در میزگرد مجازی ادبیات دفاع مقدس و داستان نویسان زن مطرح شد:
روایتهای شفاهی جای ادبیات جنگ را گرفته است
در میزگرد مجازی با حضور چهار زن نویسنده حوزه ادبیات دفاع مقدس، چالش های این حوزه بررسی شد.
الهام فلاح از آن دست نویسندگان پرکاری است که در حوزههای مختلف دست به قلم برده است. رمان «خون مردگی» نوشته وی به مصائب جنگ میپردازد.این کتاب برای فلاح جایزه پروین اعتصامی را به همراه داشت. نازنین جودت نیز نویسنده دیگری است که در این میزگرد حضور داشت. آخرین اثری که از او منتشر شد، به وقت بی نامی به صورت مستقیم به جنگ میپردازد. او پیشتر در رمان «از پروانهها در برف میرقصند» به جنگ پرداخته بود، اما باز هم سراغ این دغدغه رفته است. فاطمه دانشور جلیل از آن دست نویسندگانی است که میتوان گفت، تمام آثارش به نوعی حول محور ادبیات دفاع مقدس است. از زندگینامه نویسی تا رمان در حوزه دفاع مقدس. او نویسنده پرکاری است که در این حوزه بسیار قلم زده است. شهلا آبنوس آخرین نویسنده حاضر در این میزگرد خود در زمان جنگ به عنوان امدادگر در منطقه حضور داشته و با نوشتن رمان «از آن هجده ماه و هفت روز» مستقیم به پدیده دفاع پرداخته است. گفتنی است این میزگرد در فضای مجازی برگزار شد که مشروح آن را در ادامه می خوانید:
برای گشایش بحث، به نظر شما ادبیات جنگ و آن چیزی که ادبیات دفاع مقدس نامیده میشود، توانسته است آنطور که باید و شاید نسبت به این مسئله ادای دین کند؟
الهام فلاح: قبل از هرچیز باید بگویم ادبیات جنگ یک چیز است و ادبیات دفاع چیز دیگر. اصلا هم ارتباطی به مقدس بودن یا نبودنش ندارد. بعد از جنگ جهانی اول ادبیات دفاع به صورت بارزی بین نویسندگان اروپایی رواج یافت. ادبیاتی که در جهت تکریم و بزرگداشت فرهنگ دفاع و پایداری بود. و مسلما قهرمانان این داستانها کسانی بودند که آغاز کننده نخست جنگ نبودند و این خرمن را کبریت نزدهاند. بعد از جنگ جهانی دوم اما ادبیات دفاع شکل تازهای به خود یافت. آن هم روایت داستان جنگ با مضمون ضدجنگ. یعنی نشان دادن پلشتی و سیاهی و تباهی و ویرانیای که جنگ و سربازان و جبهههای متخاصم بر دامن مردم بیگناه عادی مینشانند و به حدی این نشان دادن به مثابه حقیقت جنگ، تلخ و تاثر برانگیز است که ناخودآگاه فرهنگ جنگ طلبی را به چالش کشیده و باعث میشود مخاطب ادبیات جنگهراسی و مخالفت ذهنی با جنگ شود.
حالا درباره جنگ هشت ساله ایران، دوره طولانیای ادبیات ماحصل این دوره صرفا ادبیات دفاع و تقدس بخشی به پایمردی و ایستادگی بود. اگر بنا باشد حرکتی از سوی ادبیات دفاعی به ادبیات ضد جنگ صورت بگیرد مجبوریم ابعاد دیگری از جنگ را نیز مد نطر داشته باشیم. حتی وجوهی که تقدس امر را دچار تردید نماید. زمانی میتوان خواننده را لایق درک و انتخاب در ارزشگذاری دانست که همه سویههای یک جنگ را برایش روایت کرد. مسلما ما در برخی سویهها افراط و در برخی تفریط داشتهایم که این ادبیات جنگ ما را از حالت توازن و بیطرفی نویسندگان و راویان آنها خارج میکند.
