«فداکاری مظنون ایکس» اثر نویسنده ژاپنی «کیگو هیگاشینو» و اولین اثر از این نویسنده است که به فارسی ترجمه شده است، محمد امامی یادداشتی بر این کتاب نوشته و در اختیار ایبنا قرار داده است.
این نویسنده شصت ساله ژاپنی که در ایران کمتر شناخته شده است، در منطقهای با بافت کارگری در اوزاکا متولد شده و بهخاطر مشکلات مالی خانوادگی، کودکی پر از چالشی را سپری کرده است. در تحصیل اما موفق بوده و بعد از این که وارد یکی از بزرگترین دانشگاههای ژاپن میشود در رشته مهندسی برق تحصیل میکند. او پس از فارغالتحصیلی مشغول کار در رشته تخصصی خودش میشود و در کنار کار بهعنوان یک مهندس شروع به نوشتن رمان میکند. در سال 1985 و در 27 سالگی جایزه ادوگوا رامپو را برای رمان «پس از مدرس» دریافت میکند. جایزهای که سالانه به بهترین اثر منتشر نشده رازآلود تعلق میگیرد. پس از دریافت این جایزه است که او کار حرفهای خود را کنار میگذارد و در توکیو به حرفه رماننویسی مشغول میشود.
هیگاشینو در طول دوران نویسندگی خود نامزد جوایز بسیاری در زمینه رمانهای معمایی و جنایی ژاپن میشود و از سال 1999 کمکم کتابهایش به انگلیسی ترجمه میشود. مشهورترین رمان او فداکاری مظنون X است که در سال 2005 منتشر شده و برای او جوایز بسیاری در ژاپن به همراه آورده است. نسخه انگلیسی این رمان با نام «The Devotion of Suspect X» در سال 2011 منتشر و در سال 2012 نامزد چند جایزه مهم جهانی میشود. کتابی که در سال جاری از این نویسنده در ایران منتشر شده ترجمهای است از همین نسخه. رمان پیچیده و فریبندهای است که در مرکز آن یک ریاضیدان نابغه و منزوی به اسم ایشیگامی قرار دارد. رمانی که توانسته علاوهبر دو میلیون نسخهای که در ژاپن فروخته، در سایر کشورهای دنیا هم خوب بفروشد و با استقبال مواجه شود.
ایشیگامی همسایهای دارد دیوار به دیوار خود یاسکو نام که با تنها فرزندش زندگی میکند، مادری فداکار که فروشنده یک رستوران بیرونبر است و پنج سالی میشود که از همسر سابق خود توگاشی که رفتاری خشونتآمیز در مقابل او داشته، جدا شده است. جداییای که بهمعنای آزادی کامل برای او نبوده و هرچند صباحی یکبار سر و کله این همسر خشن پیدا میشود و هر بار به بهانهای مقداری پول از او تلکه میکند. حالا دوباره سر و کله او پیدا شده، نخست در محل کار یاسکو و سپس ناگهان در مقابل درب منزل او. و این آغاز ماجراست. یاسکویی که مجبور میشود او را به منزل راه دهد، توگاشیای که سرخوشانه وارد حریم این مادر و دختر میشود، بیخیال سیگاری روشن میکند و وقتی دختر به منزل میآید شروع به آزار و اذیت او میکند. بعد درگیری است هنگام خروج او از خانه و مادری که به کمک فرزند میشتابد و جنازهای که روی زمین میافتد.
ایشیگامی سروصدای این زد و خورد را میشنود، به سراغ یاسکو میآید و علیرغم سعی او در پنهان کردن داستان، متوجه آنچه در خانه همسایه خود رخ داده میشود. او که به یاسکو علاقه دارد و این علاقه را تا به حال بروز نداده، حالا وقتی میفهمد او به کمک نیاز دارد به یاری یاسکو دخترش میشتابد. ایشیگامی که معلم ریاضی دبیرستان است و در هنگام تحصیلِ در دانشگاه نابغه به شمار میرفته، برای کمک به این مادر و دختر برنامهای پیچیده و هوشمندانه طرحریزی میکند و آن دو را به اجرای مو به موی آن راهنمایی میکند. نخست پنهان کردن جنازه است و بعد ساختن عذر تقصیر برای زمان قتل و بعد باقی داستان. او برای آنچه در ادامه رخ خواهد داد، برنامه دارد. شروع تحقیقات پلیس و پیدا شدن سر و کله کارآگاهان دایره جنایی. آنچه در ادامه رخ میدهد بسیار جذاب است و نفسگیر. بهخصوص که شخصیت دیگری نیز وارد داستان میشود که اگر ایشیگامی را قهرمان قصه در نظر بگیریم، این شخصیت جدید میشود شخصیت رقیب داستان. نام او پروفسور یوکاواست. فیزیکدان است و گاهی در حل برخی پروندهها به پلیس کمک میکند. نقش پررنگی هم دارد در سایر آثار نویسنده. این شخصیت خیالی که در ژاپن بسیار محبوب است به پروفسور گالیله یا کارآگاه گالیله معروف است. فیزیکدانی نابغه و بینظیر که بارها هوش و ذکاوت او در حل مسائل فراطبیعی و غیرممکن به کمک پلیس آمده و به غیر از فداکاری مظنون ایکس در چهار کتاب دیگر کیگو هیگاشینو نیز حضور داشته است. در اینجا اما به گمانم شخصیت رقیب قصه است، رقیبی که علاوه بر هوش و ذکاوتی که او و ایشیگامی هر دو دارند، در یک ویژگی دیگر نیز با قهرمان داستان مشترک است. این دو هم دانشگاهی بودهاند و در زمان تحصیل در دانشگاه سلام و علیکی هم با یکدیگر داشتهاند. حالا هر دو درگیر پروندهای جنایی میشوند. یکی بیخبر از آن دیگری هزارتویی پیچ در پیچ ساخته و آن دیگری شروع به حل این پازل میکند. بنیان رازآلود بودن قصه و پایههایش در ژانر معمایی همین هزارتوی پیچ در پیچ است و تکههای پازلی که هرچه قصه به انتها نزدیکتر میشود برای خواننده با غافلگیری بیشتری همراه است.
این تریلر جنایی اما علاوه بر حفظ مشخصات این ژانر، دورنمایهای عاشقانه هم دارد. علاقهای که ایشیگامی به یاسکو دارد، عشقی که در دل او جوانه زده و پا گرفته و حالا انگار او را اسیر خود کرده است. عشقی که سبب شده این ریاضیدان منزوی که اساس زندگیاش تاکنون بر منطق استوار بوده تا احساس، درگیر احساسات شود. آیا این درگیری، این کشمکش بین عقل و عشق، آیا این حرکت از منطق به سمت احساس، پاشنه آَشیل او خواهد شد؟
نظر شما