در کتاب « بیگانه ای در دهکده» تواین در قالب داستانی خیالی ماجرای ورود فرشتهای به نام شیطان به دهکدهای دور افتاده در اتریش را ترسیم میکند. دهکدهای که مردم آن اعتقادات مذهبی و تعصبات قویای دارند اما با این همه شیطان به سادگی بین آنها راه پیدا میکند و با ۳ پسر بچه از اهالی دهکده دوست می شود و از طریق آنها به مردم شهر نزدیک میشود و سعی میکند به روش خود مثل دیوانه کردن و کشتن و... زندگی مردم دهکده را تغییر داده و مسیر زندگی آنها را عوض کند.
این کتاب آغاز درخشانی دارد. در ابتدای فصل اول آن میخوانیم:
«زمستان سال 1590 بود. اتریش فرسنگها دور از جهان و جهانیان در خواب غفلت فرو رفته بود، قرون وسطی هنوز در آن سرزمین ادامه داشت و آن طور که معلوم میشد خیال داشت تا ابدالدهر نیز ادامه یابد. بعضیها که حتی عقربه زمان را قرن ها به عقب برمیگردانند، میگفتند اگر وضع فکری و روحی مردم را ملاک قضاوت قرار دهیم، اتریش هنوز در عصر اعتقاد زیست میکند... من هرچند پسربچهای بیش نبودم، این موضوع و لذتی را که از آن میبردم خوب به یاد میآورم.
آری اتریش فرسنگها دور از جهان و جهانیان در خواب غفلت فرو رفته بود و دهکده ما نیز چون در قلب اتریش قرار داشت، درست در قلب آن خواب به سر میبرد. این دهکده در جای پرت و خلوتی بود که هیچ خبری از دنیا و مافیها، سکوت تپهها و جنگلهای اطراف آن را به هم نمیزد، با رضایت خاطر و خرسندی تمام در صلح و صفای محض مشغول چرت زدن بود؛ رودخانه آرامی از جلوی آن میگذشت که سطح آن به نقوش ابرها و انعکاس شکل کشتیها و قایقها مزین بود، پشت آن سربالایی پر درختی بود که تا پای پرتگاه بلندی ادامه مییافت، بر فراز آن پرتگاه، قلعه بزرگی چهره در هم کشیده بود که برج و باروهای طویل آن گویی زرهی از شاخ و برگ مو، بر تن داشتند...»
در میانه این رمان میخوانیم:
« مردم همه با شیطان سخت مخالف بودند. گرچه از او با احترام یاد نمیکردند اما به وی دشنام هم نمیدادند. حال آنکه کشیش آدولف به کلی شیوهاش با دیگران متفاوت بود. او هر دشنام و ناسزایی که بر زبانش جاری میشد به شیطان نثار میکرد و از شنیدن آن لرزه بر اندام مردم میافتاد.»
تمام کاراکترهای این رمان نماینده طبقهای از جامعه مورد نظر نویسنده هستند. کشیش پطر، مارگت و عمویش، فلیکس برانت، سلیمان اسحاق و دیگران هر یک نمادی از یک تفکر و طبقهاند. در ابتدای این رمان راوی یک شمای کلی از تفکر رایج و همچنین پیشینه ساکنان دهکده به خواننده میدهد و او را کمکم به دل مردمانی میآورد که یک واقعه مهم داستانی را قرار است رقم بزنند.
صحنه رویارویی کودکان و راوی با فرشتهای که به ناگاه به دهکده وارد میشود از صحنههای تاثیرگذار رمان است:
« چیزی نگذشت که پسربچهای به سوی ما آمد و نشست و با لحن دوستانهای شروع به صحبت کرد؛ گویی با ما آشنایی داشت... او لباس نو و خوبی به تن داشت و خوشگل بود و چهره گیرا و صدای خوشایندی داشت و آرام و فارغالبال به نظر میرسید...سرانجام من دل به دریا زدم و از او پرسیدم که کیست.
به سادگی گفت: فرشته.»
نخستین برخوردهای ساکنین دهکده با فرشتهای که خود را شیطان مینامند سراسر رعب، بهت، و سرشار از ناباوری است. به گفته راوی:
« زبان من از بیان اینکه این قضایا چقدر مهیج و شگفتانگیز بود، قاصر است. گاهی انسان چیزهایی میبیند که به قدری عجیب، عالی مسحورکننده است که صرف بودن و دیدن آنها لذتآمیخته به وحشتی در انسان برمیانگیزد. خودتان میدانید که در این قبیل مواقع انسان چه حالی میشود و چگونه سراپا به لرزه درمیآید. میدانید که چگونه انسان خرد و خیره میشود و لبهایش میخشکد و نفسش تنگی میکند و معهذا به هیچ قیمتی حاضر نمیشود از آنجایی که هست دور شود...»