نازنین جودت: من معتقدم که ادبیات دفاع مقدس نتوانسته و نمیتواند آن طور که شایسته پایداری و پایمردی مردم این سرزمین بوده ادای دین کند. وقتی قرار است از جنگ بنویسیم باید دستمان برای نوشتن از تمام جوانب باز باشد. من نمیتوانم با مسئله سانسور در ادبیات دفاع مقدس کنار بیایم. وقتی دشمن به خاک ما حمله کرد همه به جبهه رفتند، از هر قشری و با هر طرز تفکر و ایدئولوژی. نمیشود رزمنده بسیجیای سیگاری باشد؟ این خیلی دور از ذهن است؟ به نظرم تا درگیر این مسائل پیش پا افتاده هستیم و هنوز فکر میکنیم همه رزمندهها آدم های صد در صد سفید بودند و هیچ کار خطایی نمیکردند (البته اگر سیگار کشیدن کار خطایی باشد) نمیتوانیم تصویری حقیقی از جنگ و دفاع مقدس ارائه بدهیم. اسمش میشود همان سیاه نمایی. برچسبی که تا داستان به مذاق بعضیها خوش نمیآید چسبانده میشود روی جلد کتاب.
شهلا آبنوس: از آنجا که ادبیات جنگ و مقاومت، گونه ای از ادبیات مطرح جهان است، از برخی کشورهایی که زمانی درگیر جنگ بودهاند، شاهد خلق شاهکارهایی ماندگاری بودهایم. حالا چه میشود که این ادبیات در کشور ما که جنگ هشت ساله را دفاع مقدس مینامد، هنوز نتوانسته اثری در خور و شایسته تولید کند؟ به نظر میرسد هرجا حرف از صیانت نفس و هویت و وطن که یکی از نمودهای هویت افراد یک کشوراست، باشد دفاع مقدس میشد؛ حال با توجه به مباحث ایدئولوژی و قداست جنگی که بعضا، جهاد نامیده شده، همچنان نتوانستهایم در این حوزه آثاری هم وزن با شاهکارهای جهانی خلق کنیم و نتوانستهایم حق مطلب را ادا کنیم. این در حالی است که تلاشهایی هم انجام شده و نام های قابل اعتنایی در این عرصه وجود دارد اما همچنان نظر به این است که ما هنوز ابتدای راهی سخت هستیم و قادر نبودهایم آثار خوبی برای جنگ خلق کنیم. عوامل بازدارنده و دلایل زیادی برای این مهم وجود دارد که با آسیب شناسی دقیق وکارشناسی می توان چاره اندیشی کرد.
فاطمه دانشور جلیل: به نظرم تا حدودی توانسته ادای دین کند اما نه به طور صد در صد چرا که ادبیات دفاع مقدس باید همه جانبه مورد بررسی قرار بگیرد. تمام قشرها با جنگ درگیر شدند اما ما به عنوان نویسنده فقط به سراغ قهرمانان رفتهایم. فرماندهان شاخص، یا شهدا، مجروحین جنگی،... چند جلد کتاب کودک میشناسید در این حوزه؟ آیا کودکانمان آسیب ندیدند و درگیر جنگ و تبعات آن نبودند؟ پس ادبیات جنگ تا حالا نتوانسته به طور کامل به هشت سال پایداری مردم مظلوم ما ادای دین کند.
نقش زنان در این حادثه چه در پشت جبهه، چه در خود جبهه،نقش غیر قابل انکاری بوده است، این مسئله در ادبیات ما چطور بازتاب پیدا کرده؟ و آیا این میزان قابل قبول است؟
فاطمه دانشور جلیل: نقش زنان در هشت سال جنگ تحمیلی ایران و عراق، انکار ناپذیر است. چه بسا اگر زنان و حمایتهایشان به عنوان مادر، همسر، خواهر نبود، مردانمان اینگونه ایستادگی نمیکردند. اما در ادبیات دفاع مقدس ما نقش زنان کمرنگ بوده و شاید بتوان گفت در سالهای اخیر به این مسئله بیشتر پرداخته شده که صد البته جای کار هنوز باقی است. و تا نقطه قابل قبول بودن هنوز فرسنگها فاصله داریم.
الهام فلاح: مسلما به این بخش پرداخت خوبی نشده. حالا کتابهای خاطراتی با شکل روایت داستانی مانند(دا) یا (فرنگیس) نوشته شدهاند که بر مبنای واقعیت و تجربه زیسته هستند و از آنجایی که لزوما هر کسی که تجربه زیسته خاص و منحصر به فردی داشته باشد، لزوما نویسنده خوبی نیست و اگر هم نویسنده خوبی باشد، مرتکب فعل نگارش رمان نشده، گمانم اصلا به این بخش خوب پرداخته نشده است. سوای این تلقی حصور زنان در جنگ همیشه همان خواهر، پرستار و یا بهیار است یا آنها که دور یک پارچه جمع میشدند تا قند و خشکبار بستهبندی کنند و بفرستند جبهه. درصورتی که مسلما همسر شهیدان یا همسران کسانی که هرگز حتی استخوان بند انگشت ایشان بازنگشت، مفقودالاثرها و مادران و زنانشان، زنانی که در جنگ عشقشان را از دست دادند، و از همه اینها مهمتر، زنانی که اسیر شدند. مسلما بابت ملاحظات فرهنگی و ناموسی کسی درباره زنان اسیرشده و آنچه بر آنان روا داشته شد نمینویسند و موضع سکوت اختیار میکنند. یا زنانی که در جریان حصر خرمشهر در چنگال بعثیها گرفتار شدند یا مجبور شدند تن به تودهکشی بدهند. از این دست زنان کم نداریم اما تاوان نوشتن از ایشان را میتوانید از مجید قیصری بپرسید و سرنوشتی که برای رمان (باغ تلو) رقم خورد.
شهلا آبنوس: به طور قطع و یقین پاسخ منفی است. پس از گذشت سی و دو سال از پایان جنگ، همچنان و همچنان در جان زن و مرد و جامعه ما جاری است. وقتی کارهای انجام شده در حوزه ادبیات را با حضور فیزیکی(کادر درمانی)، پشتیبانی و حمایتی زنان را مورد بررسی قرار میدهیم به خوبی متوجه میشویم که چقدر حضور زن در ادبیات جنگ ما کم رنگ است. حتی میتوان گفت تا مدتهای زیادی کمتر کاری دراین زمینه و موضوع نوشته میشد و بعضا هم که نوشته شد خلاصه میشد به پرداختن به موضوع زنانی که یا پرستار و امدادگر و پزشک بودهاند و کمتر از نقشهای ایفا شده کلیدی زنان حرفی زده شده است. زن به عنوان کسی که نیمی از بار جنگ را عاطفی و یا با پشتیبانی برعهده داشت، فراموش شد. جنگی که هرچند زنها در آن اسلحه به دست نشدند اما از همان زمان تا کنون پای ثابت مقاومت و مبارزه هستند.به خصوص هنوزاهنوز، درگیر جنگ و تبعات آن هستند.
نازنین جودت: سوتلانا آلکساندرونا الکسیویچ در کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد» در بهترین شکل ممکن به این سوال جواب داده (البته در مورد زنان روس و حضورشان در جنگ جهانی دوم) اما میشود اصل مطلب را به همه زنان دنیا تعمیم داد. حضور زنان چه در جبهه و چه در پشت جبهه کم رنگتر از مردان نبوده. در هیچ جنگی نبوده. اصلا جنگ که مرد و زن و کودک نمیشناسد. وقتی دشمن به خاکت حمله میکند قلب همه را نشانه میرود. در یکی دو دهه اخیر در مورد حضور زنان و حماسهها و فداکاریهایشان در ادبیات دفاع مقدس آثار شاخصی به چاپ رسیده که عمدتا به قلم زنان نویسنده نگاشته شدند. به نظرم بعد از گذشت سالها از جنگ حق مطلب در مورد زنان دارد ادا میشود و ادامه هم دارد. جنگ از آن موضوعاتی است که هر چه از آن و آدمهایی که درگیرش بودند، نوشته و گفته شود باز زوایای نگفته و پرداخت نشدهای هستند که راه را برای نوشتن نویسنده بعدی روشن کنند.
