون‌قومی، رسانه‌های محلی و مدارس شبانه‌روزی همه بخشی از این ساختار نیمه‌مستقل‌اند که در عین حال با مرکز شهر پاریس پیوندی پرتنش و پیچیده دارد.

نویسنده همچنین به نوعی نگاه دوگانه فرانسوی‌ها به محله چینی‌ها اشاره می‌کند: نگاه اول، تحسین است؛ برای نظم، سخت‌کوشی، کم‌صدایی و کارآفرینی جامعه چینی. نگاه دوم، ترس است؛ از بسته‌بودن فرهنگی، از انزواطلبی، و از آنچه که «آسیایی‌سازی» بخشی از پاریس خوانده می‌شود. فکوهی با نگاهی دقیق این دوگانه را تحلیل می‌کند و آن را حاصل عدم شناخت متقابل و ضعف سیاست‌های همگرایانه می‌داند.

شهر چینی‌های پاریس نه یک محله، بلکه نوعی آینه است؛ آینه‌ای برای دیدن نقش مهاجرت، تنوع فرهنگی، و بحران‌های هویتی در پیکره شهری پسااستعماری و جهانی‌شده. فکوهی با نگاهی دقیق و بی‌تعصب، سعی دارد به‌جای آنکه محله چینی‌ها را به یک «جاذبه فرهنگی» فروبکاهد، آن را به‌عنوان یک پدیده زنده و اجتماعی بشناساند

شاعرانه، خشونت‌بار و روشنفکرانه

سکانس ششم: کوی دانشگاه | زندگی در لبه مرزهای فرهنگی

در ششمین سکانس از کتاب، ناصر فکوهی ما را به «کوی دانشگاه» می‌برد؛ مکانی خاص در جنوب پاریس که در آن، دانشجویان و پژوهشگران از سرتاسر جهان در اقامتگاه‌هایی بین‌المللی هم‌زیستی می‌کنند. این مکان، بیشتر از یک خوابگاه دانشجویی، یک آزمایشگاه فرهنگی زنده است؛ جایی که گفتگو، تفاوت، و حتی تضادهای تمدنی در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند.

فکوهی کوی دانشگاه را نماد آرمان همزیستی فرهنگی می‌داند. او از تجربه‌های زیسته خود در این فضا می‌نویسد: قدم‌زدن در مسیرهای سبز، شنیدن زبان‌های مختلف، دیدن پرچم‌های کشورها بر سر در خوابگاه‌ها، و نشستن در کافه‌هایی که فرهنگ شرق و غرب در آن به هم می‌رسند. اما در عین حال، او به شکنندگی این همزیستی نیز اشاره دارد: تفاوت‌های طبقاتی، تنش‌های زبانی، رقابت‌های دانشگاهی و گاه تنهایی و انزوای مهاجران تحصیلی در میان این رنگارنگی‌ها.

نویسنده با نگاهی ژرف، کوی دانشگاه را تمثیلی از پاریس جهانی‌شده معرفی می‌کند؛ شهری که در آن، آینده روشنفکران، محققان و هنرمندان جهان در سکوت اتاق‌های کوچک و راهروهای تاریک رقم می‌خورد.

سکانس هفتم: شب‌های متوالینه | شهری که در تاریکی بیدار می‌ماند

در این بخش، فکوهی روایتی شاعرانه و فلسفی از شب‌های پاریس ارائه می‌دهد؛ شب‌هایی که برخلاف ظاهر آرامشان، آکنده از حرکت، خیال، ترس، و زندگی‌اند. عنوان «شب‌های متوالینه» اشاره‌ای است به تکرار شب‌هایی که مثل تکه‌هایی از حافظه، پشت سر هم می‌آیند، اما هر یک تجربه‌ای یگانه و متفاوت‌اند.

فکوهی در این سکانس، پاریس شب‌هنگام را از زاویه تجربه حسی و ذهنی توصیف می‌کند. نور چراغ‌های خیابانی، زوزه قطارهای زیرزمینی، بوی نان تازه‌ای که از نانوایی شبانه می‌رسد، و صدای گام‌های آهسته بر پیاده‌روهای خالی، همگی اجزای یک تابلوی سینمایی شهری هستند. او شب را فرصتی برای «دیدن بدون دیده‌شدن»، «قدم‌زدن بدون قضاوت» و «فکر کردن بدون اضطراب» می‌داند.

