نگاهی به زندگی و خاطرات عیسی صدیق به مناسبت سالروز درگذشت 15 آذر 1357
عیسی صدیق و دادههای جالب توجهی که در فهم تاریخ اجتماعی حایز اهمیت است
عیسی صدیق طرح تاسیس دانشگاه تهران را تهیه کرده و آن را در قالب کتابچهای مبسوط به حکومت وقت ارایه داده است و کمی بعدتر بنا بر آنچه باز هم خود در کتاب سه جلدی خاطراتش تحت عنوان «یادگار عمر» اذعان میدارد، از اعتمادالدوله که وزیر فرهنگ حکومت پهلوی اول بوده، خواسته است که با وضع قانون، شالوده دانشگاه ریخته شود.
اهمیت کوششهای عیسی صدیق در این راستا از این رو برجسته است که او در خاطراتش اشاره میکند که: «در آن موقع در وزارت فرهنگ یک نفر هم وجود نداشت که از چگونگی سازمان و طرز کار دانشگاه و ادارهکردن آن آگاه باشد. {...و} تصوری که از دانشگاه داشتند این بود که مدرسهای است در سطح عالی مانند مدرسه حقوق و مدرسه طب و دارالمعلمین عالی که در آن تاریخ موجود بود.»
از این رو او با لحنی حماسی درباره تجربههای خود پس از آنکه مامور تهیه و تنظیم لایحه تاسیس دانشگاه میشود، چنین مینویسد: «من هم به اتکاء تحصیلات و تجربیاتم در سه کشور بزرگ مترقی یعنی فرانسه و انگلستان و امریکا و مذاکرات و مباحثاتی که در امریکا برای تهیه طرح کرده بودم و رعایت قانون استخدام کشوری و اوضاع و احوال مملکت و قدرت فوقالعاده دولت و امکانات مالی و مدارس عالی موجود لایحهای تهیه کردم و اصطلاحات جدیدی نظیر کلمه دانشگاه و دانشکده و استاد و دانشیار و علوم تربیتی که امروز همگی در افواه و جراید و کتب معمول و متداول است و طبیعی به نظر میرسد در آن لایحه منظور داشتم و نسخه ماشینشده را در اوایل آذرماه هزار و سیصد و یازده به وزیر فرهنگ تقدیم کردم.» او در ادامه تصریح میدارد که وزیر وقت از اینکه لایحه مزبور با رعایت جوانب امر و سنن ملی و فرهنگی تهیه شده است، زبان به تحسین میگشاید.
خاطرات سالهای جنگ جهانی دوم
اما افزون بر ماجرای دانشگاه، عیسی صدیق در سالهای بغرنج جنگ جهانی دوم، ادارهای را تاسیس کرد تحت عنوان کلی اداره کل انتشارات که دفترش در خانه تازهساز سید محمد خزانه ملقب به سیدالعراقین در اراضی مشق نظام بود و شامل خبرگزاریها و مهمتر از همه اداره رادیوی وقت بود و بسیاری از نویسندگان برجسته آن زمان در چنین زیرمجموعهای به کار گماشته شدند تا اهداف چنین ادارهای به بهترین نحو تامین شود.
خاطرات عیسی صدیق از این اداره و حاشیههای اجتماعی و سیاسیاش از جمله گیراترین خاطراتی است که در کتابش بدان میپردازد خاطراتی که در آن میتوان تصویری از روزنامهفروشهای دورهگردی را دید که در فیلمها میبینمشان با روزنامهای در دست که تیترهای درشتش را مثل طوافها، طبقیها، گردوییها، بلند بلند جار میزنند عیسی صدیق نقل میکند که:
«مهمترین وظایف شخصی من علاوه بر امور اداری و جاری و نظارت بر گفتارها، مراقبت تام در حفظ بیطرفی بود بطوری که نوع و مقدار اخباری که از دو طرف متخاصم به مطبوعات و رادیو داده میشد مساوی و یکسان باشد. در آغاز جنگ جهانی دوم یک طرف کارزار انگلستان و فرانسه و لهستان بود و طرف دیگر آلمان و ایتالیا و ژاپن. در هزار و سیصد و هجده لهستان به تصرف آلمان درآمد و فرانسه تسلیم شد و پایتخت خود را به شهر ویشی منتقل کرد.
در هزار و سیصد و نوزده هفت خبرگزاری مهم از طرف دول انگلیس و فرانسه و شوروی و آلمان و ایتالیا و ژاپن و ترکیه هر روز اخبار جنگ را در اختیار ما میگذاشتند که به فارسی ترجمه و در ده ستون در جراید یومیه منتشر میشد. با اینکه دقت کامل در توزیع ترجمهها به کار می رفت روزی نبود که نمایندگان سفارتخانهها مراجعه نکنند که چرا فلان خبر منتشر نشده، یا خبر مربوط به یک طرف یک سطر زیادتر از خبر طرف دیگر انتشار یافته و من مجبور بودم با ملایمت نشان دهم که حداکثر دقت در حفظ بی طرفی رعایت شده است.»
و نکته جالبی که کاملا معطوف به زیست و تاریخ اجتماعی و نقش مردم و افکار عمومی در آن روزهاست، به امتداد دامنه حساسیتهای این دول درگیر در جنگ از خبرگزاریها به صدای روزنامه فروشهای دورهگرد باز میگردد؛ عیسی صدیق در همین زمینه دادههای جالب توجهی نقل میکند که در فهم تاریخ اجتماعی سالهای منتهی به دهه بیست شمسی بسیار حایز اهمیت است، او مینویسد:
«بعضی از روزنامهفروشهای دورهگرد با آب و تاب بعضی از اخبار پیروزی یک طرف را به آوای بلند اعلام میکردند و در اثر شکایات سفارتخانهها و رسیدگی بدین امر معلوم شد بعضی از عمال بیگانه در این کار دست دارند لذا آییننامهای برای روزنامهفروشان به تصویب شورای عالی انتشارات رساندم که بر طبق آن همگی لباس متحدالشکل بر تن کردند و پروانه گرفتند و پلاک نمرهدار به سینه زدند و تعهد کردند که در خیابانها و کوچهها فریاد نکنند و در صورت تخلف از کار آنها جلوگیری شود.»
چنین رویکردی با چنین جدیتی در تعامل با روزنامهفروش دورهگرد و ساده کوی و برزن، که با آب و تاب فریاد زدن تیتر روزنامه برایش گونهای امرار معاش ساده فارغ از مسایل و اخبار سیاسی روز بوده است، به روشنی بسترهای اجتماعی تاثیرگذار بر بافت سیاسی و روابط بینالملل را در این مقطع تاریخی بازنمایی میکند و خاطرات عیسی صدیق از این رهگذر کششی دوچندان مییابد.
او در ادامه اشاره میکند که وظیفه داشته است مهمترین اخباری که با ایران ارتباط پیدا میکرد را هم فورا به وسیله نخستوزیر به اطلاع شاه برساند و از این رو دوازده نفر پرسنل مسلط به زبانهای خارچی را به استخدام درآورده بود که به تناوب به شنیدن اخبار از ایستگاههای لندن و برلن و مسکو و رم و توکیو مشغول باشند و جالب است که برای حصول نتیجه بهتر سیستم برق خانه صدیق به شکلی متفاوت و ویژه تقویت میشده است او در این زمینه مینویسد:
«از ساعتی هم که به خانه میرفتم یکی دو ساعت به استماع اخبار از رادیوهای خارجی میپرداختم. برق تهران که از 1313 دائر شده بود چون خاموشی زیاد داشت برق خانه مرا در خیابان هدایت، نزدیک چهارراه صفیعلیشاه به دو ترانسفورماتور وصل کردند تا در صورتیکه برق یک ناحیه قطع شود از برق ناحیه دیگر استفاده شود. به این ترتیب با دستگاه رادیوی خصوصی خود میتوانستم بر کار دوازده نفر مذکور نظارت کنم.»
اما بهتر آن است برای حسن ختام این گفتار خاطرات عیسی صدیق را درباره شیوه تدریسش در دانشگاه تهران نقل کنیم که هم حساسیتها و وسواسهای یک استاد ممتاز در آن دوره تاریخی را بنمایاند و هم پیوند او با دانشگاه تهرانی که خود تاسیس کرده است، به این ترتیب حفظ شده باشد: «درسی که من در دانشسرای عالی و دانشکده ادبیات و دانشکده علوم دانشگاه تهران میدادم تاریخ فرهنگ ایران و اروپا بود.
روش تعلیم من از این قرار بود که برای هر درس از روی کتابهایی که تالیف کرده بودم صفحاتی را برای مطالعه دانشجویان معین میکردم و طرز مطالعه و فراگرفتن مطلب و یادداشت کردن نکات مبهم و مشکل را خاطرنشان میساختم و هفته بعد که آن درس مطرح بود اشکالات را جویا میشدم و رفع میکردم سپس برای تکمیل آنچه در کتاب خوانده بودند موضوع مهمی که به نظرم میرسید تشریح میکردم. عمده موضوعات مهمی که مطرح میشد از چهل فقره تجاوز میکند و یادداشتهایی که برای این کار تهیه کردهام چنانچه به صورت کتاب درآید از چهارصد صفحه بیشتر خواهد شد.»
نظر شما