این روزها شاهد حضور کمی فراوان نویسندگان زن در حوزههای مختلف هستیم، که به ادبیات جنگ نیز کشیده شده است، چقدر این ادبیات دارای کیفیت است؟
شهلا آبنوس: راه طولانی و پر زحمتی در پیش رو است. زنها کارهای قابل دفاعی در زمینه ادبیات داستانی انجام دادهاند که افقهای روشنی را نقش میزند. باید تلاش کرد اما فراموش نکنیم هرچند حضور بیش از پیش زنان در عرضه ادبیات داستانی را باید به فال نیک گرفت، اما نباید کمیت فدای کیفیت شود. همچنان تا رسیدن به موقعیت مطلوب باید به سعی و تلاش در این زمینه ادامه داد.
الهام فلاح: این حجم متکثر باید پا را از بازگویی خاطرات زنان زمان جنگ فراتر بگذارد. از آب ریختن به جوی کلیشهها. مسلما افزایش کمی نشان از کیفیت ندارد. باید بشود وجوه تازهای از جنگ را از منظر زنان امروز جامعه در داستانهایشان یافت. و الا افزون شدن آمار دردی دوا نمیکند. بزرگترین مانع در این راه همان دایره تنگ ممیزی است که البته بعد خبر نظارت بخش نظامی کشور بر محصولات فرهنگی و علیالخصوص کتابهایی با موضوعیت جنگ، از آنچه بود هم تنگتر و عبور از آن سختتر میشود.
فاطمه جلیلی دانشور: به نوبه خودم بسیار خوشحالم از حضور پر رنگ بانوان نویسنده در حوزه دفاع مقدس. اتفاقا نقش زنان در جنگ را، ما خانمها بهتر میتوانیم با قلممان بیان کنیم چرا که قلممان لطافت لازم را دارد و سختیهای یک مادر را، یک مادر بهتر میتواند بیان کند تا بر دل بنشیند و تاثیرگذار باشد. کمیت کارهای بانوان در حوزه دفاع مقدس زیاد شده که به نظر بنده تا مادر شهیدی هنوز حرفی دارد، ما همچنان باید آنرا بنویسیم تا در تاریخ ثبت شود. باز هم جای کار هست و بسیار هم هست. همه شهدا شاخصند و باید برای تمام شهدا حتی شده یک داستان کوتاه نوشت. همه خانوادههایی که درگیر جنگ شدند باید خاطراتشان را بازگو کنند تا با قلم ما در تاریخ ثبت شود. راه بسیار طولانی در پیش داریم. کیفیت وقتی بالا میرود که قلم در این راه آب دیده شود. باید نوشت. راحت و بدون سانسور نوشت. تا خاطرات از اذهان پاک نشده ،باید مصاحبه کرد و نوشت. افق های روشنی برای ادبیات دفاع مقدس ما هست.
نازنین جودت: در جواب سوال دوم به این پرسش هم پاسخ دادم. به عنوان یک داستان نویس زن که دغدغه اصلیاش نوشتن از جنگ و دفاع مقدس است، راه را روشن و با کیفیت میبینم. ادبیات دفاع مقدس و به خصوص کار زنان نویسنده در این عرصه را با علاقه دنبال میکنم و معتقد هستم زنان نویسنده در این ژانر موفق عمل کردهاند، چه نویسندههایی که از جنگ و حضور زنان در جبهه نوشتند چه آنهایی که از زنانِ پشت جبهه روایت کردند.
