سه‌شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۷ - ۰۹:۱۳
ر.اعتمادی: عشق سوژه‌ای است که هرگز کهنه نمی‌شود

ر. اعتمادی می‌گوید: سوژه‌ای که با عاطفه انسان‌ها ارتباط دارد و هرگز کهنه نمی‌شود،‌ عشق است. چهارصد سال است که نمایش رومئو و ژولیت را مردم تماشا می‌کنند و شیرین و فرهاد و لیلی و مجنون می‌خوانند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) بسیاری از نویسندگان در کنار نوشتن شغل ثابت دیگری نیز دارند و برای تامین معاش به شغل دیگری نیز وابسته‌اند. در این بین هستند کسانی که بخت تا حدودی یارشان بوده و این شغل ارتباط نزدیکی با نوشتن دارد. روزنامه‌نگاری یکی از این مشاغل است.

بسیاری از نویسندگان چه در ایران و چه در اقصی‌نقاط دنیا خبرنگار و روزنامه‌نگار بوده‌اند و توانسته‌اند از تجربیات خود در این زمینه در داستان،‌ رمان‌ و آثارشان بهره ببرند. یکی از این نویسندگان رجبعلی اعتمادی معروف به ر.اعتمادی است. اعتمادی از جوانی در مطبوعات به عنوان خبرنگار و روزنامه‌نگار فعالیت داشته و به گفته خود از سوژه‌های خبری و روزنامه‌ای در نگاشتن آثار داستانی خود بهره زیادی برده است. درباره سوابق نوشتن وی،‌ تجربیات روزنامه‌نگاری و تاثیر آن بر نویسندگی وی گفت‌وگویی انجام دادیم که در ادامه آن را می‌خوانید.


از شروع کار خود بگویید و از اولین داستان و رمانی که نوشتید.
اولین کتابی که از من چاپ شد، هفت داستان کوتاه بود که قبل از آن در مجله اطلاعات هفتگی منتشر شده بود و بعدها به صورت کتاب درآمد. آن کتاب «دختر خوشگل دانشکده من» نام داشت. اولین رمان من «تویست داغم کن» بود. این کتاب یک جهش تازه و اعتراض عمومی جوانان نسبت به جامعه، حکومت و سنت‌های از بین رفته در عصر صنعتی بود. این اولین بار بود که یک جوان ایرانی کتابی می‌نوشت که برخلاف اسمش که به نظر می‌رسید در آداب رقص باشد، اعتراضی بود که جوان‌ها نسبت به زندگی‌شان داشتند. من در آن رمان فشارهای سنتی خانواده‌ها و آموزش و پرورش را در آن به چالش کشیده بودم. این کتاب زمانی که تیراژ کتاب خیلی پایین بود حدود 5000 نسخه به فروش رفت و پس از آن صدها بار تجدیدچاپ شد. البته بعد از انقلاب اجازه چاپ نگرفت اما هنوز در بازار قاچاق به فروش می‌رسد و بازارش داغ است.

سوژه‌های داستانی شما تا چه حد وام‌دار فعالیت روزنامه‌نگاری‌تان بودند؟
اولین و آخرین شغل من روزنامه‌نگاری بود و به همین جهت سوژه‌هایم را از عامه مردم می‌گرفتم. به همین دلیل خوانندگان من می‌دانند که داستان‌های من واقعی است.

عشق کلمه‌ای است که تقریبا در تمامی عناوین رمان‌های شما آمده است. این انتخاب علت خاصی دارد؟
عشق مدار اصلی تمام داستان‌های من است. تمام پدیده‌های سیاسی و اجتماعی تغییر پیدا می‌کنند. یک رمان سیاسی در دورانی که آن سوژه مطرح است،‌ می‌ماند اما سوژه‌ای که با عاطفه انسان‌ها ارتباط دارد و هرگز کهنه نمی‌شود،‌ عشق است. چهارصد سال است که مردم نمایش رومئو و ژولیت را تماشا می‌کنند و شیرین و فرهاد و لیلی و مجنون می‌خوانند . من خودم از لحاظ روحی تمایل دارم که از عشق صحبت کنم چون عشق همیشه ماندنی است. کتاب‌های من که از سال 1340 تا به حال نوشته‌ام، همچنان سوژه روز است و استقبال می‌شود.

از چه زمانی در نوشتن برای جوانان تثبیت شدید و تصمیم گرفتید همین رویه را در نوشتن ادامه دهید؟
من یک خاطره خاص دارم که چه شد به این نوع سوژه علاقه پیدا کردم. اولین داستانی که نوشتم در مجله اطلاعات هفتگی چاپ شد و داستانی عاشقانه  بود به اسم «گور پریا». من آن زمان خبرنگار اطلاعات هفتگی هم بودم و از مدارس گزارش تهیه می‌کردم. مجله آن زمان معمولا روزهای پنجشنبه منتشر می‌شد. قرار بود دوشنبه به دبیرستان دخترانه ایران در خیابان مولوی بروم و گزارش تهیه کنم. وقتی وارد دبیرستان شدم و دختران دبیرستانی فهمیدند که ر.اعتمادی آمده،‌ همگی با هم دم گرفتند، گور پریا... گور پریا و آن زمان بود که فهمیدم من نویسنده جوانان هستم. سه نسل با آثار من پیش آمده است. در نمایشگاه کتاب امسال خانم‌هایی آمده بودند که برای دخترها و حتا نوه‌هایشان کتاب‌های مرا می‌خریدند و خانمی برای دخترش «کفش‌های غمگین عشق» را خرید و می‌توانم بگویم که حالا نسل چهارم مخاطبانم را پیدا کرده‌ام.



