چهارم آبان سالروز درگذشت حاج میرزا یحیی دولتآبادی است مردی که در مسوده متحصنین دست برد و از حکومت دیوان عدالت و مجلس مشورتخانه خواست.
«خط سفیر کبیر را به توسط برادرم به حضرت عبدالعظیم به روسای حوزه و مخصوصا آقایان بهبهانی و طباطبایی نشان داده مذاکرات بسیار به میان میآید و آقایان اطمینان حاصل میکنند که نگارنده صمیمانه برای آنها کار میکند و از گذشتهها صرفنظر نموده است برادر من صورت مطالب آقایان را مسوده کرده برای من میآورد میبینم چند مطلب نوشتهاند: اول عزل علاءالدوله از حکومت طهران – دوم عزل نوز از ریاست گمرکات و غیره – سوم امنیت دادن به همراهان ایشان بعد از آمدن به شهر – چهارم برگردانیدن مدرسه خانمروی به اولاد حاجی میرزا حسن آشتیانی – پنجم سیاست نمودن از عسگر نام گاریچی راه قم به واسطه شرارتی که در راه کرده – ششم تجلیل نمودن از میرزامحمدرضا یکی از علمای کرمان که از طرف حکومت کرمان به او بیاحترامی شدهاست – هفتم برداشتن قیمت تمبر دولتی از مستمریات روحانیان چونکه معمول شده است قبض مستمریها را تمبر کرده و مختصری به عنوان پول تمبر از آنها به صرفه دولت کسر می نمایند.»
او در ادامه در حالیکه انتظار داشته است علما به مسایل مبتلا به جامعه و بحران های زیست سیاسی و اجتماعی نیز اشاره کرده باشند، چنین ادامه می دهد که: «متحیر می مانم که من به سفیر کبیر گفتهام مطالب آقایان نوعی است و همه در راه اصلاح حال عامه و صلاح ملک و ملت است چگونه می شود این مطالب را به او گفت و از او مساعدت خواست که به شاه برساند اما ناچار بودم نتیجه اقدام خود را به سفیر اطلاع بدهم می روم بر او وارد می شوم بعد از تعارف معمولی سفیر می پرسد جواب رسید میگویم بلی و میخواهم ورقه را به او بدهم وزیرمختار ایطالیا وارد می شود سفیر احتراما از من اجازه میخواهد که او را پذیرفته روانه کند و بعد هم با هم صحبت بداریم در این حال به خاطر نگارنده می رسد چه بهتر که این ورقه را عوض نموده یک مطلب نوعی هم در آن بگنجانم از طرفی اندیشه میکنم مبادا آقایان پس از اطلاع انکار کنند و برای من خطرناک باشد، باز توکل بر خدا کرده کاغذی از روی میز سفیر برداشته یکیک مطالب را روی آن کاغذ به همان صورت که هست مسوده مینمایم مگر مطلب هفتم را که تغییر داده به صورت ذیل مینویسم قراردادی در اصلاح کلیه امور با رعایت حقوق علما و پیش خود خیال میکنم این جمله مجمل است و لابد توضیح خواهند خواست آن وقت در موقع توضیح هر چه باید گفته شود خواهد شد {...} فردای آن روز سفیر کبیر مرا می طلبد و میگوید {...} اما هفتم اگر مراد قرارداد در اصلاح کار علماء باشد که می شود و اگر مراد اصلاح کار عموم است یعنی دولت و ملت این کلمه بزرگ است و توضیح لازم دارد جواب چه خواهد بود نگارنده میگوید مذاکره میکنم و جواب میدهم در صورتیکه نگران هستم به آقایان چه بگویم و آنها چه جواب بدهند بالاخره صورت جواب و سوال را نوشته به توسط برادرم به حضرت عبدالعظیم می فرستم و میگویم چون سفیر کبیر به عنوان مصالح عمومی در این کار دخالت کرده صلاح ندیدم عین آن صورت را بدهم چونکه مطالب آن اغلب شخصی بود لهذا در ماده هفتم تغییری داده شد شما هم اگر توضیحی ندهید که عامالمنفعه باشد مناسب نخواهد بود و موجب پشیمانی است»
و به این ترتیب اذعان میدارد که موضوع تاسیس دیوان عدالت و مجلس مشورتخانه که پیشدرآمد مطالبات دموکراسیخواهانه عصر مشروطیت در بزنگاه تاریخ ایران است، از همان بعدازظهر و در دفتر سفیر کبیر عثمانی و به یمن حضور ناگهانی سفیر ایطالیا که گفتگو را به تعویق انداخت و در میان تردید یحیی دولتآبادی که دارد با احتیاط در مسوده علماء متحصن دست می برد، اتفاق میافتد: «مراد از قرارداد در اصلاح کلیه امور تاسیس دیوان عدالتیاست بر طبق شرع مقدس اسلام از روی کتاب و تشکیل یک مجلس مشورتخانه ملی برای اجرای قانون مساوات در تمام بلاد ایران که فرق فیمابین وضیع و شریف گذارده نشود و هر ذیحق به حق خود برسد.»