همه شما عزیزان در مورد ادبیات جنگ کار کردهاید و نوشتهاید، این نوشتهها چقدر از تجربه زیسته شما از جنگ بر آمده است؟
الهام فلاح: سن و سالم به قدری نیست که تجربهام از جنگ از مرز خاطرات و مشاهدات یک کودک سالهای پیش از دبستان تجاوز کند. اما همان سالها را در مناطقی زیستهام که با مناطق درگیر جنگ قرابت جغرافیایی داشت. از سوی دیگر بزرگترین تجربه زیسته من درباره جنگ، غیر از آژیر و دویدن به سوی پناهگاه و یا سالهای مداوم درگیر شدن پدرم با مسئله بغرنج مفقودالثری عمویم، بیشتر از این جهت بود که تمام سالهای کودکی و دبستان را در کنار جنگزدههای خوزستان زندگی کردهام. در کنارشان بزرگ شدم و مسلما نگاه من به پدیده جنگ بری از آن درک و برداشت زمان کودکیام نیست.
فاطمه جلیلی دانشور: خیلی کم از تجربیاتم بوده، چرا که در منطقه جنگی زندگی نمی کردم و برادر یا پدر رزمنده هم نداشتم. منظورم این است که تجربه چندانی از زمان جنگ ندارم. حال و هوای آن روزها هر چند کمرنگ در ذهنم باقی است و ناخودآگاه در نوشتههای هر نویسنده تجربه زیستیاش وارد میشود. بیشتر در کارهایم تحقیق کردهام تا بتوانم بنویسم.
نازنین جودت: من دو رمان در حوزه دفاع مقدس کار کردهام که بخش قابل توجهی از هر دو برگرفته از تجربه زیستهام است. تمام کودکی و نوجوانی من در خانههای سازمانی ارتش گذشت. پدرم در نیروی زمینی خدمت میکرد. بیش از هشت سال از زندگیام با حضور پدر در جبهه و کم رنگ بودنش در خانهمان گذشت. این فقط شامل حال خانواده من نبود. تمام دوستان و همکلاسیهایم مثل خودم بودند. پدر همهمان جبهه بود. زخم آن سالها بعد از این همه نوشتن از دفاع مقدس التیام پیدا نکرده. روزها و شبهایی که به ترس از برنگشتن پدر از جنگ گذشت. همیشه دردی بود که برایش غصهدار باشیم. شهادت مرد همسایه، اسارت پدر همکلاسی، مجروح شدن پدر. روزگار بدی بود.
شهلا آبنوس: من شخصا از تجربه زیستم در داستانها زیاد استفاده کردم چه داستان کوتاه و چه رمانهای غیر جنگ. برایم بسیار سخت است که از جنگ ولو به اشاره در داستانهایم یاد نکنم. البته منظورم استفاده از خاطره نیست بلکه گونه استحاله شدهای از خاطرهها. مگر ممکن است انسانی هشت سال درجنگ زندگی کند و رد پای جنگ در کلام و داستانش نباشد؟
به نظر شما نوشتن در مورد روایتهای مربوط به جنگ و نه داستانها، نقل روایتهای شفاهی، جای ادبیات داستانی جنگ را نگرفته است؟
نازنین جودت: بله. گرفته است و این اتفاق بدی نیست به شرط آنکه اگر قرار است روایات مستند از جنگ نوشته شوند، همه حقیقت در آنها گفته شود، همه چیز به همان شکلی که اتفاق افتاده. نمیشود اسم مستند روی این نوشتهها گذاشت و وقایع را رج زد. که متاسفانه این اتفاق میافتد. مهم نیست. آن روایات کار خودشان را بکنند ادبیات هم راه خودش را برود. آن مستندات باشند ما هم داستانهای خودمان را مینویسیم. خواننده هم برداشت خودش را میکند.
الهام فلاح: دقیقا عارضه آسیب زننده به ادبیات داستانی جنگ در ایران همین موصوع است. اینکه ناداستان و خاطرهنویسی و بیوگرافینگاری از شهدا و فرماندهان، جای داستان جنگ را گرفته است. مسلمن این بخش نیز برای نمایاندن واقعیات عینی جنگ و آدمهایش لازم است اما به هیچ وجه جانشین ادبیات داستانی جنگ نخواهد شد. البته که مسئولان و ناظران بر این بخش خاص به طور عمده تمایل دارند ادبیات جنگ به همان خاطرهنگاریها و نهایتا روایات داستانی مبتنی بر مشاهدات بسنده کند.