پسربچهای که به عنوان فرشتهای شیطان نام وارد دهکده شده، اولین قتل و جنایت خود را درست مقابل کودکان دهکده انجام میدهد اما هیچکدام از کودکان قادر به انجام هیچ واکنشی نیستند و به گفته راوی که یکی از همان کودکان است، آنقدر شیفته زیبایی سرمستکننده این فرشته هستند که اعمال شیطانی او را ندیده میانگارند:
«ما فقط میتوانستیم به سخنان او گوش فرا دهیم و او را دوست بداریم و برده و مولای او باشیم، تا هرچه خاطرخواه اوست با ما بکند. او ما را از لذت درک محضر خویش و نگریستن در آسمان چشمانش و احساس خلسهای که از لمس کردن دستش در تمام رگ و پی ما میدوید، سرمست ساخته بود.»
برخورد شیطان با اهالی دهکده بسیار سیاستمدارانه است در عین جنایاتی که بیمحابا انجام میدهد، به ناگاه کمکهای پیشبینینشدهای هم به ساکنین میکند و همین رفتارهای متناقض است که راه را بر واکنش قطعی اهالی دهکده بر شیطان میبندد.
از میانههای دهه 30 شمسی، آثار مارک تواین به فارسی ترجمه و منتشر شدهاند و اکنون با گذشت نیم قرن از این رخداد همچنان نام و آثار او در بازار کتاب ایران حضور زندهای دارند و برخی از کتابهایش را چندین ناشر با چندین ترجمه مختلف منتشر کردهاند. در این میان دو رمان «تام سایر» و «هلکبری فین» از همه محبوبتر هستند. خاصه دومی با آن ترجمه درخشان نجف دریابندری. تواین که او را پیشگام ادبیات نوین آمریکا میدانند، رمانهایش را با استفاده از دو فرم بسیط سفرنامه و بیوگرافی شکل می داد.
تواین به همین دلیل فاصله معناداری میگیرد از نویسندگان اهل بریتانیا و نیز امریکایی خود. او زبان و داستان و فلسفه را در دل جامعه آمریکا میجوید و همواره نگاهی طنزآلود و طعنه آمیز به این فرهنگ نوپا دارد. تواین به خاطر پیشینه پرمشقت زندگی و خود آگاهی عمیقی که از شیوه زندگی طبقه فرودست داشت، کاستی های این جامعه نوین را در داستان های خود بازتاب میداد.
از دیگر سو به خاطر شم روزنامه نگاری خود گزارشگر و توصیفگری دقیق بود و در نهایت مهمترین عنصر آثارش- یعنی طنز- را وارد کار میکرد و به نوعی از داستان میرسد که همه چیز داشت: سرگرم میکرد، تحلیل جامعه شناسانه ارائه میداد، فلسفهای پشتش بود، نقد سیاسی داشت، میخنداند، میگریاند و به فکر فرو میبرد. آفرینش داستانهایی با این کیفیتها شاید هنوز هم آرزوی هر نویسندهای باشد.
مارک تواین
تمامی موارد فوقالذکر را میتوان در رمان «بیگانهای در دهکده» مشاهده کرد. مارک تواین از تمام تواناییهای خود برای روایت داستانی همهخوان و در عین حال سرشار از مضامین پیچیده فلسفی، مذهبی و اجتماعی بهره میگیرد و اثری میآفریند که از همه جهت بیبدیل و بینظیر است.
رمان «بیگانهای در دهکده» نوشته مارک تواین با ترجمه نجف دریابندری در سال 1351 برای اولین بار در انتشارات امیرکبیر منتشر شد و تا سال 1397 توانست هفت بار تجدیدچاپ شود. گفتنی است این اثر پیش از این تحت عنوان «غریبه» توسط مترجمان حسینعلی تهرانی و علی منیری ترجمه و از سوی انتشارات فامآوند منتشر شده بود.
چاپ هفتم این رمان در 159 صفحه و شمارگان 500 به قیمت 17500 از سوی انتشارات امیرکبیر به تازگی وارد بازار کتاب شده است.
نظرات