اما یحیی دولتآبادی کیست؟
سید مقداد نبوی رضوی در کتاب خود – اندیشه اصلاح دین در ایران – درباره یحیی دولتآبادی و زندگینامهاش گزارش مبسوط و کاملی دارد بدین شرح: «وی به سال 1279 در قریه دولتآباد اصفهان به دنیا آمد و تحصیلات دینی اسلامی را در اصفهان آغاز کرد. در سال 1290 ق با خانواده به عراق رفت و به پدرش – که حدود یک سال پیش برای ادامه تحصیلات دینی به آنجا رفتهبود – پیوست. {...} حاجمیرزایحیی {...} در نجف به تحصیل ادبیات عرب و سپس فقه احکام شیعی پرداخت و مدتی نیز به خواهش پدرش در منزل عالم نامدار آن زمان، حاجشیخ جعفر شوشتری به تحصیل پرداخت و با فرزندان او همدرس شد. خانواده دولتآبادی سرانجام به سال 1294 ق به ایران بازگشتند و حاجمیرزاهادی در اصفهان حوزه درسی تشکیل داده، مجلس مرافعه و حکومت شرعی برپا نمود.»
نویسنده در ادامه تصریح میدارد که میرزا یحیی در مدت اقامتش در مشهد در محضر علمایی تلمذ کرده است که از پیشگامان اندیشههای مشروطهخواهی به شمار می روند از جمله سید اسدالله خرقانی که بعدها از فعالان مشروطهخواه برجسته در نجف معرفی می شود، همچنین نبوی رضوی تصریح میکند که دولتآبادی با پایان دوره سلطنت ناصرالدینشاه، همانند بسیاری از مخالفان سیاسی حکومت قاجار به فعالیتهای فرهنگی شورمندانهای روی آوردهاست: «حاجمیرزا یحیی از پیشگامان برپایی مدارس جدید در تهران بود و از سال 1315ق به بعد مدرسههای سادات، کمالیه و ادب را بنیان نهاد و بیش از دیگران در آن کار کوشش داشت. او کتاب شجره طیبه را در اصول و فروع دین و اخلاق برای انجمن معارف و مدارس جدید نگاشت و سپس کتاب علی را در شرعیات به نگارش درآورد.»
نبوی رضوی پس از این تفاصیل تاکید میکند که هرچند اسناد و مدارک متقنی وجود دارد که یحیی دولتآبادی با فعالان بابی در ارتباطی تنگاتنگ بوده و خود نیز گرایشهای بابی داشتهاست، اما در این کتابها و همچنین در کتاب خاطراتش نهاننگاری کرده و نخواسته است درباره این موضوع سخنی بگوید در عوض دولتآبادی در حیات یحیی به کرات و با شور و هیجان درباره کوششهایش در ساخت مدارس جدید و ارتقاء فرهنگی و آموزشی کودکان عصر داد سخن سرداده و از موانع و تنگناها نیز گفتهاست و کوشیده است چهره خود را بیش از یک دگراندیش یا نواندیش مذهبی به عنوان یک مرد پیشرو و هدفمند برای ارتقای جامعه زمانه خود بنمایاند:
«در ابتدای تاسیس انجمن معارف مکرر صحبت به میان میآمد که نگارنده در محله چالهمیدان تهران مدرسهئی تاسیس نموده راه کودکان آن محل را به معارف جدید نزدیک نماید {...} در مدرسه ادب به زودی شاگرد جمع شده آن مدرسه توجه عمومی معارفخواهان را به جانب خود جلب مینماید بدو سبب یکی آنکه نماینده روح ملی معارف جدید و مرکز افکار بیآلایش معارفخواهان حقیقیاست با اقدامات جدی که در حسن تربیت و تنظیم آن نموده دیگر آنکه سرگرمی نگارنده به تاسیس مدرسه سادات و ادب ضروره مرا از توجه زیاد به انجمن معارف و کارهای مدارس مربوط به انجمن بازداشته وزیر علوم هم نمیتواند خود توجه سودمندی به آنها بنماید این است که مدارس مزبور خصوصا مدرسههایی که صندوقدار معارف ملاحظه از آنها ندارد یعنی علمیه، شرف و مظفریه به حال وقوف مانده بلکه رو به تنزل میگذارد و تنزل آنها موجب مزید ترقی مدارس ملی مخصوصا مدرسه ادب میگردد.»شادمانی دولتآبادی از این موضوع از این روست که همچون تصرفی که در مسوده علما میکند درباره دیگر امور روزگار نیز به نوگرایی و تحول امید دارد.
نظر شما