فاطمه دانشور جلیلی: بله به نظر بنده گرفته. چون مخاطبان این روزها بیشتر مستند میپسندند. کارهای روایت فتح برای چه این همه طرفدار دارد؟ زندگینامه شهدا؟ پایی که جا ماند، یا دا، چرا به چاپهای متعدد رسید؟ همه نشان میدهند که خوانندگان در این حوزه دلشان مستند میخواهد نه داستان. برای همین ادبیات داستانی جنگ در کشور ما طرفدار چندانی ندارد. از فروش کتابها کاملا مشخص است.
شهلا آبنوس: بله همینطور است. آنجا که اشاره به کمیتی نامطلوب میشود منظور همین است. ضمن اینکه اصرار دارم تاریخ شفاهی و مستندات باید حفظ شود، متاسفانه این روایتهای شفاهی جای داستان جنگ را گرفته و ما کمتر شاهد ظهور داستانهای ناب جنگ هستیم. اگر قرار است داستان جنگ ما جهانی شود باید توجه صرفن به روایتهای شفاهی بعضن پر از اشکال معطوف نباشد. ما کلی وسایل و مواد اولیه ارزشمند را جمع کردهایم (روایات شفاهی) اما هیچ استفاده بهینه برای ساخت و تهیه از آن نداریم انقدر از آنها استفاده نمیکنیم تا این مواد ارزشمند، تاریخشان منقضی شود.
چقدر داستانهای جنگی و آنها که به جنگ پرداختهاند به ادبیات و وجه رئالیستی جنگ نزدیکند؟
شهلا آبنوس: اگر منظور از این سوال داستانهای خودمان باشد ، سعی بسیار کردم که تا حد امکان نزدیک به واقعیت باشد و اگر منظور دیگر نویسندههاست باید عرض کنم آنجا که نویسنده حرفهای داستان از جنگ نوشته معمولا طبق اصول و قواعد متن رئالیستی، تا حدودی موفق بوده. بعضا هم با توجه به تحقیق و تخیل بوده باید موردی بررسی شود. درغیراین وجه هم صورتی هست که متاسفانه بدون اصول و مقرارت نوشته میشود که طبق کلیشه، همه افراد دشمن را احمق و خودیها را قهرمان و عقل کل بیان میکنند لشگر ملائک را حامیان جنگ ما و لشگر نادانان گیج گول راحامی دشمن، و کلی به جاده خاکی میزنند و خلاصه تنها چیزی که در داستانشان دیده نمیشود قاعده بازی است.
نازنین جودت: داستان از تجربه زیسته، تحقیق و تخیل شکل میگیرد. نوشتن از جنگ هم همین است. یکی مثل من بخش قابل توجهی از داستانش از تجربه زیستهاش است، یکی از تحقیقاتی که در این زمینه انجام داده. بخشی هم همیشه تخیل نویسنده است که بدون حضورش داستانی شکل نمیگیرد. اما نباید در نشان دادن حقیقت کوتاهی کرد مخصوصا اگر آن حقیقت جنگ باشد. این نوشتهها قرار است برای نسلهای بعدی بمانند. من اجازه ندارم برای ایدئولوژی که دارم حقیقت را تحریف کنم که این اتفاق کم هم نمیافتد.
الهام فلاح: این برمیگردد به اینکه اولا تجربه زیسته نویسنده چقدر غنی است. دوم اینکه اگر هم داستان صرفا بر اساس تخیل نویسنده نگاشته شده، چقدر نویسنده خود را متعهد به انعکاس واقعیت میداند و اینکه چقدر تحقیقات و مطالعات میدانی در این باره داشته است. باید وقتی داستان جنگی مینویسیم از هر گونه نگاه مغرضانهای خود را پاک کنیم. همانطور که معتقدم باید از نگاه به جنگ به مثابه پدیده قدسی اجتناب کرد.