در شب‌های متوالینه، پاریس از ظاهر توریستی خود فاصله می‌گیرد و به شهری شخصی‌تر، پنهان‌تر و حتی رازآلودتر بدل می‌شود

شاعرانه، خشونت‌بار و روشنفکرانه

سکانس هشتم: مرگ بر شانزه‌لیزه | نقدی بر ویترین سرمایه‌داری

در یکی از سکانس‌های انتقادی کتاب، ناصر فکوهی به سراغ معروف‌ترین خیابان پاریس، یعنی شانزه‌لیزه می‌رود؛ اما نه برای ستایش آن، بلکه برای نقدش. عنوان «مرگ بر شانزه‌لیزه» نشان از لحن تندتر و صریح‌تر این فصل دارد؛ لحن کسی که از مصرف‌زدگی، تجمل‌گرایی و فروپاشی فرهنگی شهر در ویترین‌های لوکس خسته شده است.

او شانزه‌لیزه را نماد تسلط کامل اقتصاد بازار بر فضاهای شهری می‌داند؛ جایی که همه‌چیز – از غذا تا مد، از هنر تا بدن – به کالا بدل شده است. ویترین‌های پرزرق‌وبرق، فروشگاه‌های چندملیتی، ماشین‌های لوکس و گردشگرانی که با چشمان خیره فقط عکس می‌گیرند، همگی تصویری نگران‌کننده از بیگانگی انسان در پاریس معاصر ارائه می‌دهند.

فکوهی با ارجاع به نظریه‌های فرهنگی، این خیابان را نه فضایی برای قدم‌زدن، بلکه صحنه‌ای از نمایش سرمایه می‌داند؛ جایی که روح پاریس فرهنگی، انقلابی و مردمی، جای خود را به پاریس لوکس و تهی از معنا داده است.

سکانس نهم: مرگ بر ایفل و پمپیدو | انتقاد از بت‌سازی شهری

در امتداد نقد سکانس پیشین، این فصل نیز به واکاوی دو نماد فرهنگی و توریستی پاریس می‌پردازد: برج ایفل و مرکز پمپیدو. فکوهی از این دو به‌عنوان «نمادهای مرده»، «بت‌های سرمایه‌داری» و «صنعت توریسم بی‌معنا» یاد می‌کند.

او برج ایفل را ساختاری می‌داند که زمانی نوآورانه بود، اما امروز صرفاً به‌مثابه پس‌زمینه عکس گردشگران عمل می‌کند. مرکز پمپیدو هم به زعم او، بیشتر معماری‌ای برای نمایش و نه تعامل است؛ فضایی که اگرچه ادعای فرهنگی دارد، اما در عمل بخشی از ماشین بازاری شهر شده است.

فکوهی در این فصل، خواننده را دعوت می‌کند به این پرسش بنیادی بیندیشد: آیا پاریس امروز، بیش از آن‌که شهر زندگی باشد، صحنه‌ای برای نگاه و عکس و مصرف نیست؟

شاعرانه، خشونت‌بار و روشنفکرانه

سکانس دهم: وداع با پاریس | بازگشت از رویا

آخرین سکانس کتاب، لحنی کاملاً متفاوت دارد. وداع با پاریس، فصل خداحافظی است؛ اما نه خداحافظی‌ای ساده یا سطحی. بلکه وداعی عمیق، فلسفی و حتی وجودی. فکوهی در این بخش، تجربه زیسته خود از زندگی در پاریس را با نگاهی پرحسرت، اما آگاهانه، مرور می‌کند.

او می‌نویسد از پاریسی می‌رود که دوستش داشته، اما به‌خوبی می‌داند که آن پاریس، در حافظه مانده نه در واقعیت. او از لذت‌های اندیشیدن، قدم‌زدن، مشاهده‌کردن، دوست‌داشتن، و حتی خشم گرفتن در این شهر می‌گوید. پاریس برایش نه فقط یک جغرافیا، که قطعه‌ای از وجودش شده است.

این سکانس، به نوعی جمع‌بندی کتاب نیز هست. فکوهی با نگاهی واقع‌بینانه، از رویای پاریس فاصله می‌گیرد، اما خاطره آن را به‌عنوان بخشی از خود حفظ می‌کند. وداع او، پایان نیست، بلکه بازنگری در رابطه انسان و شهر، حافظه و مکان، فرهنگ و زندگی است.

پاریس، همان‌قدر بیرونی که درونی

کتاب «پاریس؛ یک فرهنگ عاشقانه» با این ده سکانس، تصویری جامع، چندلایه و انتقادی از پاریس ارائه می‌دهد؛ شهری که هم‌زمان عاشقانه است و بی‌رحم، شاعرانه است و خشونت‌بار، روشنفکرانه است و مصرفی. ناصر فکوهی با نگاهی انسان‌شناسانه، اما با زبانی ادبی و شخصی، نشان می‌دهد که شناخت یک شهر، در گرو زیستن در تضادهای آن است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

پربازدیدترین

تازه‌ها

پربازدیدها