رمان «ازدواج ناشیانه» نوشته آن تایلر داستان انسانهاست، داستان عطوفت آنها، مرگ و زندگی آنها و شهرهایی که با آدمها پیر میشوند.
بالتیمور در ایالت مریلند
داستان «ازدواج ناشیانه» آن تایلر من را یاد این داستان انداخت. فکر میکنم عنصر مشترک این دو داستان «تغییر در اثر گذشت زمان» است. «ازدواج ناشیانه» روایت زندگی یک خانواده با محوریت مادر خانواده یعنی «پائولین» است. داستانی که با ازدواج پائولین و مایکل در حدود سالهای دهه 1930 آغاز میشود و در سال 1990با مرگ پائولین به پایان میرسد. طعم این رمان تا حدودی شبیه به دیگر رمانهای آن تایلر است. یعنی با وجود اینکه از لحاظ موضوعی کاملا متفاوت هستند اما ویژگی غالب آن تایلر یعنی پرداختن به انسانها و دغدغههای خانوادگی در «ازدواج ناشیانه» هم هست. او نگران تاریخ نیست، دغدغه سیاسی و اجتماعی هم ندارد، برایش فرقی نمیکند جنگ هست یا نیست کدام رئیسجمهور بر سر کار است و مراودات آمریکا با خاورمیانه چگونه است. دغدغه آن تایلر انسانها هستند و عطوفت آنها. چرخ میزند دور شخصیتها، چرخ میزند و چرخ میزند تا عادات و رفتار شاخص آنها را از میان هزاران حرف و رفتار بیرون کشیده و برای مخاطب برجسته کند.
بالتیمور
یکی از مهمترین ویژگیهای این رمان عنصر مکان است. مکانها در این رمان نقش اساسی دارند. نویسنده عمد دارد که هر خیابان و محله را با جزئیات و مختصات دقیق توصیف کند تا بعدها زمانی که درباره تغییرات آن صحبت میکند خواننده خوب آنها را درک کند. مکانها باپهپای آدمهای داستان پیر میشوند و کارکردهای مختلفی در رمان دارند که یکی از آنها هویت دادن به شخصیتهاست. بالتیمور، شهری که پائولین و مایکل در آن زندگی میکنند، محله خارج شهر که بعد به آن کوچ میکنند، سانفرانسیسکو و ...همه و همه وجهی مهم از داستان را بر دوش میکشند.
کتاب نثری ساده و ترجمهای روان دارد. اگر کارمند هستید یا مشغله فکری تان اجازه خواندن کتابهای سختخوان و پیچیده را نمیدهد «ازدواج ناشیانه» گزینه خوبی است. بخصوص که بیان تجربیات ملموس در زندگی هر انسان، چون ازدواج، بچهدار شدن، آشپزی، مهمانی رفتن و قرارهای عاشقانه، همه و همه به شیوهای رسا و جذاب میتواند برای لحظاتی ذهن شما را از گرفتاریهای روزانه نجات دهد و در عین حال در پایان داستان چیزهای خوبی دستگیرتان شود. تجربه زندگی مشترکی که به شکست منجر میشود، تجربه ازدواج مجدد، تجربه بچهداری و مصائب آن، تجربه زندگی به تنهایی در کهنسالی و تجربه مرگ شریک زندگی و... همه نکاتی است که شما میتوانید با خواندن این رمان تجربه کنید.
در صفحات آخر رمان، مایکل پس از سالها به محله قدیمیشان نگاه میکند، پائولین از دنیا رفته و فرزندانش هرکدام به دنبال زندگی خود هستند:
«در عجب بود که حالا اینجا چقدر کهنه میزد-آهنگهای زنگزده، ستونهای آجری خزهبسته و ترک خورده. سال تاسیس 1947- تاریخی که یک وقتی خیلی مدرن بود، اما مرموز به نظر میرسید»
حالا شاید ارتباط داستان کلبهای که در ابتدای یادداشت تعریف کردم را با «ازدواج ناشیانه» بهتر درک کنید. آن کلبه شاد با آن پروانهها و گلها بر فراز تپهای زیبا درحالی که میخندد را تصور کنید، که به مرور زمان برجها و خیابانها و ماشینها اطرافش را میگیرد، بالتیمور داستان «ازدواج ناشیانه» را هم تصور کنید، شهری که روز به روز تغییر میکند، مغازه کوچک بقالی مایکل تبدیل به هایپرمارکتی بزرگ میشود، خیابانهای کوچک تبدیل به بزرگراههای پیچدرپیچ شدهاند و انسانها به مرور از خانههای یکطبقهشان به برجها نقل مکان کردهاند.
اما این دو داستان یک تفاوت هم داشتند، انسانهای داستان آن تایلر، پیر میشوند و میمیرند و فراموش میشوند، شهرشان تغییر میکند و دیگر حتا اثری از آن مردمان و آن محلهها باقی نمیماند انگار هرگز هیچکس با این نشان در آنجا زندگی نکرده است، اما ماجرای آن کلبه فرق میکند، چون پس از آنکه همه شهر با دود و دم و سیاهی اطراف کلبه را گرفت، کسی پیدا شد، کلبه را پشت ماشین باریاش سوار کرد و او را به تپه دیگری منتقل کرد...جایی درست شبیه همان جا که قبلا بود.
این رمان با ترجمه اختر اعتمادی از سوی انتشارات نیماژ در 366صفحه، با قیمت 39000تومان و در تیراژ 1100نسخه منتشر شده است.
نظر شما