فاطمه جلیلی دانشور: اگر کارها مستند باشد مثل زندگینامه شهدا که تمامش مستند است. اما اگر کار داستان باشد مطمئنن تخیل نویسنده دخیل بوده. حال اینکه تخیل نویسنده چقدر به واقعیت نزدیک است یا نه، به دو چیز برمی گردد، یکی تجربه زیستی نویسنده و دیگری مطالعه و تحقیق درباره موضوعی که می نویسد.
به نظر میرسد که در نوشتن روایت از جنگ، آزادی بیشتری وجود دارد تا داستانهایی در مورد جنگ و دفاع، چقدر این محدودیتها به ادبیات این ژانر لطمه زده است؟
نازنین جودت: آسیب زده و تا وقتی نگاه به ادبیات دفاع مقدس این باشد، ادامه دارد. هر نگاهی انتقادی به جنگ برچسب سیاه نمایی میگیرد. ما داستان نویسها یاد گرفتیم که حین نوشتن خودسانسوری کنیم تا کارمان مجوز بگیرد، پس بخشی از روایت را ننوشته حذف میکنیم، با این احوال برای گرفتن مجوز بخشهای دیگری حذف میشوند و آن چه باقی میماند روایت تکه پارهای از چیزی است که قرار بوده بنویسیم. حالا اگر قرار باشد از دفاع مقدس و حقیقت آن روزها بنویسیم و این همه حذف اتفاق بیافتد، چه میشود؟ همینی میشود که در این ژانر اتفاق افتاده و داریم میبینیم.
الهام فلاح: کار از آسیب گذشته. چون صراحتا اگر بخواهم بگویم ما با داشتن مطولترین جنگ قرن ابدا ادبیات جنگ یا ضد جنگ یا حتی ادبیات صلح در ادبیات معاصر نداریم. بارقههای کمجانی که اغلب هم سفارشی نوشته میشوند نمیتوانند بار کل این عنوان را بر دوش بکشند. گمان من این است که اصولا از آنجا که نگاه انتقادی به جنگ و برخی مواضع ایران در آن دوره هشت ساله به مذاق متولیان امر خوش نمیآید و یا اصولا معتقدند که آن جنگ چیزی بود که نباید چیزی در ضدیت آن نگاشته شود، بنا براین راه را بر هر نگاه دیگری جز شرح هزارباره واقعیات میبندند.
فاطمه دانشور جلیلی: همانطور که در جوابهای قبلی گفتم، اگر روایت مستند باشد برای همه قابل قبول است، چرا که منطبق بر واقعیت است اما داستان لزوما منطبق بر یک حادثه واقعی نیست و تخیل نویسنده بسیار نقش دارد. ما محدودیم در داستان جنگ، چرا که بر مذاق خیلیها خوش نمیآید که به چیزهایی بپردازیم که منشأ آن تخیلمان بوده. و بزرگترین انگی که میزنند این است که این داستان غیر واقعی است. در ضمن تجربه به بنده نشان داده که مخاطبان بیشتر رمان مستند میپسندند تا یک داستان تخیلی. گویا دلشان میخواهد قهرمانانشان واقعی باشند نه خیالی. البته در رابطه با ادبیات دفاع مقدس منظورم است.
شهلا آبنوس: بله متاسفانه همین است که مانعی برسر راه رشد این گونه از ادبیات شده است. واقعیت و خاطره همه ادبیات ژانر نیست فقط میتواند خوراک بسیار خوب و دست اولی برای ادبیات باشد. اگر میخواهیم در این گونه ادبیات جهانی شویم لازم است نسبت به این قضیه حساستر شویم. البته منظورم خط کشی و جداسازی نیست، منظور این است که فراموش نکنیم داستانها ماندگارترین تاریخ شفاهی و فرهنگی و اجتماعی و حتی سیاسی هستند. سفارشی و کیلویی و فلهای نوشتن باعث نمی شود بسیاری از نکات مهم و اساسی در ادبیات، فدا شود.
نظرات