از سوابق روزنامه‌نگاری‌تان بگویید و کارهایی که در مطبوعات انجام داده‌اید.
من ابتدا در روزنامه اطلاعات مشغول به کار شدم. در سال 1335. موسسه اطلاعات برای اولین بار در تاریخ روزنامه‌نگاری ایران کلاسی برای تربیت خبرنگار گذاشت و کنکوری برای آن برگزار شد و 800 نفر در آن شرکت کردند. من یکی از قبول‌شدگان بودم. در روزنامه اطلاعات تمام کارهایی را که تجربه‌ساز بود انجام دادم؛‌ از خبرنگاری تا معاون سردبیری. سپس با توجه به جوان شدن جامعه،‌ پیشنهادی برای انتشار مجله‌ای برای جوانان دادم. از سال 1345 مجله جوانان را منتشر کردم و طی 13 سالی که آن را اداره کردم تیراژ آن به 400 هزار نسخه در هفته رسید. چنین رکوردی متاسفانه تکرار نشد. اغلب جوان‌ها برایشان تعجب‌آور است که کشوری با جمعیت 30میلیون نفر در آن زمان هفته‌ای 400 هزار نسخه مجله بفروشد و این یک نمونه کامل ژورنالیسم حرفه‌ای بود که در دنیا پیشرفت خارق‌العاده‌ای داشت و سردمدارش در ایران من بودم که توانستم ژورنالیسم حرفه‌ای را پایه‌گذاری کنم.



فعالیت روزنامه‌نگاری را تا کجا ادامه دادید و روزنامه نگاری چه تاثیری در نوشتن شما داشت؟
بعد از آمدن رادیو و تلویزیون ،‌ مطبوعات دچار مشکل شدند. چون رادیو و تلویزیون خبرها را زودتر از روزنامه انتشار می‌دادند و مردم دیگر نیازی به خرید روزنامه نداشتند. سپس نوعی روزنامه‌نگاری پایه‌گذاری شد به نام روزنامه‌نگاری تحقیقی. من در ایران این کار را شروع کردم و علت موفقیت مجله جوانان هم همین بوده است. ما فقط اخبار را پوشش نمی‌دادیم. ما پشت اخبار را دنبال می‌کردیم. امروز هم همینطور است. روزنامه‌های واشینگتن‌پست و نیویورک تایمز هم تیراژ خودشان را نسبت به گذشته در رقابت با رادیو و تلویزیون حفظ کرده‌اند و گاهی خبرهای آن‌ها انقدر مهم است که رادیو تلویزیون هم از آن‌ها نقل می‌کنند. این کار را من در جوانان انجام دادم. متاسفانه روزنامه‌های امروز یا جنایی هستند یا سیاسی و روزنامه به‌عنوان منعکس‌کننده فضای داخلی جامعه نداریم و بیشتر به خبرهای روز سیاسی و جنگ‌های جناحی می‌پردازند به همین دلیل است که تیراژها پایین است. در مجله جوانان من کارهایی کردم که تا حدی سعی در از بین بردن ناهنجاری‌های جامعه داشتیم. مثلا چاپ سرگذشت زندانیان و دختران فراری به این صورت که با زندانیان گفت‌وگو می‌کردیم و آن‌ها دلایل ارتکاب قتل و جرم‌هایشان را می‌گفتند و این مصاحبه‌ها به پایین آمدن آمار جنایت کمک می‌کرد. در رابطه با فرار دختران شهرستانی به تهران نیز و همچنین پوشش گرفتاری‌هایی که برای آنان در تهران پیش می‌آمد توانستیم در کاهش آمار فرار دختران تاثیرگذار باشیم.


 
چقدر از این سرگذشت‌ها برای نوشتن رمان‌هایتان و همچنین خلق شخصیت‌های داستانی‌تان بهره بردید؟
همانطور که گفتم اولین و آخرین شغل من روزنامه‌نویسی بوده است. عادت داشتم از ابتدا حادثه‌ای را ببینم و بعد درباره آن بنویسم. پس تمام کارهای من سرگذشت‌های واقعی‌اند. ضمن کار در روزنامه با سوژه‌هایی برخورد می‌کردم که مایه داستان داشتند. بنابراین آن‌ها را نگه می‌داشتم و در داستان از ایشان استفاده می‌کردم. من برای جذب سوژه داستان‌هایم سفرهای طولانی می‌کردم داستانی دارم به نام «شب ایرانی» که قبل از انقلاب منتشر شد و در آن زمان جمال‌زاده که پدر داستان‌نویسی ایران است در روزنامه اطلاعات یک صفحه مطلب درباره آن نوشت. درباره شخصیت اول رمانم که با الهام از یک ماجرای واقعی که در روزنامه‌ای آلمانی به چاپ رسیده بود،به آلمان سفر کردم و با آن دختر رسما ملاقات داشتم و تمام صفحات رمانم را بعد از برگشتن نوشتم. مانند همینگوی که برای نوشتن کتاب «زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آیند» در جنگ‌های اسپانیا شرکت کرد و همین‌طور جک لندن که برای نوشتن «سپید دندان» به قطب جنوب رفت.  همچنین رمانی از من به نام «نسل عاشقان» حدود 6 الی 7 سال پیش چاپ شد که سوژه این رمان هم واقعی است و در واقع  این رمان ثمره گفت‌وگوی من با زنی بود که دو ماه تمام با او صحبت کرده و این قصه را از زندگی‌اش آفریده‌ام.
 
 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها